شمارهٔ ۱۲۵
باز دل آوازه زلف پریشانی شنید
قالب فرسوده غم مژده جانی شنید
زورق چشمم به خون غرقست و میرقصد ز ذوق
باز گویی مژده آشوب طوفانی شنید
عشق در رگهای جان رقص نشاط از سر گرفت
شعله شوخی نوید باد دامانی شنید
در دل زخم شهیدان آنچه پنهان داشت عشق
یک به یک دوش از لب چاک گریبانی شنید
سرنوشت داغ ما را خواند پنداری مسیح
کز لب خود دوش حرف عجز درمانی شنید
غنچه ما زین گلستان شبنمی نوبر نکرد
سالها افسانه ابری و بارانی شنید
سالها خود را فصیحی در رهی گم کرده بود
شب سراغ خویش را بر خاک میدانی شنید
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
باز دل آوازه زلف پریشانی شنید
قالب فرسوده غم مژده جانی شنید
هوش مصنوعی: دل دوباره آواز زیبای زلف پریشان را شنید و از قالب دل شکسته خبر خوشی درباره جان گرفت.
زورق چشمم به خون غرقست و میرقصد ز ذوق
باز گویی مژده آشوب طوفانی شنید
هوش مصنوعی: چشم من به شدت تحت تأثیر احساسات قرار گرفته و پر از اشک است، و این اشکها به گونهای میرقصند که گویی خبر خوبی از یک طوفان شدید به گوشم رسیده است.
عشق در رگهای جان رقص نشاط از سر گرفت
شعله شوخی نوید باد دامانی شنید
هوش مصنوعی: عشق در وجود من دوباره جان تازهای گرفت و خوشحالی و شوقی به جانم بخشید. انگار که نسیمی خوش و دلنشین از طرف عشق به من رسید.
در دل زخم شهیدان آنچه پنهان داشت عشق
یک به یک دوش از لب چاک گریبانی شنید
هوش مصنوعی: در دل زخمهای شهیدان، عشق به طور پنهان وجود دارد و هر یک از آنها نشانهای دارد که به آرامی از لبان چاکدار گریبانی به گوش میرسد.
سرنوشت داغ ما را خواند پنداری مسیح
کز لب خود دوش حرف عجز درمانی شنید
هوش مصنوعی: سرنوشت ما را به گونهای میخواند که انگار مسیح از لب خود دوش، سخنان درمانجویانهی ناتوانی را شنیده است.
غنچه ما زین گلستان شبنمی نوبر نکرد
سالها افسانه ابری و بارانی شنید
هوش مصنوعی: غنچهی ما از این گلستان، با تازگی و طراوتی که دارد، سالها داستان باران و ابر را شنیده است.
سالها خود را فصیحی در رهی گم کرده بود
شب سراغ خویش را بر خاک میدانی شنید
هوش مصنوعی: سالها در جستجوی خود بود و در راهی گم شده بود. یک شب صدای آوای خودش را بر روی خاک میدانی شنید.

فصیحی هروی