شمارهٔ ۱۱۷
به باده صوفی ما صاف از ریا نشود
که تار سبحه به مضراب خوش نوا نشود
به گل نگویم اما شهید نام گلم
که از فسون نیاز بهار وا نشود
ترا چه جرم که حکم غرور حسن اینست
که وعدههای تو از صد یکی وفا نشود
اگر به خلد روم سوز دل همان باقیست
سموم بادیه در گلستان صبا نشود
سحاب ابر فصیحی به جرم ما چه کند
به قطرهای گل عیش بهار وانشود
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به باده صوفی ما صاف از ریا نشود
که تار سبحه به مضراب خوش نوا نشود
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره میکند که نوشیدن شراب از نظر صوفی، بدون ریا و نفاق است و مانند این است که وقتی تار سبحه (تسبیح) به آواهای زیبا نواخته شود، معنا و ارزشی نخواهد داشت. به عبارت دیگر، در حقیقت بادهنوشی صوفیانه نشاندهنده خلوص نیت و دوری از تظاهر است.
به گل نگویم اما شهید نام گلم
که از فسون نیاز بهار وا نشود
هوش مصنوعی: من به گل نمیگویم اما نام من، شهید است، زیرا از جذابیت نیازمندیهای بهار هرگز کم نمیشود.
ترا چه جرم که حکم غرور حسن اینست
که وعدههای تو از صد یکی وفا نشود
هوش مصنوعی: شما چه گناهی دارید وقتی که زیباییتان باعث میشود فقط یکی از وعدههایتان از صد وعده به حقیقت بپیوندد؟
اگر به خلد روم سوز دل همان باقیست
سموم بادیه در گلستان صبا نشود
هوش مصنوعی: اگر آتش دل انسان در بهشت هم باقی بماند، دیگر طعم گلستان صبا را نخواهد چشید.
سحاب ابر فصیحی به جرم ما چه کند
به قطرهای گل عیش بهار وانشود
هوش مصنوعی: ابر و باران به ما چه کار میتوانند بکنند؟ سرانجام، به خاطر یک قطره خوشی در بهار، همه چیز تغییر نمیکند.

فصیحی هروی