گنجور

شمارهٔ ۴ - همو راست

سیاه‌چشما! مهر تو غم‌گسار من‌ست
به روزگار خزان، روی تو، بهار من‌ست
دلم شکار سیه‌چشمکان توست و رواست
از آن که دو لبِ شیرین تو شکار من‌ست
به مهر تو دلِ من وام‌دار صحبت توست
لب تو باز به سه بوسه وام‌دار من‌ست
جفا نمودن بی‌جرم کار توست مدام
وفا نمودن و اندیشهٔ تو کار من‌ست
اگر تو ماهی، گردونِ تو سرای من‌ست
اگر تو سروی، بستان تو کنار من‌ست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سیاه‌چشما! مهر تو غم‌گسار من‌ست
به روزگار خزان، روی تو، بهار من‌ست
هوش مصنوعی: ای چشم‌های سیاه! محبت تو تسکین‌دهنده‌ی درد من است. در روزهای خزان، چهره‌ی تو برای من مانند بهار است.
دلم شکار سیه‌چشمکان توست و رواست
از آن که دو لبِ شیرین تو شکار من‌ست
هوش مصنوعی: دل من به سمت چشمان سیاه تو جذب است و این احساس کاملاً طبیعی است، زیرا لب‌های شیرین تو برای من مانند شکار می‌باشد.
به مهر تو دلِ من وام‌دار صحبت توست
لب تو باز به سه بوسه وام‌دار من‌ست
هوش مصنوعی: دل من به محبت تو وابسته است و گفت و گو با تو برایم ارزشمند است. لب‌های تو نیز به سه بوسه، به من وابسته‌اند.
جفا نمودن بی‌جرم کار توست مدام
وفا نمودن و اندیشهٔ تو کار من‌ست
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ دلیلی به من ظلم می‌کنی، اما من همیشه به تو وفادارم و فکر کردن به تو برای من شده است.
اگر تو ماهی، گردونِ تو سرای من‌ست
اگر تو سروی، بستان تو کنار من‌ست
هوش مصنوعی: اگر تو ماه هستی، آسمان جایگاه من است و اگر تو درخت سرو باشی، باغ تو در کنار من قرار دارد.