گنجور

شمارهٔ ۱۶ - مدح حسین خان شاملو

نمود گوشه ابرو شب از افق دو هلال
که کرد تا در شام آفتاب استقبال
چو موج غبغب سیمین بتان همایون‌فر
چو سیم ساعد گل عارضان همایون فال
یکی هلال لب جام و دیگری مه عید
کز اتحاد نمودند هر دو یک تمثال
بیا به میکده کاین موج سلسبیل نشاط
به کیش صومعه چین‌ست بر جبین ملال
بنوش می‌که ز تاب سموم ماه صیام
درون سینه نفس خشک تن فتاده چو نال
چو در قنینه بود چیست؟ یوسف و زندان
چو در پیاله رود چیست؟ طور و نور وصال
عزیز مصر قدح می‌بود به شیشه مهل
که نزد شرع و خرد حبس یوسف است وبال
میی که هم ز شرایین تاک در تازد
به فرق و تارک دردی کشان شیفته حال
چو در حریم خرد پا نهد بدان ماند
که آفتاب شود در عروق شب سیال
میی که صوفی کامل عیار عقل درو
به سر برد خلوات از برای کسب کمال
به جنب روشنیش نور عقل بنماید
مثال پیکر زنگی درون آب زلال
میی چنان که ز فرط حرارتش گویی
ز آفتاب لب صبحدم زده تبخال
گلاب شعله فشانند بر جبین مستان
ز تاب‌می دلشان چون شود ضعیف احوال
مگر به برقع لیلیش کرده مجنون صاف
که تلخ‌تر بود از عشق و شوخ‌تر ز جمال
میی چنان که توانی خرید اگر خواهی
ز رحمت ازلی عالمی به مثقال
کجا شگرفی نامش کجا زبان قلم
مگر ز عفو کند خامه کاتب اعمال
میی چنان که به رویش چو نوکنی مه عمر
هلال عید شود قامت خمیده به فال
نشاط از پی عمر گذشته در تازد
چنان که بر اثر خان جم نشان اقبال
خدایگان سلاطین حسین خان که بود
ز داغ بندگیش روی ملک فرخ فال
خهی به فرق تو ز یبنده تاج دولت و دین
ز هی به بخت تو نازنده تخت عز و جلال
ز آستان تو تابنده آفتاب شرف
به خاک راه تو پاشیده مایه اقبال
اساس قد تو ایمن ز رخنه‌های فتور
جهان جاه تو فارغ ز حادثات زوال
سخا ز طبع تو جوشد چو موج از دریا
کرم ز دست تو روید چو سبزه از اطلال
اگر در آینه تیغ تو عدو نگرد
مثال خود نشناسد ز بس تغیر حال
چنانچه ناوک اندیشه از کمان بجهد
ز بیم آینه بیرون جهد دل تمثال
نگاه خصم که یا‌رب سپهر خصمش باد
ز بس به خار حسد کردش از رمد پامال
عصای مژگان گیرد به دست و بر خیزد
بپای ناشده افتد ز پای چون اطفال
وزش تو دیده دهی آفتاب تابان را
کندبه تیر نظر چشمه چشمه چون غربال
ثنای باد بهار کف تو می‌گفتم
به باغ صفحه الف سبز شد نهال مثال
مدیح ابر سخای تو می‌نوشنم دوش
زبان شکفت به کامم چو گل ز فیض شمال
سحر به رخصت قدرت بر آسمان رفتم
شدم به سیر شبستان جوهر فعال
سماع زمزمه قدسیان دلم نفریفت
دمی نشستم و بر‌خاستم به استعجال
چو دید داغ توام بر جبین ز جابر خاست
گذاشت جابه من و رفت خود به صف نعال
سخن ز سلسله‌های نظام کل می‌رفت
ز بعد عهد تو دور گذشته داشت ملال
رقم نوشت که بندد زمام ماضی را
مدبر فلکی بر قطار استقبال
تو هم بگو به عطارد که حکمش امضاکن
که تا به گرد تو گردد چو شعله جوال
عقاب دولت خصمت که صید لاغر او
سپهر بودی در صیدگاه عز و جلال
به نیم‌چین که در ابروی کین فکندی شه
چو مرغ دیده اسیر شکنجه پر و بال
ز آفتاب جلال تو بدر رو گرداند
به سنگ تفرقه شد ساغرش هلال هلال
در آسمان و زمین ورنه از حمایت تو
