گنجور

شمارهٔ ۱۱۴

تا سر مژگان تماشا دیده بر هم چیده بود
چون تو رفتی گویی آن بیچاره خوابی دیده بود
ارمغان دیده گرد تست اما دیده کو
چشمه خونیست اکنون تا تو بودی دیده بود
سالها گلچین باغی بود دل اما چه سود
تا قدم بیرون نهاد از باغ آتش چیده بود
دوش دل آغاز نالیدن خوش استادانه کرد
ساها گویی که هر لختش ز غم نالیده بود
شب فصیحی دیدمش در خواب زآنسان کز نشاط
تا شدم بیدار مژگانم به خود بالیده بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا سر مژگان تماشا دیده بر هم چیده بود
چون تو رفتی گویی آن بیچاره خوابی دیده بود
هوش مصنوعی: وقتی تو رفتی، انگار او در خواب بود و چشم‌هایش را بسته بود، در حالی که تا آن لحظه با لبخند و زیبایی‌ات او را تماشا می‌کرد.
ارمغان دیده گرد تست اما دیده کو
چشمه خونیست اکنون تا تو بودی دیده بود
هوش مصنوعی: هدیه‌ی چشم تو گرد و غبار است، اما چشمی که اکنون می‌بیند مثل چشمه‌ای از خون است، از زمانی که تو در کنارم بودی.
سالها گلچین باغی بود دل اما چه سود
تا قدم بیرون نهاد از باغ آتش چیده بود
هوش مصنوعی: سال‌ها دل مانند یک گلچین از باغ بوده، اما چه فایده که وقتی از باغ خارج می‌شود، آتش در دل برپا شده است.
دوش دل آغاز نالیدن خوش استادانه کرد
ساها گویی که هر لختش ز غم نالیده بود
هوش مصنوعی: دیروز دل من به زیبایی و به طور دلنشینی شروع به نالیدن کرد، انگار هر لحظه‌اش پر از غم و اندوه بود.
شب فصیحی دیدمش در خواب زآنسان کز نشاط
تا شدم بیدار مژگانم به خود بالیده بود
هوش مصنوعی: در خواب شب زیبایی را دیدم که آنچنان سرشار از شادی بود که وقتی بیدار شدم، مژه‌هایم به خود می‌بالیدند.