شمارهٔ ۱۱۹
بهشتی روی من چون پرده از رخسار بگشاید
مرا بر هر سر مژگان بهشتی بار بگشاید
نسیم آشنا روی بهشتم میفریبد دل
مبادا غنچه چشمم درین گلزار بگشاید
مروت بین که حسن دوست نومیدش نگرداند
نظر بیگانهای گر بر در و دیوار بگشاید
نگاهی کز گلستان جمالش بار بربندد
ز غیرت سوزم ار بر روی یوسف بار بگشاید
گر از طره مگشا شانه گر مژگان کند حورت
بهل تا زان گره عشاق را صد کار بگشاید
حدیث شوخ و لعلت نازک افگارش کند ترسم
مگر آهسته آن لب را تبسموار بگشاید
چه مضرابست بر کف مطرب ما را که ما بر لب
ره هر ناله بربندیم او از تار بگشاید
چراغم سوزم و خاموش بنشینم نه تارم من
که کار بستهام از نالههای زار بگشاید
بدین اسباب رسوایی فصیحی شیخ شهر ما
دکان خودفروشی بر سر بازار بگشاید
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهشتی روی من چون پرده از رخسار بگشاید
مرا بر هر سر مژگان بهشتی بار بگشاید
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی بهشتی بر من لبخند بزند و چهرهاش را در برابر من نمایان کند، احساساتی مانند باران بهشتی در دلش جاری میشود و بر من میبارد.
نسیم آشنا روی بهشتم میفریبد دل
مبادا غنچه چشمم درین گلزار بگشاید
هوش مصنوعی: نسیم آشنا به سوی بهشت من میوزد و دل من نگران است که مبادا غنچه چشمم در این گلزار باز شود.
مروت بین که حسن دوست نومیدش نگرداند
نظر بیگانهای گر بر در و دیوار بگشاید
هوش مصنوعی: مروت را در نظر بگیر که زیبایی دوست نباید او را از نگاه به دیگران ناامید کند، اگر فردی بیگانه به در و دیوار نگاه کند.
نگاهی کز گلستان جمالش بار بربندد
ز غیرت سوزم ار بر روی یوسف بار بگشاید
هوش مصنوعی: اگر نگاهی زیبا از او به سمت من بیفتد، از شوق و غیرت میسوزم؛ حتی اگر آن نگاه بر روی یوسف، جوانی خوشچهره و زیبا، باز شود.
گر از طره مگشا شانه گر مژگان کند حورت
بهل تا زان گره عشاق را صد کار بگشاید
هوش مصنوعی: اگر از گیسوهایت شانهای باز کنی و اگر مژگانت را به نرمی به حرکت درآوری، با این کار میتوانی هزاران مشکل عاشقان را حل کنی.
حدیث شوخ و لعلت نازک افگارش کند ترسم
مگر آهسته آن لب را تبسموار بگشاید
هوش مصنوعی: گفت و گوی شیرین و جذاب تو ممکن است عشق را در دل من بگمارد، اما نگرانم که با لبخند آرامی آن لبهایت را باز کنی و دل من را متلاطم کنی.
چه مضرابست بر کف مطرب ما را که ما بر لب
ره هر ناله بربندیم او از تار بگشاید
هوش مصنوعی: دست نوازنده چه نواهایی را برمیدارد که ما بر زبان هر صدایی سخن بگوییم، او از تار ساز، نغمهها را آزاد میکند.
چراغم سوزم و خاموش بنشینم نه تارم من
که کار بستهام از نالههای زار بگشاید
هوش مصنوعی: دلم میسوزد و در خاموشی نشستهام، نه آنقدر غمگینم که با صدای نالههایم بتوانم غمهایم را برطرف کنم.
بدین اسباب رسوایی فصیحی شیخ شهر ما
دکان خودفروشی بر سر بازار بگشاید
هوش مصنوعی: به خاطر این دلایل، عالم و شاعر معروف شهر ما مجبور میشود در بازار به تبلیغ خود بپردازد و به نوعی فروشنده شود.

فصیحی هروی