گنجور

شمارهٔ ۱۹ - در مذمت دنیا و منقبت علی‌بن موسی‌الرضا علیه السلام

ای دل غذای روح ازین خاکدان مخواه
طوفان درین تنور مهیاست نان مخواه
گر خانه‌زاد درد‌دلی از دوا گریز
ور خوش‌نشین پنجه گرگی شبان مخواه
در نوش نیش غرقه‌شو و کام دل مجوی
در‌کام تیغ غوطه زن و قوت جان مخواه
گر گنج‌های غم دهدت آسمان بگیر
نو کیسه گر دو کون دهد رایگان مخواه
با عشق اگر نبرد نمایی ظفر مجوی
ور ناله ای شهید شود خون آن مخواه
در آرزوی زمزمه العطش بمیر
وز هر سراب تشنگی جاودان مخواه
الماس سوده گر دو جگر لخت لخت کن
اما شمیم راحت این گلستان مخواه
دریای ناله باش و مزن موجه خروش
وز خامشی هم ار بتوانی زبان مخواه
از نوحه کام تر کن و آب خضر مجوی
از ناله زخم پرکن و مرهم بر آن مخواه
چون خس مزن به دامن هر موجه دست عجز
قوت نهنگ حادثه گرد و کران مخواه
از دیده زخم‌وار ز هجران تیغ کین
خون پاش سیل سیل وز قاتل امان مخواه
گردی چو جوهر ار ز جگر گوشه‌های تیغ
آنجا ز سلسبیل شهادت نشان مخواه
نشکسته ماند ار به مثل آبگینه‌ات
همت گزین و سنگ ستم ز آسمان مخواه
آبی که شوید از چمنت گرد رنگ و بوی
جز از سحاب تشنه لب مهرگان مخواه
سری که خنده تتبر کف مشاطگان زند
جز در بیاض ناصیه زعفران مخواه
رازی که خونه ز ریشه اکسیریان کشد
جز در سواد نسخه باد خزان مخواه
بر تیغ نه گلو و ز حرمان که کیمیاست
این مشت خاک را پس ازین کامران مخواه
ور مژده شهادت آرند روز حشر
بهر نثار مقدم این مژده جان مخواه
لبریز اگر شوی چو گل از زخم عافیت
مرهم زنوک خنجر و نیش سنان مخواه
چون داغ دل ز بیم شبیخون خرمی
بر بام و در ز شعله غم پاسبان مخواه
ور نوبهار آفت بیَ‌برگیت شود
در خنده نشاظ بغلط و امان مخواه
صفرای بختت ار فکند در تب مراد
آب از ترنج دست زد آسمان مخواه
خود را به دوش آه سحر بند چون شرار
بر بام این سرا به ازین نردبان مخواه
همت به خواست تن ندهد ورنه گفتمی
کز کاینات هیچ بجز ترک آن مخواه
امکان و احتیاج وگر زانکه توامند
جز نعمت غنا و غنی جهان مخواه
یعنی علی موسی جعفر که عقل گفت
جز آستانش ترجمه لامکان مخواه
ای روح قدس بر پر و بال دلم نشین
احرام قرب را به ازین هم‌عنان مخواه
آن گوهری که در طلبش بال و هم سوخت
جز در محیط این صدف از وی نشان مخواه
می‌گفت دوش جوهر اول به قدر خویش
بهتر ز کوی او وطنی در جهان مخواه
ناگاه زد محیط قدم موجه عتاب
کای خنده عدم لب جهل آشیان مخواه
در شعله ادب پر و بال طلب بسوز
آن کبریای ماست تو راه‌انداز آن مخواه
قهرش گرت غذای شرار غضب کند
رحمت ز ایزد و مدد از قدسیان مخواه
ور لطف او دو کون کند بر دل تو عرض
جز ریش سینه و نفس خون‌چکان مخواه
ای طبع هرزه سنج فصیحی نفس بسوز
اعجاز نعت از لب افسانه خوان مخواه
مرات کل ز صورت این آرزو گداخت
تو منقبت طرازی او زین بیان مخواه
از بهر نعت او لب جبریل وام کن
این جوهر کمال ز تیغ زبان مخواه
پایان چو نیست سلسله‌های مراد را
تفصیل چون دهم که فلان و فلان مخواه
نقد دوکون را خردت بر محک زدست
زین آستان مراد جز این آستان مخواه
ما اندرین حریم و در فیض بسته نیست
زین بیش معجز از در این دودمان مخواه

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل غذای روح ازین خاکدان مخواه
طوفان درین تنور مهیاست نان مخواه
هوش مصنوعی: ای دل، از این دنیای مادّی و ظاهری به دنبال سیرابی روح خود نباش. چرا که در این دنیاست که مشکلات و دشواری‌ها همچون طوفان در حال آماده‌سازی هستند و به دنبال آسایش و رفاه نرو.
