گنجور

شمارهٔ ۱۱۳

خوش آن که جوش دیده بیهوده بین نبود
نقش ستم در آینه‌ها خوش‌نشین نبود
ایمن به باغ عصمت خود می‌چمید حسن
در زیر هر مژه نگهی در کمین نبود
خوش می‌گذشت از شکن شانه زلف دوست
بر هیچ تار آن گره کفر و دین نبود
بگداخت ناله بر لب بلبل ز ناله‌ام
این شعله گرم بود ولی این چنین نبود
دستم ز جیب چاک به دل می‌کشید دوش
کامشب خروش و ولوله در آستین نبود
عمرم تمام صرف فغان گشت و سوختم
کاول فغان چرا نفس واپسین نبود
گشتم شهید و از کرم غم در آتشم
بودم گمان مغفرت اما یقین نبود
نازم به پاسبانی عصمت که دوست را
در بزم شب نشان نگه بر جبین نبود
بوی نشاط نیست فصیحی درین بهار
گویی که هیچ تخم طرب در زمین نبود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خوش آن که جوش دیده بیهوده بین نبود
نقش ستم در آینه‌ها خوش‌نشین نبود
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن کسی که بدون هیچ فایده‌ای، از ظلم و ستم در آینه‌ها آگاه نمی‌شود و زندگی‌اش آکنده از آرامش است.
ایمن به باغ عصمت خود می‌چمید حسن
در زیر هر مژه نگهی در کمین نبود
هوش مصنوعی: حسن با آرامش و امنیت در باغ زیبایی خود قدم می‌زند و هیچ نگاهی در انتظار او نیست.
خوش می‌گذشت از شکن شانه زلف دوست
بر هیچ تار آن گره کفر و دین نبود
هوش مصنوعی: زیبایی و لذت ناشی از لطافت و نرمی زلف محبوب، به قدری دلنشین بود که هیچ قید و بندی از دین یا کفر نمی‌توانست آن را تحت تأثیر قرار دهد.
بگداخت ناله بر لب بلبل ز ناله‌ام
این شعله گرم بود ولی این چنین نبود
هوش مصنوعی: بلبل از درد و ناله‌اش می‌سوزد و می‌گوید که صدای من این شعله را به وجود آورده است، اما واقعیت این است که او هیچ‌گونه شعله‌ای را به وجود نیاورده است.
دستم ز جیب چاک به دل می‌کشید دوش
کامشب خروش و ولوله در آستین نبود
هوش مصنوعی: دیشب وقتی که صدای شلوغ و هیاهو در بیداری من نیست، دستم از جیبم به سمت دل احساساتم می‌رفت.
عمرم تمام صرف فغان گشت و سوختم
کاول فغان چرا نفس واپسین نبود
هوش مصنوعی: عمرم صرف ناله و گریه شد و در آتش سوختم، چرا که در آخرین لحظه هم نتوانستم فریاد بزنم.
گشتم شهید و از کرم غم در آتشم
بودم گمان مغفرت اما یقین نبود
هوش مصنوعی: من در این دنیا جان باختم و به خاطر لطفی که به من شده بود، در آتش غم و رنج دچار بودم. با این حال، هرچند فکر می‌کردم که خداوند مرا بخشیده است، اما در دل خود به حقیقت این موضوع شک داشتم.
نازم به پاسبانی عصمت که دوست را
در بزم شب نشان نگه بر جبین نبود
هوش مصنوعی: من به پاسداری از عصمت و پاکی علاقه‌مندم، چون در مهمانی شب، نشانی از دوست بر پیشانی او وجود ندارد.
بوی نشاط نیست فصیحی درین بهار
گویی که هیچ تخم طرب در زمین نبود
هوش مصنوعی: در این بهار، خبری از شادی و نشاط نیست، همانند این که در زمین هیچ دانه‌ای از سرور و خوشی نکارده شده باشد.