گنجور

شمارهٔ ۳۲ - و نیز اوراست

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
چون دوستان یکدل در پیش او نهادم
بستد به دوستی دل ننمود دوستداری
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
بر طمع دلستانی ماندم به دلسپاری
گوید همی چه نالی یاری چو من نداری
یاریست اینکه ندهد روزی به بوسه یاری
دشمن همی ز دشمن یک روز داد یابد
من زو همی نیابم چکنم مگر که زاری
جز صبرو برد باری بر وی همی نبینم
چون عاشقم چه چاره جز صبرو بردباری

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای عاشقان گیتی یاری دهید یاری
کان سنگدل دلم را خواری نمود خواری
هوش مصنوعی: ای عاشقان دنیا، به من کمک کنید؛ زیرا آن سنگدل، احترام و ارزش دلم را زیر پا گذاشته است.
چون دوستان یکدل در پیش او نهادم
بستد به دوستی دل ننمود دوستداری
هوش مصنوعی: وقتی که دوستان صمیمی‌ام را در پیش او گذاشتم، او به دوستی به دل نداشت و محبت نکرد.
گفتم که دل ستانم ناگاه دل سپردم
بر طمع دلستانی ماندم به دلسپاری
هوش مصنوعی: گفتم که دل را از کسی بگیرم، اما ناگهان خودم دلم را به کسی سپردم و حالا در انتظار محبت او مانده‌ام.
گوید همی چه نالی یاری چو من نداری
یاریست اینکه ندهد روزی به بوسه یاری
هوش مصنوعی: می‌گوید که اگر یاری مثل من نداری، چه می‌گویی و چرا شکایت می‌کنی؟ یاری که هیچ چیزی مثل بوسه نمی‌دهد، ارزش همراهی ندارد.
دشمن همی ز دشمن یک روز داد یابد
من زو همی نیابم چکنم مگر که زاری
هوش مصنوعی: دشمن در یک روز ممکن است به چیزی که می‌خواهد برسد، اما من از دشمن خود هیچ چیزی به دست نمی‌آورم. چه کار می‌توانم بکنم جز اینکه زاری کنم؟
جز صبرو برد باری بر وی همی نبینم
چون عاشقم چه چاره جز صبرو بردباری
هوش مصنوعی: جز صبر و تحمل در عشق او چیزی نمی‌بینم. چون عاشق او هستم، چاره‌ای جز صبر و بردباری ندارم.