گر خانه‌زاد درد‌دلی از دوا گریز
ور خوش‌نشین پنجه گرگی شبان مخواه
هوش مصنوعی: اگر کسی در خانه بزرگ شده باشد و دلش از درد پر باشد، باید از دارو و درمان فرار کند. همچنین اگر کسی در زندگی‌اش با گرگ‌ها سر و کار دارد، نباید از شبان و مراقبت‌های او انتظار داشته باشد.
در نوش نیش غرقه‌شو و کام دل مجوی
در‌کام تیغ غوطه زن و قوت جان مخواه
هوش مصنوعی: به خودت اجازه نده که به لذت‌های زودگذر دل ببندی و خودت را در آن‌ها غرق کنی، زیرا این نوع لذت‌ها می‌تواند خطرناک باشد و تو را به زخم و درد مبتلا کند. به جای آن، از چیزهای پایداری که به تو نیازی ندارند، دوری کن و هرگز گول جذابیت‌های ظاهر را نخور.
گر گنج‌های غم دهدت آسمان بگیر
نو کیسه گر دو کون دهد رایگان مخواه
هوش مصنوعی: اگر آسمان به تو گنج‌های غم بخشد، کیسه‌ی جدیدی بگیر. اگر دو جهان را به تو رایگان هم بدهند، نیازی به آن‌ها نیست.
با عشق اگر نبرد نمایی ظفر مجوی
ور ناله ای شهید شود خون آن مخواه
هوش مصنوعی: اگر با عشق خود بجنگی، به پیروزی امید نداشته باش. و اگر ناله‌ای شنیدی، بدان که آن شخص در عشقش به شهادت رسیده و خونش را نخواسته است.
در آرزوی زمزمه العطش بمیر
وز هر سراب تشنگی جاودان مخواه
هوش مصنوعی: در آرزوی شنیدن صدای تشنگی بمیری و از هر سراب تشنگی ابدی ناامید مباش.
الماس سوده گر دو جگر لخت لخت کن
اما شمیم راحت این گلستان مخواه
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است که بتوانی با از بین بردن جگر، الماس سیاه را به دست آوری، اما هرگز نمی‌توانی عطر و آرامش این گلستان را به دست بیاوری.
دریای ناله باش و مزن موجه خروش
وز خامشی هم ار بتوانی زبان مخواه
هوش مصنوعی: مثل دریا گریه و ناله کن و اجازه نده که صدای تو به آرامش تبدیل شود. اگر می‌توانی، از سکوت بپرهیز و حرف بزن.
از نوحه کام تر کن و آب خضر مجوی
از ناله زخم پرکن و مرهم بر آن مخواه
هوش مصنوعی: از غم و ناله چیزی خواسته نمی‌شود، بلکه بهتر است که زخم‌ها را پر کنی و به دنبال درمان نباشی.
چون خس مزن به دامن هر موجه دست عجز
قوت نهنگ حادثه گرد و کران مخواه
هوش مصنوعی: هرگز در برابر مشکلات بزرگ خود را ناتوان و ضعیف نپندار؛ چون مانند خسی که در دامان امواج دریا قرار می‌گیرد، نباید تسلیم قوی‌ترین حوادث و چالش‌ها شوی. بلکه باید به قدرت و توانایی خود ایمان داشته باشی و درخواستی برای گرفتاری‌های زندگی نداشته باشی.
از دیده زخم‌وار ز هجران تیغ کین
خون پاش سیل سیل وز قاتل امان مخواه
هوش مصنوعی: از چشم‌های مجروح به خاطر جدایی، مثل تیغی که خشم را به جان می‌آورد، خون می‌ریزد و مانند سیلی جاری می‌شود. از قاتل هیچ رحمی نخواه.
گردی چو جوهر ار ز جگر گوشه‌های تیغ
آنجا ز سلسبیل شهادت نشان مخواه
هوش مصنوعی: اگر به مانند جواهری در جایی از تیزاب قهر و مصیبت قرار گرفتی، از نشان‌های گوارایی و خوشبختی در آنجا ناامید مشو.
نشکسته ماند ار به مثل آبگینه‌ات
همت گزین و سنگ ستم ز آسمان مخواه
هوش مصنوعی: اگر به مانند آبگینه هدفی والا برگزینی، هرگز نشکسته خواهی ماند و به دنبال سنگ‌های ستم از آسمان نباش.
