گنجور

شمارهٔ ۲۷ - همو راست

چو روی تو نبود لاله بهاری نه
چو قد تو نبود سرو جویباری نه
ز دلبران نبودچون تو دلشکن یاری
زعاشقان نبود چون منی به زاری نه
ترا زمن همه جز بندگی نمودن نیست
مرا ز تو همه جزدرد و رنج وخواری نه
به بیست شهر چو من عاشق غریوان نیست
به صد بهار چو تو لعبتی بهاری نه
مراد تو همه جز جنگ و ترکتازی نیست
مراد من همه جز صلح و سازگاری نه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو روی تو نبود لاله بهاری نه
چو قد تو نبود سرو جویباری نه
هوش مصنوعی: وقتی که صورت تو نیست، نه لاله‌ای بهارانه وجود دارد و نه به مانند قامت بلند تو، سروی در کنار جویبارها هست.
ز دلبران نبودچون تو دلشکن یاری
زعاشقان نبود چون منی به زاری نه
هوش مصنوعی: هیچ دلی نمی‌تواند مانند تو دل‌شکن باشد و هیچ عاشقی نمی‌تواند مانند من به حالت زاری و اندوه باشد.
ترا زمن همه جز بندگی نمودن نیست
مرا ز تو همه جزدرد و رنج وخواری نه
هوش مصنوعی: من جز بندگی تو کاری ندارم و همه آنچه از تو به دست می‌آورم فقط درد، رنج و خاری است.
به بیست شهر چو من عاشق غریوان نیست
به صد بهار چو تو لعبتی بهاری نه
هوش مصنوعی: هیچ عاشق بی‌خود و سرگشته‌ای مانند من در بیست شهر پیدا نمی‌شود، و هیچ زیبایی بهاری مانند تو در صد بهار وجود ندارد.
مراد تو همه جز جنگ و ترکتازی نیست
مراد من همه جز صلح و سازگاری نه
هوش مصنوعی: منظور تو از زندگی فقط نبرد و خشونت نیست، در حالی که مقصدم من چیزی جز صلح و سازگاری نیست.