مه کمال بود ایمن از خسوف زوال
ارم بساطا فردوس مجلسا خانا
زهی به خلق در آفاق بی‌نظیر و همال
نخست روز که از فیض ابر تربیتت
هنوز چشمه فکرم نداشت موج زلال
هنوز نوبر نخلم نبوده میوه قدس
که بود طوبی طبعم هنوز تازه‌نهال
چو باد بود تمامم نفس ولی همه سرد
چو غنچه بود متاعم زبان ولی همه لال
کنون ز تربیتت عندلیب و طوطی را
به باغ خلد در آموز‌می نوا و مقال
تو بال روح قدس دادیش به خلد سخن
و گرنه طایر من بود کاغذین پر و بال
به دولت تو که از آن خجسته پی است
مرا فتاده به هر برج آسمان خیال
هزار کوکب مه نام مشتری القاب
هزار اختر مسعود آفتاب نوال
نمونه را قدری نزد حضرت آوردم
ببین اگر نپسندی بگوی تا در حال
یکان یکان همه را بر بساط نظم آرم
دهم به نزد تو عرض هنر سپهر مثال
به دست‌بوس تو شایسته نیست می‌دانم
به پای‌بوس خودش بر گزین و کن پامال
همیشه تا که شب عید از نسیم نشاط
به روی غصه زند موج عیش چین ملال
شکفته باد گل جامت از نسیم طرب
چو از نسیم بهار نیاز باغ جمال
به فرق سایه شاهنشهت مخلد باد
که هست فرق تو در خورد سایه اقبال
مرا دعای دو شب واجب‌ست بر ذمه
که باد هر دو ز شبخون صبح فارغ بال
یکی شبی که تو عشرت کنی و می نوشی
به ساقیان بهشتی جمال مشکین خال
دگر شبی که حسودانت در شکنجه غم
کشند ساغر ز قوم در جحیم نکال

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نمود گوشه ابرو شب از افق دو هلال
که کرد تا در شام آفتاب استقبال
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویر کشیدن زیبایی و ظرافت ابروها و تأثیر آن بر شب اشاره شده است. به نوعی، صفاتی که به آسمان و غروب آفتاب نسبت داده می‌شوند، مانند دو هلال در افق، زیبایی خاصی را به وجود می‌آورند. این توصیف نشان‌دهنده جاذبه و دلنشینی لحظه غروب آفتاب است که به استقبال شب می‌آید.
چو موج غبغب سیمین بتان همایون‌فر
چو سیم ساعد گل عارضان همایون فال
هوش مصنوعی: مانند موجی که از دریا خارج می‌شود، زیبایی و شکوه معشوقان با سیمایی نرم و دلربا، به‌گونه‌ای است که گویی در آغوش گلی لطیف فرود آمده‌اند.
یکی هلال لب جام و دیگری مه عید
کز اتحاد نمودند هر دو یک تمثال
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف دو شکل زیبا می‌پردازد: یکی هلالی که در لب جام قرار دارد و دیگری ماه کامل که به مناسبت عید ظاهر می‌شود. این دو زیبایی به گونه‌ای با هم ترکیب شده‌اند که تصویر واحد و زیبایی را خلق کرده‌اند. در واقع، شاعر ارتباط و اتحاد این دو شکل را با هم در نظر می‌گیرد و از این ترکیب لذت می‌برد.
بیا به میکده کاین موج سلسبیل نشاط
به کیش صومعه چین‌ست بر جبین ملال
هوش مصنوعی: بیایید به میکده برویم، جایی که این جریان خوشایند همچون آب زلال، گرما و شادابی را به ارمغان می‌آورد و در عوض، به چهره زندگی روحی و غمناک می‌نویسد.
بنوش می‌که ز تاب سموم ماه صیام
درون سینه نفس خشک تن فتاده چو نال
هوش مصنوعی: می‌گوید از شراب بنوش که گرما و خشکی روزه‌ داری باعث شده درون سینه‌ات مانند تنی خشک و بی‌جان احساس درد و ناله کند.