آبی که شوید از چمنت گرد رنگ و بوی
جز از سحاب تشنه لب مهرگان مخواه
هوش مصنوعی: آبی که از گل‌های تو بیرون می‌آید، رنگ و بویی جز از باران‌های مهرماه ندارد. پس از آن، توقع نداشته باش.
سری که خنده تتبر کف مشاطگان زند
جز در بیاض ناصیه زعفران مخواه
هوش مصنوعی: اگر سر تو را مشاطه‌ها بخنداند، فقط در سفیدی پیشانی‌ات زعفران بخواه.
رازی که خونه ز ریشه اکسیریان کشد
جز در سواد نسخه باد خزان مخواه
هوش مصنوعی: رازهایی که از ریشه اکسیریا (کیفیتی نادر و خاص) سرچشمه می‌گیرد، تنها در لایه‌های ناپیدای نسیم پاییزی پیدا می‌شود. نباید انتظار داشته باشی که این رازها به راحتی قابل دستیابی باشند.
بر تیغ نه گلو و ز حرمان که کیمیاست
این مشت خاک را پس ازین کامران مخواه
هوش مصنوعی: بر تیغ، نه گلو و از احساس ناامیدی، چون این خاک که در دست داری در آینده به چیزی باارزش تبدیل نخواهد شد. پس دیگر برایش آرزو نکن.
ور مژده شهادت آرند روز حشر
بهر نثار مقدم این مژده جان مخواه
هوش مصنوعی: اگر در روز قیامت خبر شهادت بدهند، برای اینکه به شایستگی از این خبر استقبال کنی، جان خود را نخواه.
لبریز اگر شوی چو گل از زخم عافیت
مرهم زنوک خنجر و نیش سنان مخواه
هوش مصنوعی: اگر از زخم‌های زندگی مانند گلی پر از آب بشوی، از مرهمی که بر زخم‌هایت می‌گذاری، انتظار نداشته باش که زخم‌ها با خنجر یا نیزه درمان شوند.
چون داغ دل ز بیم شبیخون خرمی
بر بام و در ز شعله غم پاسبان مخواه
هوش مصنوعی: وقتی دل از نگرانی و ترس دچار داغی است، نمی‌توان به خوشی و آرامش در خانه و در زندگی امید داشت، چون غم مانند آتش همیشه در کمین است و از آن نمی‌توان پاسداری کرد.
ور نوبهار آفت بیَ‌برگیت شود
در خنده نشاظ بغلط و امان مخواه
هوش مصنوعی: اگر در فصل بهار برگی از تو بیفتد، در خنده و شادی‌ات غم و اندوه نخواهی یافت.
صفرای بختت ار فکند در تب مراد
آب از ترنج دست زد آسمان مخواه
هوش مصنوعی: اگر بخت تو در ناامیدی و تنگنا باشد و آرزوهایت به مشکل بر بخورد، دیگر از آسمان چیزی نخواهی داشت.
خود را به دوش آه سحر بند چون شرار
بر بام این سرا به ازین نردبان مخواه
هوش مصنوعی: سحرگاهی با اندوه خود مانند شعله‌ای که بر روی بام می‌رقصد، خودت را به دوش بکش. از این نردبان چیزی بیشتر طلب نکن.
همت به خواست تن ندهد ورنه گفتمی
کز کاینات هیچ بجز ترک آن مخواه
هوش مصنوعی: اگر اراده و تلاش انسان به خواسته‌های جسمی و مادی معطوف نشود، در این صورت می‌توانستم بگویم که از تمام هستی، تنها چیزی که باید خواست، ترک همان خواسته‌هاست.
امکان و احتیاج وگر زانکه توامند
جز نعمت غنا و غنی جهان مخواه
هوش مصنوعی: اگر ممکن است و نیازی نیست، جز نعمت ثروت و بی‌نیازی از دنیا چیز دیگری نخواه.
یعنی علی موسی جعفر که عقل گفت
جز آستانش ترجمه لامکان مخواه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که علی موسی جعفر، که به عنوان یک شخصیت برجسته و با عقل شناخته می‌شود، به ما می‌گوید که از اوج و مقام او باید فراتر نرویم و در طلب حقیقت و شناخت، جز در آستان او نباید جستجو کنیم. به عبارت دیگر، او محلی است که باید به آن پناه برد و از آنجا به درک بالاتر رسید.
ای روح قدس بر پر و بال دلم نشین
احرام قرب را به ازین هم‌عنان مخواه
هوش مصنوعی: ای روح مقدس، بر دل و جانم سایه افکن، و از من توقع نداشته باش که به جز این قرب و نزدیکی زنده‌ام.
