گنجور

شمارهٔ ۱۲ - همو راست

سر زلف تو نه مشکست و به مشک ناب ماند
رخ روشن تو ای دوست به آفتاب ماند
همه شب زغم نخسبم که نخسبد آنچه عاشق
منم آن کسی که بیداری من به خواب ماند
زفراق روی و موی تو زدیده خون چکانم
عجبست سخت خونی که به روشن آب ماند
سر زلف را متابان سر زلف را چه تابی
که در آن دو زلف ناتافتگی به تاب ماند
تو به آفتاب مانی و ز عشق روی خوبت
رخ عاشق تو ای دوست به ماهتاب ماند

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سر زلف تو نه مشکست و به مشک ناب ماند
رخ روشن تو ای دوست به آفتاب ماند
هوش مصنوعی: موهای تو مانند مشک نیست، بلکه همچون مشک خالص باقی‌مانده است. چهره روشن تو هم مانند آفتاب درخشان و تابناک است.
همه شب زغم نخسبم که نخسبد آنچه عاشق
منم آن کسی که بیداری من به خواب ماند
هوش مصنوعی: هر شب از شدت غم نمی‌توانم بخوابم، زیرا کسی که عاشق او هستم، در حالی که من بیدارم، به خواب رفته است.
زفراق روی و موی تو زدیده خون چکانم
عجبست سخت خونی که به روشن آب ماند
هوش مصنوعی: از دوری چهره و موی تو چشمانم پر از اشک و خون است. جالب اینجاست که این خون به مانند آبی روشن باقی مانده است.
سر زلف را متابان سر زلف را چه تابی
که در آن دو زلف ناتافتگی به تاب ماند
هوش مصنوعی: موهای بلند و زیبا را تکان نده، چرا که در میان این دو دسته مو، ناپایداری وجود دارد که به تلو تلو در آمده است.
تو به آفتاب مانی و ز عشق روی خوبت
رخ عاشق تو ای دوست به ماهتاب ماند
هوش مصنوعی: تو مانند آفتابی و به خاطر عشق زیبایی‌ات، چهره‌ام همچون ماه تابان می‌درخشد.