گنجور

شمارهٔ ۱۱۰

دوش از تب پیکرم چون شعله آتش بال بود
بر لب خاموشیم مهر ادب تبخال بود
رنج و راحت در مزاج درد و درمان می‌گداخت
سونش الماس و ریش دل به یک منوال بود
شعله زد شوق و در گوش شهیدان پنیه سوخت
بر لب حیرت خموشی موج قیل و قال بود
دوست از دشمن نداند کفر و ایمان پوش حسن
فتنه هم از بوی این سنبل پریشان حال بود
زود بالد تیره‌روزی در گلستان وفا
ورنه این بخت سیه در روز اول خال بود
پرگشودن بار نومیدی ز گلشن بستن‌ست
نوحه ماتم برین مرغان صدای بال بود
چشم گفتاری درین گلزار از دل داشتم
چون شکفت این غنچه زیر لب زبان لال بود
من ندانم آتش و گل این قدر دانم که دوش
جیب و دامانم درین گلزار مالامال بود
از نیاز فصیحی سوخت استغنای ناز
هر نگاه شوق را صد جلوه در دنبال بود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش از تب پیکرم چون شعله آتش بال بود
بر لب خاموشیم مهر ادب تبخال بود
هوش مصنوعی: دیشب از شدت تب، بدنم مانند شعله آتش داغ بود و بر لبان خاموشم، مهر و محبت به گونه‌ای دیگر خود را نشان می‌داد.
رنج و راحت در مزاج درد و درمان می‌گداخت
سونش الماس و ریش دل به یک منوال بود
هوش مصنوعی: رنج و خوشی در بدن همواره در حال تغییر هستند، مانند درد و درمان که به هم مربوط‌اند. قلب و روح انسان نیز در این میان به یک شکل و وضعیت مشترک دچار می‌شوند.
شعله زد شوق و در گوش شهیدان پنیه سوخت
بر لب حیرت خموشی موج قیل و قال بود
هوش مصنوعی: شوقی شعله‌ور شد و در دل شهیدان خروش و ناله‌ای از درد و خاموشی جاری شد. در این میان، صداهای بلند و شلوغی به گوش می‌رسید.
دوست از دشمن نداند کفر و ایمان پوش حسن
فتنه هم از بوی این سنبل پریشان حال بود
هوش مصنوعی: دوست نمی‌داند که چه چیزی ایمان است و چه چیزی کفر، زیرا زیبایی و جذابیت آن چنان است که حتی فتنه‌ها نیز از بوی گل‌های خوشبو و گیج‌کننده تحت تأثیر قرار می‌گیرند.
زود بالد تیره‌روزی در گلستان وفا
ورنه این بخت سیه در روز اول خال بود
هوش مصنوعی: اگر زودتر از آنچه که باید به خوشبختی و وفا نرسم، این بخت بد من در آغاز کار به من اشاره کرده بود.
پرگشودن بار نومیدی ز گلشن بستن‌ست
نوحه ماتم برین مرغان صدای بال بود
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساس ناامیدی و غم ناشی از بسته شدن گلشن (محیطی سرسبز و خوشحال) پرداخته است. او می‌گوید که پرواز کردن و رهایی از این ناامیدی، مانند نوای غم‌انگیز پرندگان در ماتم است. این تصویرسازی نشان‌دهنده‌ی حالتی از فقدان و اندوه است که در دل طبیعت و پرندگان احساس می‌شود.
چشم گفتاری درین گلزار از دل داشتم
چون شکفت این غنچه زیر لب زبان لال بود
هوش مصنوعی: در این گلزار، من یک احساس و شوق خاصی داشتم که با شکفتن این غنچه، این احساس به زبانی خاموش و بی‌صدا تبدیل شد.
من ندانم آتش و گل این قدر دانم که دوش
جیب و دامانم درین گلزار مالامال بود
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم که رابطه آتش و گل چیست، اما می‌دانم که دیشب جیب و دامنم پر از گل‌های این باغ بود.
از نیاز فصیحی سوخت استغنای ناز
هر نگاه شوق را صد جلوه در دنبال بود
هوش مصنوعی: از شدت نیاز، عشق و علاقه‌ام به تو بارها شعله‌ور شده است. هر نگاهی که با ناز و زیبایی به من می‌اندازی، همچون یک جذبه‌ای است که مرا به خود وادار می‌کند و شوق دیدن تو در من زنده می‌ماند.