گنجور

شمارهٔ ۱۴۷

دیده را گم داشتم عمری و اکنون یافتم
گر نیامد نکهت پیراهنی چون یافتم
از غرور عافیت می‌کردمش از گل سراغ
عاقبت اندر میان دجله خون یافتم
تشنگی می‌داشتم بستند دریا و سراب
آخرالامر این گهر در جیب جیحون یافتم
ناله دیرآشنای گوش لیلایم از آن
خویش را گم کردم و در جان مجنون یافتم
دل نماندم تا غم دل جلوه‌گر شد بی‌نقاب
قطره‌ای گم کردم و صد بحر افزون یافتم
سجده‌ای بر هر در افشاندیم اما عاقبت
کعبه را از تنگنای کعبه بیرون یافتم
قصه درد فصیحی می‌زدم امشب رقم
لفظ را گم گشته در خوناب مضمون یافتم

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیده را گم داشتم عمری و اکنون یافتم
گر نیامد نکهت پیراهنی چون یافتم
هوش مصنوعی: مدت زیادی بود که از زیبایی‌ها و لذت‌های زندگی غافل بودم و حالا که متوجه شدم، اگر عطر و بوی دلپذیری از پیراهنی ناپیدا نادیده‌ام گرفته، حداقل درک مناسبی از آنچه که دارم پیدا کرده‌ام.
از غرور عافیت می‌کردمش از گل سراغ
عاقبت اندر میان دجله خون یافتم
هوش مصنوعی: به خاطر آسایش و آرامش خود از چیزهایی که به من خوب می‌رسید، غافل بودم و حالا در میان مشکلات و خطرات دریافتم که چه بهایی باید بپردازم.
تشنگی می‌داشتم بستند دریا و سراب
آخرالامر این گهر در جیب جیحون یافتم
هوش مصنوعی: من مدت‌ها به شدت تشنه بودم، اما دریا و سراب را از من گرفتند. در نهایت، این جواهر را در دامن جیحون پیدا کردم.
ناله دیرآشنای گوش لیلایم از آن
خویش را گم کردم و در جان مجنون یافتم
هوش مصنوعی: صدای آشنای شب را گم کرده‌ام و در دل مجنون، آن را پیدا کرده‌ام.
دل نماندم تا غم دل جلوه‌گر شد بی‌نقاب
قطره‌ای گم کردم و صد بحر افزون یافتم
هوش مصنوعی: من دیگر نتوانستم تحمل کنم تا غم دلم خود را نشان دهد. در این حال، قطره‌ای از خاطر خود را گم کردم و در عوض صدها دریا از احساسات و افکار پیدا کردم.
سجده‌ای بر هر در افشاندیم اما عاقبت
کعبه را از تنگنای کعبه بیرون یافتم
هوش مصنوعی: ما در هر جا و بر هر درگاهی سجده کردیم و تواضع نشان دادیم، اما در نهایت متوجه شدم که حقیقت و مکان واقعی در کعبه نیست و از محدودیت‌های آن فراتر رفتم.
قصه درد فصیحی می‌زدم امشب رقم
لفظ را گم گشته در خوناب مضمون یافتم
هوش مصنوعی: امشب داستان درد و رنجی را به طرز واضح و روشنی روایت می‌کردم، اما ناگهان متوجه شدم که کلمات و مفاهیم این داستان تحت تأثیر احساسات عمیق و غم‌انگیز گم شده‌اند.