آن گوهری که در طلبش بال و هم سوخت
جز در محیط این صدف از وی نشان مخواه
هوش مصنوعی: اگر به دنبال گوهری ارزشمند باشی که برای به دست آوردنش به سختی دچار زحمت و رنج می‌شوی، تنها در محدوده این صدف می‌توانی نشانه‌ای از آن پیدا کنی.
می‌گفت دوش جوهر اول به قدر خویش
بهتر ز کوی او وطنی در جهان مخواه
هوش مصنوعی: او می‌گفت که دیروز، اصل و ذات واقعی انسان به اندازه‌ی خود او، بهتر از اینکه بخواهد در دنیا جایی را در کنار کوی محبوبش پیدا کند، ارزش دارد.
ناگاه زد محیط قدم موجه عتاب
کای خنده عدم لب جهل آشیان مخواه
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به ناگهان به ما یادآوری می‌کند که نباید در دام خنده و شادی غیرواقعی گرفتار شویم. او می‌گوید که از محیط پیرامون خود باید آگاه باشیم و نباید به راحتی در منجلاب جهل و نادانی سرازیر شویم. پس باید با دقت و توجه در زندگی قدم برداریم و آشیانه‌ی نادانی را ترک کنیم.
در شعله ادب پر و بال طلب بسوز
آن کبریای ماست تو راه‌انداز آن مخواه
هوش مصنوعی: در آتش آداب و ادب، اشتیاق و تلاش خود را بسوزان، زیرا این عظمتی که در آن هستی، متعلق به ماست و از تو می‌خواهیم که آن را هدایت کنی و از دست ندهی.
قهرش گرت غذای شرار غضب کند
رحمت ز ایزد و مدد از قدسیان مخواه
هوش مصنوعی: اگر خشم او به اندازه‌ای باشد که باعث شعله‌ور شدن خشمش شود، دیگر امیدی به رحمت از سوی خدا و یاری از فرشتگان نداشته باش.
ور لطف او دو کون کند بر دل تو عرض
جز ریش سینه و نفس خون‌چکان مخواه
هوش مصنوعی: اگر محبت او دو جهان را بر دل تو به نمایش بگذارد، جز رنج‌های سینه و نفس‌های خونین هیچ چیز دیگری طلب نکن.
ای طبع هرزه سنج فصیحی نفس بسوز
اعجاز نعت از لب افسانه خوان مخواه
هوش مصنوعی: ای دل بی‌تقوای من، عقل و ادبی که داری را به کار بگیر و با کلمات زیبا و دلنشین، حقیقت و زیبایی‌های خاصی را بیان کن. از داستان‌های خیالی و تصوراتی که از زندگی دیگران می‌شنوی، فاصله بگیر و به سفر درونی خود بپرداز.
مرات کل ز صورت این آرزو گداخت
تو منقبت طرازی او زین بیان مخواه
هوش مصنوعی: تمام زیبایی‌ها و آرزوهای من از شکل ظاهری این موضوع تضعیف شده است. برای او ویژگی‌هایی نیکو وجود دارد که نباید درباره‌اش به این شکل سخن گفت.
از بهر نعت او لب جبریل وام کن
این جوهر کمال ز تیغ زبان مخواه
هوش مصنوعی: به خاطر توصیف او، لب جبریل را بیهوده مشغول نکن. این جوهر کمال را از تیغ زبان نخواه.
پایان چو نیست سلسله‌های مراد را
تفصیل چون دهم که فلان و فلان مخواه
هوش مصنوعی: زمانی که هیچ‌گاه پایان و نتیجه‌ای برای خواسته‌ها و آرزوهای آدمی وجود ندارد، چگونه می‌توانم جزئیات و توضیحاتی درباره آنها بدهم؟ در واقع، نباید به دنبال نام‌ها و خواسته‌های ویژه‌ای باشی.
نقد دوکون را خردت بر محک زدست
زین آستان مراد جز این آستان مخواه
هوش مصنوعی: خداوند، ارزش و حقیقت دنیا را برای تو آزمایش کرده است. از این درگاه خواسته‌ها و آرزوهایت را بجوی و جز از اینجا چیزی نخواه.
ما اندرین حریم و در فیض بسته نیست
زین بیش معجز از در این دودمان مخواه
هوش مصنوعی: ما در این مکان و در این فضایی که داریم، دلیلی برای محدودیت وجود ندارد. پس از این خاندان معجزه‌های بیشتری نخواهید دید.