گنجور

شمارهٔ ۱۴۰

می‌آید از سیر جگر آهم گلستان در بغل
یاس و تمنا در نفس امید و حرمان در بغل
ز آن‌سان که طفلان چمن دزدند گل از باغبان
آهم کند گلهای داغ از سینه پنهان در بغل
زین پیشتر گل می‌فشاند از خنده چاک سینه‌ام
پژمرده کرد این لاله را تبهای حرمان در بغل
من در سجود بت ولی لبریز استغفار دل
دامان ز نعمت موج‌زن دریای کفران در بغل
گر من بمیرم ای نگه از گلستانش وامیا
ترسم کشد ناگه ترا گستاخ مژگان در بغل
از چین زلفی می‌رسم سودایی وآشفته‌سر
یک کعبه بت در آستین یک دیر ایمان در بغل
دل را پرستم ار بود زیبا پرستش جز ترا
کان غنچه از شاخ وفا روییده پیکان در بغل
داغم ولی از وصل من نشکفت آغوش دلی
روزی مگر گیرد مرا تابوت خندان در بغل
هم‌زاد ناموس غمم زآنم فصیحی پرورد
زخم شهیدان درکفن خاک شهیدان در بغل

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

می‌آید از سیر جگر آهم گلستان در بغل
یاس و تمنا در نفس امید و حرمان در بغل
هوش مصنوعی: از دل شوق و ناامیدی، احساسات متضادی به وجود می‌آید؛ در حالی که امید و آرزو در نفسش جاری است، اما داغ دل و حسرت هم همراه اوست. به نوعی، در فضای زندگی او، زیبایی و تلخی دست به دست هم می‌دهند.
ز آن‌سان که طفلان چمن دزدند گل از باغبان
آهم کند گلهای داغ از سینه پنهان در بغل
هوش مصنوعی: چنان‌که کودکان، گل‌ها را از باغبان می‌دزدند، من هم آهی کشیده‌ام و گل‌های درون سینه‌ام را به طور پنهانی در آغوش دارم.
زین پیشتر گل می‌فشاند از خنده چاک سینه‌ام
پژمرده کرد این لاله را تبهای حرمان در بغل
هوش مصنوعی: قبل از این که عشق ورود کند، گل لبخند می‌زد و سینه‌ام را شاداب کرده بود، اما حالا این لاله که نشانه‌ی عشق است، در آغوشم به خاطر تب جدایی پژمرده شده است.
من در سجود بت ولی لبریز استغفار دل
دامان ز نعمت موج‌زن دریای کفران در بغل
هوش مصنوعی: من در حال عبادت و احترام به بت هستم، اما قلبم پر از طلب آمرزش است؛ در حالی که در دامانم نعمت‌هایی دارم که به مانند امواج دریا بر کفران و ناسپاسی می‌افزایند.
گر من بمیرم ای نگه از گلستانش وامیا
ترسم کشد ناگه ترا گستاخ مژگان در بغل
هوش مصنوعی: اگر من بمیرم، ای تماشای تو، از باغ زندگی دور نشو. می‌ترسم ناگهان چشمان پرکار تو با دلبستگی، در آغوش بگشاید.
از چین زلفی می‌رسم سودایی وآشفته‌سر
یک کعبه بت در آستین یک دیر ایمان در بغل
هوش مصنوعی: از جلوی زلفی به سوی عشق می‌آیم، دل‌باخته و پریشان‌حال. در آستینم نمادی از عشق و در آغوشم یک مکان عبادت، در حالی که در دلم ایمان و اعتقاد دارم.
دل را پرستم ار بود زیبا پرستش جز ترا
کان غنچه از شاخ وفا روییده پیکان در بغل
هوش مصنوعی: اگر دل را می‌پرستیدم، تنها زیبایی تو را می‌پرستم، چراکه مانند غنچه‌ای است که از شاخه وفا روییده و در بغل تیر عشق قرار دارد.
داغم ولی از وصل من نشکفت آغوش دلی
روزی مگر گیرد مرا تابوت خندان در بغل
هوش مصنوعی: من ناراحتم، اما از آغوش دلی که به وصالم نرسید، غمگین نیستم. شاید روزی بیاید که تابوت خندان مرا در آغوش بگیرد.
هم‌زاد ناموس غمم زآنم فصیحی پرورد
زخم شهیدان درکفن خاک شهیدان در بغل
هوش مصنوعی: عاطفه و درد عمیق من از غمی که دارم، زاییده شده و مشابه جان و شخصیت من است. این احساسات، مانند زخمی ناشی از فراق شهیدان، در دل من جا دارد و در آغوش زمین، آرامش و سکوت شهیدان را حس می‌کنم.