شمارهٔ ۱۲۹
گرت بود جگری سوختن ز داغ آموز
ورت هوای شکفتن بود ز باغ آموز
چو روزگار شود تیره بر تو روشن شو
طریق ما ز گهرهای شب چراغ آموز
به نکهتی ز گلستان دهر خرم باش
تو کیمیای قناعت هم از دماغ آموز
فروش جسم و ز بازار شعله جان بستان
وگر ندانی این شیوه از چراغ آموز
به جان مضایقه با دشمنان خویش مکن
بیا به میکده و همت از ایاغ آموز
چنان بخند که لب هم نگردد آگه از آن
ادب ز انجمن شاهدان باغ آموز
مریز داغ به صحرا مرید گلشن باش
ترا که گفت فصیحی روش ز زاغ آموز
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرت بود جگری سوختن ز داغ آموز
ورت هوای شکفتن بود ز باغ آموز
هوش مصنوعی: اگر دلت از سوز و درد عمیق میسوزد، از باغ زندگی یاد بگیر که چگونه میتوانید شکوفا شوید و رشد کنید.
چو روزگار شود تیره بر تو روشن شو
طریق ما ز گهرهای شب چراغ آموز
هوش مصنوعی: زمانی که اوضاع بر تو تیره و سخت میشود، باید به روشن کردن خود و مسیر زندگیات بپردازی. از درون مشکلات و چالشها، باید چراغ روشنی بیابی تا راهت را پیدا کنی.
به نکهتی ز گلستان دهر خرم باش
تو کیمیای قناعت هم از دماغ آموز
هوش مصنوعی: از زیباییهای زندگی بهرهمند باش و مانند کیمیا، هنر قناعت را از تجربهها و لحظات زندگی بیاموز.
فروش جسم و ز بازار شعله جان بستان
وگر ندانی این شیوه از چراغ آموز
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از زندگی و وجود خود بهرهبرداری کنی، باید جانت را مانند شعلهای از بازار بخر، و اگر نمیدانی چطور این کار را انجام بدهی، از چراغدان یاد بگیر.
به جان مضایقه با دشمنان خویش مکن
بیا به میکده و همت از ایاغ آموز
هوش مصنوعی: به جان خودت با دشمنانش سخت نگیر؛ بهتر است به میخانه بروی و از تجربهها و آموزههای دیگران بهره بگیری.
چنان بخند که لب هم نگردد آگه از آن
ادب ز انجمن شاهدان باغ آموز
هوش مصنوعی: به گونهای بخند که لبهای تو از ادب و نزاکت در جمع زیباییها بیخبر بمانند.
مریز داغ به صحرا مرید گلشن باش
ترا که گفت فصیحی روش ز زاغ آموز
هوش مصنوعی: به جای اینکه به داغ و سختیهای بیابان فکر کنی، به گلستان و زیباییها توجه کن. چرا که کسی به تو نگفته که در سخنوری به زاغها تکیه کنی؛ از آنها نترسید و تلاش کن تا روشهای خوب و زنده را یاد بگیری.

فصیحی هروی