چو در قنینه بود چیست؟ یوسف و زندان
چو در پیاله رود چیست؟ طور و نور وصال
هوش مصنوعی: وقتی که در دل خمره (قنینه) خوشی و لذت نیست، یوسف و زندان چه ارزشی دارند؟ وقتی عشق و وصال نورانی است، دیگر طور و کوه هم هیچ معنایی نخواهد داشت.
عزیز مصر قدح می‌بود به شیشه مهل
که نزد شرع و خرد حبس یوسف است وبال
هوش مصنوعی: عزیز مصر می‌گوید که در شرایط کنونی، نگه‌داری یوسف در زندان مانند نوشیدنی در شیشه است که نه تنها از نظر قانونی مجاز نیست، بلکه از نظر عقلانی نیز عواقب بدی دارد.
میی که هم ز شرایین تاک در تازد
به فرق و تارک دردی کشان شیفته حال
هوش مصنوعی: شرابی که از ساقه‌های تاک به دست می‌آید، به قدری سرشار از عشق و زیبایی است که می‌تواند به سر و گردن انسان نفوذ کند و او را در دام‌درد و شوق خود غرق سازد.
چو در حریم خرد پا نهد بدان ماند
که آفتاب شود در عروق شب سیال
هوش مصنوعی: وقتی فکر و عقل در فضایی پاک و خالص قدم می‌گذارد، مانند این است که نور خورشید به درون تاریکی شب نفوذ کند.
میی که صوفی کامل عیار عقل درو
به سر برد خلوات از برای کسب کمال
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که شرابی که عارف کامل و با درک عقل بالا در خلوت خود می‌نوشد، به منظور رسیدن به کمال و ترفیع روح است. عارف در این لحظات دور از دنیای مادی، به دنبال دستیابی به کمال و تعالی معنوی می‌باشد.
به جنب روشنیش نور عقل بنماید
مثال پیکر زنگی درون آب زلال
هوش مصنوعی: نور عقل مانند نوری روشن است که بر یک جسم زنگ‌زده درون آب پاک و زلال می‌تابد و موجب می‌شود تا آن زنگی نیز دیده شود. این به معنای این است که فهم و روشن‌فکری می‌تواند حقایق پنهان را آشکار کند.
میی چنان که ز فرط حرارتش گویی
ز آفتاب لب صبحدم زده تبخال
هوش مصنوعی: مستی و گرمای می به گونه‌ای است که گویی لکه‌هایی مانند تبخال از آفتاب صبحگاهی بر لبان خالی از رنگ نشسته‌اند.
گلاب شعله فشانند بر جبین مستان
ز تاب‌می دلشان چون شود ضعیف احوال
هوش مصنوعی: گلابی که به صورت مستان می‌پاشند، نشانه شادی و نشاط آن‌هاست. اما وقتی دلشان از شراب خالی می‌شود و احساس ناتوانی می‌کنند، این شعله‌ها به‌تدریج کمرنگ می‌شوند.
مگر به برقع لیلیش کرده مجنون صاف
که تلخ‌تر بود از عشق و شوخ‌تر ز جمال
هوش مصنوعی: آیا مجنون با برقع لیلی اش، دچار چنین حالتی شده که حالش از عشق تلخ‌تر و روحش از زیبایی او شادتر باشد؟
میی چنان که توانی خرید اگر خواهی
ز رحمت ازلی عالمی به مثقال
هوش مصنوعی: هرگاه بخواهی می‌توانی از رحمت بی‌پایان، جهانی را به مقدار کم خریداری کنی، اما این به تلاش و توانایی تو بستگی دارد.
کجا شگرفی نامش کجا زبان قلم
مگر ز عفو کند خامه کاتب اعمال
هوش مصنوعی: کجا می‌توانی عظمت او را بیان کنی، و کجاست زبانی که بتواند نام او را بر زبان آورد؟ مگر اینکه قلم نویسنده با رحمت و بخشش، اعمال را ثبت کند.
میی چنان که به رویش چو نوکنی مه عمر
هلال عید شود قامت خمیده به فال
هوش مصنوعی: شراب را مانند هلال عید، که در جوانی به اوج می‌رسد، بپیمایید. اگر از آن بنوشید، قامت خمیده و چروکیده عمر شما به نشاط و شادابی بازمی‌گردد.
