شمارهٔ ۱۴۸
درین مدت که در خیل اسیران تو جا کردم
ز من روزی که یک جان خواستی صد جان فداکردم
گرم سوزند فردا هم ز هجران جای آن دارد
که عمر بیوفا را توشه راه وفا کردم
لبی کز نازکی بار لطافت برنمیتابد
به خون غلطم که امروزش به دشنام آشنا کردم
ندیدم ساحل عشقت همانا مردم چشمم
که تا بودم درین دریای خونخوار آشنا کردم
نصیب گوشه دستار آسایشپرستان شد
به صد خون جگر هر غنچه عیشی که واکردم
به گلشن رفتم و پر دیدم از بویت مشام گل
ترا گفتم دعای جان و نفرین صبا کردم
خمار امشب فصیحی قصد جانم داشت لیک آخر
ز خون خویش خوردم ساغر وغم را دعا کردم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
درین مدت که در خیل اسیران تو جا کردم
ز من روزی که یک جان خواستی صد جان فداکردم
هوش مصنوعی: در این مدت که در جمع اسیران تو زندگی کردم، روزی که تو یک جان خواستی، من صد جان خود را فدای تو کردم.
گرم سوزند فردا هم ز هجران جای آن دارد
که عمر بیوفا را توشه راه وفا کردم
هوش مصنوعی: اگر فردا هم به خاطر دوری از تو بسوزم، باز هم این قابل پذیرش است، چون در این راه، عمر بیوفا را صرف عشق و وفا کردهام.
لبی کز نازکی بار لطافت برنمیتابد
به خون غلطم که امروزش به دشنام آشنا کردم
هوش مصنوعی: لبی که به خاطر نازکی و لطافتش نمیتواند فشار را تحمل کند، امروز به خاطر دشنامگویی آشنا شدم.
ندیدم ساحل عشقت همانا مردم چشمم
که تا بودم درین دریای خونخوار آشنا کردم
هوش مصنوعی: من هیچگاه ساحل عشق تو را ندیدم، چرا که همیشه در این دریای خطرناک و خونی غلتیدم و تمام احساسات و آشناییهایم را در آن غرق کردم.
نصیب گوشه دستار آسایشپرستان شد
به صد خون جگر هر غنچه عیشی که واکردم
هوش مصنوعی: آسایشپرستان فقط از زحمات و تلاشهای دیگران بهره میبرند و خودشان در راحتی بهرهمند میشوند. من برای هر لحظه لذت و شادی که تجربه کردم، با سختی و درد زیادی مواجه شدهام.
به گلشن رفتم و پر دیدم از بویت مشام گل
ترا گفتم دعای جان و نفرین صبا کردم
هوش مصنوعی: به باغی رفتم و بوی تو در فضا پخش شده بود. به گلی گفتم که دعایی برای جانم میترسم و بدی را به نسیم صبح نسبت دادم.
خمار امشب فصیحی قصد جانم داشت لیک آخر
ز خون خویش خوردم ساغر وغم را دعا کردم
هوش مصنوعی: امشب شراب خوشگویی قصد جانم را داشت، اما در پایان، از خون خویش نوشیدم و با غم دعا کردم.

فصیحی هروی