گنجور

شمارهٔ ۱۱

به صبوری بفریبم دل شیدایی را
در جگر بند کنم ناله صحرایی را
دم ز انکار محبت زدم و بد کردم
نه که این باد بریزد گل رسوایی را
باغبان خواست که حیران گل و خار شویم
بست بر دیده ما راه شناسایی را
آسمان ماتم خس خانه‌ خود‌گیر که سوخت
دامن ناله ما دست شکیبایی را
هر نفس داغ دگر در جگرم زنده کند
از که آموخته هجر تو مسیحایی را
مست یکرنگی دردیم که از صحبت او
نرسد هیچ خلل عصمت تنهایی را
خاک آن کوی فصیحی ز جبین رنجه مکن
از مه و مهر بیاموز جبین‌سایی را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به صبوری بفریبم دل شیدایی را
در جگر بند کنم ناله صحرایی را
هوش مصنوعی: با صبر و تحمل قلب عاشق را فریب می‌زنم و در دل خود صدای اندوه عاشقان را می‌زنم.
دم ز انکار محبت زدم و بد کردم
نه که این باد بریزد گل رسوایی را
هوش مصنوعی: من به انکار عشق سخن گفتم و اشتباه کردم، نه اینکه این باد باعث شود گل رسوایی جلوه کند.
باغبان خواست که حیران گل و خار شویم
بست بر دیده ما راه شناسایی را
هوش مصنوعی: باغبان می‌خواست که ما در میان زیبایی‌ها و زشتی‌ها سردرگم شویم، بنابراین چشمان ما را به روی حقیقتی که می‌توانستیم بشناسیم، بست.
آسمان ماتم خس خانه‌ خود‌گیر که سوخت
دامن ناله ما دست شکیبایی را
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر سوختن و نابودی چیزی گریان و ناراحت است و اینجا ما نیز به خاطر درد و غمی که داریم، دست از صبر و شکیبایی برداشته‌ایم.
هر نفس داغ دگر در جگرم زنده کند
از که آموخته هجر تو مسیحایی را
هوش مصنوعی: هر لحظه، غمی تازه در دل من بیدار می‌شود. از چه کسی یاد گرفته‌ام که دوران جدایی تو را این‌گونه تحمل کنم؟
مست یکرنگی دردیم که از صحبت او
نرسد هیچ خلل عصمت تنهایی را
هوش مصنوعی: ما در حالتی از سرمستی و یکرنگی قرار داریم که صحبت او هیچ آسیبی به پاکی و سلامت تنهایی ما نمی‌زند.
خاک آن کوی فصیحی ز جبین رنجه مکن
از مه و مهر بیاموز جبین‌سایی را
هوش مصنوعی: در خاک آن دیار که سخن روشن و زیبا بر زبان رفته، از درد و رنج جبین خود پرهیز کن. به جای آن، از ماه و آفتاب یاد بگیر که چگونه بر پیشانی ناز بگذارند.