نشاط از پی عمر گذشته در تازد
چنان که بر اثر خان جم نشان اقبال
هوش مصنوعی: شادی و نشاط پس از گذراندن عمر، به‌گونه‌ای به سراغ انسان می‌آید که شبیه اثرات مثبت و خوشایندی است که پس از یک جشن یا مهمانی با شکوه احساس می‌شود.
خدایگان سلاطین حسین خان که بود
ز داغ بندگیش روی ملک فرخ فال
هوش مصنوعی: حسین خان، آقایی بود که در غم خدمت به سلاطین، چهره‌اش به سرخی و اندوه آغشته شده بود. او به خاطر وفاداری و خدمت به کشور، خوشبختی و شانس را در دیدگاهش به دست آورد.
خهی به فرق تو ز یبنده تاج دولت و دین
ز هی به بخت تو نازنده تخت عز و جلال
هوش مصنوعی: به زیبایی تو که بر سر داری، تاجی از مقام و دین می‌درخشد و به خوشبختی‌ات، تختی از عظمت و شکوه برپا شده است.
ز آستان تو تابنده آفتاب شرف
به خاک راه تو پاشیده مایه اقبال
هوش مصنوعی: از درگاه تو، خورشید پر نور، به خاک راه تو برکت و پیشرفت را پراکنده است.
اساس قد تو ایمن ز رخنه‌های فتور
جهان جاه تو فارغ ز حادثات زوال
هوش مصنوعی: قد و قامت تو از آسیب‌های دنیا در امان است و مقام تو از دگرگونی‌های زمان محفوظ مانده است.
سخا ز طبع تو جوشد چو موج از دریا
کرم ز دست تو روید چو سبزه از اطلال
هوش مصنوعی: سخاوت و generosity تو مانند موجی است که از دریا برمی‌خیزد و مهربانی‌ات همچون سبزه‌ای است که از زمین رویش می‌کند.
اگر در آینه تیغ تو عدو نگرد
مثال خود نشناسد ز بس تغیر حال
هوش مصنوعی: اگر در آینه چهره‌ات را دشمن ببیند، به خاطر تغییرات زیادی که در خودت ایجاد شده، دیگر نمی‌تواند خودت را بشناسد.
چنانچه ناوک اندیشه از کمان بجهد
ز بیم آینه بیرون جهد دل تمثال
هوش مصنوعی: اگر تیر فکر از کمان رها شود، به دلیل ترس از آینه، دل به بیرون می‌جهد و تصویر خود را نشان می‌دهد.
نگاه خصم که یا‌رب سپهر خصمش باد
ز بس به خار حسد کردش از رمد پامال
هوش مصنوعی: نگاه دشمن مانند تیری است که به شدت به اوج آسمان پرتاب شده و به خاطر حسادت، او را به خاک می‌زند و آزارش می‌دهد.
عصای مژگان گیرد به دست و بر خیزد
بپای ناشده افتد ز پای چون اطفال
هوش مصنوعی: بسرعت به پا می‌ایستد و با چشمان خود، کمی احساس ناز و دلربایی می‌کند. اما به آسانی و بدون دقت، ممکن است به زمین بیفتد، درست مانند کودکان.
وزش تو دیده دهی آفتاب تابان را
کندبه تیر نظر چشمه چشمه چون غربال
هوش مصنوعی: نسیم تو چنان است که مانند خورشید درخشانی چشم‌ها را روشن می‌کند، و همچون آب زلالی که از صافی می‌گذرد، دل‌ها را روشنی و صفایی می‌بخشد.
ثنای باد بهار کف تو می‌گفتم
به باغ صفحه الف سبز شد نهال مثال
هوش مصنوعی: بهار را با زیبایی‌هایش ستایش می‌کردم و در باغ، درختی سبز و سرزنده مانند یک تصویر زیبا به نظر می‌رسید.
مدیح ابر سخای تو می‌نوشنم دوش
زبان شکفت به کامم چو گل ز فیض شمال
هوش مصنوعی: من دیروز ستایش باران بخشش تو را نوشتم و زبانم مانند گل از نعمت باد شمال شکفت و شیرینی را چشید.
