گنجور

شمارهٔ ۸۶ - در مدح ابوبکر عبدالله بن یوسف حصیری سیستانی ندیم سلطان محمود گوید

بردم این ماه به تسبیح و تراویح به سر
من و سه‌یکی وسماع خوش و آن ماه پسر
یک مه از سال چنان بودم کَابدال بوند
یازده ماه چنین باشم و زین نیز بتر
نه همه تشنگی و گرسنگی باید خورد
نوبت گرسنگی خوردن بردیم به سر
می ستانم ز کف آنکه مرا چشم به دوست
وان کسی را که دلم خواهد گیرم در بر
باز خواهم به شبی بوسه یک ماهه ز دوست
بوسه و آنچه بدان ماند معنیش نگر
عالم شهر همین خواهد لیکن به زبان
بنگوید چو منِ ابلهِ دیوانهٔ خر
هر چه اندر دل خود دارم بیرون فکنم
مردمان را دهم از راز دل خویش خبر
خویشتن را بجز این عیب ندانم به جهان
لاجرم عیب مرا خواجه خریده‌ست به زر
خواجه سید بوبکر حصیری که بدو
هر زمان تازه شود سیرت بوبکر و عمر
هم بزرگست به علم او و بزرگست به فضل
هم ستوده به تبارست و ستوده به گهر
مهتری از گهر پاک رسیده‌ست بدو
فضل میراث رسیده‌ست مر او را ز پدر
اثر نعمت جدانش پیداست هنوز
بر بناهایی با کوه به بالا همسر
سیستان خانه مردان جهانست و بدوست
شرف خانه مردان جهان تا محشر
سام یل کیست کجا سایه آن خواجه بود
خواجه را اکنون چون سام غلامیست نگر
نیمروز امروز از خواجه و از گوهر او
بیش از آن نازد کز سام یل و رستم زر
دست دارد به کتاب و دست دارد به سلیح
این بسی برده به کار و آن بس کرده ز بر
آنچه او کرد به ترکستان با لشکر خان
شاه کرده‌ست بدان لشکر در دشت کَتَر
کس در آن جنگ بدو هیچ ظفر یافته نیست
او همی یافت بر آن کس که همی خواست ظفر
همه خانان و تکینان و سواران دلیر
داشتند از سپه او ازو دست به سر
خان همی گفت همه روزه که سبحان الله
این چه مردست که محمود فرستاد ایدر
آب ترکستان این مرد بیکباره ببرد
به طرازیدن جنگ و به فدا کردن زر
گر بخواهد به چنین مردی کاورد به جنگ
خانمان همه یکباره کند زیر و زبر
گله مردم شکرست پس از رایت او
که نبوده به جهان در سپه اسکندر
جان شیرین را آنروز که در جنگ شوند
برِ ایشان نبود قیمت و مقدار و خطر
نازده زخم به جنگ اندر، شیران فکنَد
به سبک داشتن پای و به اسب و به سپر
اگر از سندان بر جوشن بر، غیبه بود
بپریشند به شمشیر دو دستی و تبر
کار مردان بدل مهتر شایسته کند
پیر شایسته‌تر از خواجه نباشد مهتر
شاه ایران را گر همبر خواجه دگریست
همه شاهان جهان را رهی و بنده شمر
همه را بسته به درگاه خداوند بَرَد
وز خداوند فزون زین رسد او را لشکر
شاه ترکستان کز خواجه سخن یاد کند
هیبت خواجه کند بر دلش از دور اثر
لاجرم منزلتی دارد نزدیک ملک
جز مر او را و جز او کیست به پیل اندر خَور
بس دلا کو را زان پیل رسیده‌ست الم
بس کسا کو را زان پیل به دردست جگر
پیل او پای همی بر سر صد شیر نهد
ورچه پیلش به سفر باشد و شیران به حضر
همچنین باد همه ساله به کام دل خویش
پیل بر درگه و در پیش بتان دلبر
عید و جز عید بر آن خواجه به شادی گذراد
بگذاراد و بماناد بدین صدر اندر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بردم این ماه به تسبیح و تراویح به سر
من و سه‌یکی وسماع خوش و آن ماه پسر
هوش مصنوعی: من این ماه را در حالی سپری کردم که به تسبیح و عبادت مشغول بودم. در کنار این کارها، از زیبایی‌های وجودم و لذتی که می‌برم نیز بهره‌مند شدم و در کنارش پسرم هم بود.