سحر به رخصت قدرت بر آسمان رفتم
شدم به سیر شبستان جوهر فعال
هوش مصنوعی: صبح زود به اجازه‌ی توانایی‌ام به آسمان رفتم و در حال گشت و گذار در باغ شب، به روحی زنده و فعال تبدیل شدم.
سماع زمزمه قدسیان دلم نفریفت
دمی نشستم و بر‌خاستم به استعجال
هوش مصنوعی: صدای رازآلود فرشتگان دلم را به خود مشغول نکرد، لحظه‌ای نشستم و دوباره به سرعت بلند شدم.
چو دید داغ توام بر جبین ز جابر خاست
گذاشت جابه من و رفت خود به صف نعال
هوش مصنوعی: وقتی او داغ تو را بر پیشانی من دید، از جابر برخاست، به من نگاهی انداخت و خودش به صف دیگران رفت.
سخن ز سلسله‌های نظام کل می‌رفت
ز بعد عهد تو دور گذشته داشت ملال
هوش مصنوعی: سخن از ارتباطات و نظم کل هست، اما پس از اینکه تو به گذشته رفته‌ای، این موضوع آه و حسرتی را به همراه دارد.
رقم نوشت که بندد زمام ماضی را
مدبر فلکی بر قطار استقبال
هوش مصنوعی: مدبر فلکی با دقت و هوشمندی، تقدیر و سرنوشت گذشته را به گونه‌ای ساماندهی می‌کند که به بهترین شکل ممکن به استقبال آینده برود.
تو هم بگو به عطارد که حکمش امضاکن
که تا به گرد تو گردد چو شعله جوال
هوش مصنوعی: به عطارد بگو که فرمانش را امضا کند تا همچون شعله‌ای به دور تو بچرخد.
عقاب دولت خصمت که صید لاغر او
سپهر بودی در صیدگاه عز و جلال
هوش مصنوعی: عقاب رقابت تو، که شکار ضعیف او آسمان است، در مکانی که عظمت و شکوه وجود دارد.
به نیم‌چین که در ابروی کین فکندی شه
چو مرغ دیده اسیر شکنجه پر و بال
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی ابروهای کسی اشاره شده که باعث جذب توجه و دلبستگی شده است. گویا این ابروها به مانند سلاحی است که دل را می‌زند و به احساساتی پر از درد و رنج منجر می‌شود. به صورت او به چشم می‌آید که مانند پرنده‌ای گرفتار در زنجیر است و به شدت تحت فشار قرار گرفته است. در این توصیف، عشق و دلبستگی به تصویر کشیده شده که به نوعی هم آرامش و هم عذاب را شامل می‌شود.
ز آفتاب جلال تو بدر رو گرداند
به سنگ تفرقه شد ساغرش هلال هلال
هوش مصنوعی: پرتو ناز و عظمت تو باعث شده که خورشید از تابش خود باز بماند و ساغر عشق از هلال به هلال دچار تفرقه و جدایی شود.
در آسمان و زمین ورنه از حمایت تو
مه کمال بود ایمن از خسوف زوال
هوش مصنوعی: در آسمان و زمین، اگر حمایت تو نبود، ای مه کمال، هرگز از خسوف و زوال ایمن نمی‌بودیم.
ارم بساطا فردوس مجلسا خانا
زهی به خلق در آفاق بی‌نظیر و همال
هوش مصنوعی: بهشت با شکوهی برپا شده است که در آن، فضایی داریم برای دل‌نوازی و معاشرت. چه زیباست که مردم در سراسر این عالم، نظیر و همتایی ندارند.
نخست روز که از فیض ابر تربیتت
هنوز چشمه فکرم نداشت موج زلال
هوش مصنوعی: در روزهای ابتدایی که هنوز تحت تأثیر الهام و تربیت تو قرار نگرفته بودم، ذهنم مانند چشمه‌ای زلال و پاک نبود.
هنوز نوبر نخلم نبوده میوه قدس
که بود طوبی طبعم هنوز تازه‌نهال
هوش مصنوعی: هنوز میوه‌ای از درخت نخل من برداشت نشده است، زیرا طبع من هنوز مانند درخت جوان و تازه است.
چو باد بود تمامم نفس ولی همه سرد
چو غنچه بود متاعم زبان ولی همه لال
هوش مصنوعی: تمام وجودم مانند باد است و نفس می‌زنم، اما سرد و بی‌روح. طعم وجودم مانند غنچه است، با این حال زبانم از گفتن ناتوان است و ساکت مانده‌ام.
کنون ز تربیتت عندلیب و طوطی را
به باغ خلد در آموز‌می نوا و مقال
هوش مصنوعی: اکنون از تعلیم تو، بلبل و طوطی در باغ بهشت آواز و سخن می‌آموزند.
تو بال روح قدس دادیش به خلد سخن
و گرنه طایر من بود کاغذین پر و بال
هوش مصنوعی: تو از بخشش روح القدس به کلام و هنر خویش، برتری و زیبایی خاصی بخشیده‌ای، در غیر این صورت، من تنها موجودی بی‌روح و بی‌پر و بال باقی می‌ماندم.
به دولت تو که از آن خجسته پی است
مرا فتاده به هر برج آسمان خیال
هوش مصنوعی: به لطف و برکت تو که خوش یمن و نیکوست، من به هر کجای آسمان خیال و آرزو برمیرسم.
هزار کوکب مه نام مشتری القاب
هزار اختر مسعود آفتاب نوال
هوش مصنوعی: هزار ستاره در آسمان مانند مشتری درخشان است و نام‌های مختلفی برای ستاره‌های خوشبخت و آفتاب بخش وجود دارد.
نمونه را قدری نزد حضرت آوردم
ببین اگر نپسندی بگوی تا در حال
هوش مصنوعی: نمونه‌ای را کمی نزدیک حضرت آوردم، ببین اگر خوش‌ات نیامد، بفرمایید تا سریعاً تغییرش دهم.
یکان یکان همه را بر بساط نظم آرم
دهم به نزد تو عرض هنر سپهر مثال
هوش مصنوعی: من همه چیز را به گونه‌ای منظم و مرتب در کنار هم قرار می‌دهم و به تو نشان می‌دهم که هنر آسمان را چگونه می‌توان به نمایش گذاشت.
به دست‌بوس تو شایسته نیست می‌دانم
به پای‌بوس خودش بر گزین و کن پامال
هوش مصنوعی: می‌دانم که من شایسته نیستم که به پیشگاه تو بیایم، اما تو خودت را انتخاب کن و با فرود آمدن بر روی پاهایت، بر من مسلط شو.
همیشه تا که شب عید از نسیم نشاط
به روی غصه زند موج عیش چین ملال
هوش مصنوعی: تا زمانی که شب عید فرا برسد، نسیم سرزندگی تا روی غم‌ها و ناراحتی‌ها بوزد و موج شادی، غم‌ها را کنار بزند.
شکفته باد گل جامت از نسیم طرب
چو از نسیم بهار نیاز باغ جمال
هوش مصنوعی: گل زیبای جام تو با نسیم شاداب کننده ای که از بهار می وزد، شکفته و خرم بود؛ همچنان که نسیم بهار، نیاز و عشق به زیبایی های باغ را برانگیخته است.
به فرق سایه شاهنشهت مخلد باد
که هست فرق تو در خورد سایه اقبال
هوش مصنوعی: سایه پادشاهی تو همیشه باقی خواهد ماند، چرا که برتری تو در زیر سایه خوشبختی و شانس قرار دارد.
مرا دعای دو شب واجب‌ست بر ذمه
که باد هر دو ز شبخون صبح فارغ بال
هوش مصنوعی: بر من واجب است که در دو شب دعا کنم، زیرا باد صبحگاهی دو شب پیروزی را به من هدیه داده است.
یکی شبی که تو عشرت کنی و می نوشی
به ساقیان بهشتی جمال مشکین خال
هوش مصنوعی: در شبی که تو در خوشی و نوشیدن مشغولی، به ساقیان بهشتی که زیبایی چهره‌ای چون خال مشکین دارند نگاه می‌کنی.
دگر شبی که حسودانت در شکنجه غم
کشند ساغر ز قوم در جحیم نکال
هوش مصنوعی: در شب دیگری که حسودان تو را در عذابی سخت می‌بینند، از جمعیت اهل ایمان فریاد شادی را برخیزان.