یک مه از سال چنان بودم کَابدال بوند
یازده ماه چنین باشم و زین نیز بتر
هوش مصنوعی: در یک ماه از سال، حالتی خاص و متفاوت داشتم، و در یازده ماه بعدی آن حالت را حفظ کردم و حتی از آن نیز بهتر شدم.
نه همه تشنگی و گرسنگی باید خورد
نوبت گرسنگی خوردن بردیم به سر
هوش مصنوعی: تنها نباید در انتظار سیر شدن از گرسنگی و رفع تشنگی بود؛ گاهی باید به موقع و مناسب از فرصت‌ها بهره‌مند شد.
می ستانم ز کف آنکه مرا چشم به دوست
وان کسی را که دلم خواهد گیرم در بر
هوش مصنوعی: من از دست کسی که به او نظر دارد می‌گیرم و کسی را که دوست دارم، در آغوش می‌فشارم.
باز خواهم به شبی بوسه یک ماهه ز دوست
بوسه و آنچه بدان ماند معنیش نگر
هوش مصنوعی: دوباره شبی می‌خواهم بوسه‌ای از دوست بزنم و به یاد بیاورم معنای آنچه باقی می‌ماند.
عالم شهر همین خواهد لیکن به زبان
بنگوید چو منِ ابلهِ دیوانهٔ خر
هوش مصنوعی: این جهان همان‌طور که هست باقی خواهد ماند، ولی آن‌چه من می‌گویم به زبان من تنها یک سخن دیوانه‌وار و بی‌معنی به نظر می‌رسد.
هر چه اندر دل خود دارم بیرون فکنم
مردمان را دهم از راز دل خویش خبر
هوش مصنوعی: هرچه احساسات و افکار درون خود دارم، به دیگران می‌گویم و آنها را از رازهای دل خود مطلع می‌کنم.
خویشتن را بجز این عیب ندانم به جهان
لاجرم عیب مرا خواجه خریده‌ست به زر
هوش مصنوعی: من نمی‌شناسم جز این عیب در خودم، و بنابراین طبیعی است که این عیب من را شخص بزرگی خریده است.
خواجه سید بوبکر حصیری که بدو
هر زمان تازه شود سیرت بوبکر و عمر
هوش مصنوعی: خواجه سید بوبکر حصیری کسی است که همیشه در حال تغییر و نو شدن است، همان‌طور که سیرت بوبکر و عمر همواره در حال تجدید و تازگی است.
هم بزرگست به علم او و بزرگست به فضل
هم ستوده به تبارست و ستوده به گهر
هوش مصنوعی: او به خاطر دانش و فضلش بزرگ و محترم است، همچنین به خاطر نسل و خانواده‌اش و نیز به خاطر خوبی‌ها و ارزش‌هایش ستوده می‌شود.
مهتری از گهر پاک رسیده‌ست بدو
فضل میراث رسیده‌ست مر او را ز پدر
هوش مصنوعی: یک انسان بزرگ و باارزش از نسل پاک و نجیب به دنیا آمده است، و او به‌طور طبیعی استعداد و ویژگی‌های خوب را از پدر خود به ارث برده است.
اثر نعمت جدانش پیداست هنوز
بر بناهایی با کوه به بالا همسر
هوش مصنوعی: نشانه‌های نعمت جدایی هنوز بر ساختمان‌هایی که به کوه بالا رفته‌اند، قابل مشاهده است.
سیستان خانه مردان جهانست و بدوست
شرف خانه مردان جهان تا محشر
هوش مصنوعی: سیستان جایی است که مردان بزرگ و با荣ای جهان در آن زندگی می‌کنند و این سرزمین تا قیامت افتخار مردان بزرگ را در خود دارد.
سام یل کیست کجا سایه آن خواجه بود
خواجه را اکنون چون سام غلامیست نگر
هوش مصنوعی: سام یل کیست و کجا سایه‌اش است؟ اکنون که خواجه در این حال است، مثل این است که غلامی باشد.
نیمروز امروز از خواجه و از گوهر او
بیش از آن نازد کز سام یل و رستم زر
هوش مصنوعی: امروز، در میانه روز، از خواجه و ارزش او بیشتر از آنچه که سام یل و رستم می‌نازند، شکوه دارد.
دست دارد به کتاب و دست دارد به سلیح
این بسی برده به کار و آن بس کرده ز بر
هوش مصنوعی: این شخص هم به علم و کتاب آشنا است و هم به سلاح و مبارزه. یکی از این دو جنبه او را در کار و فعالیت مشغول کرده و دیگری برتری و تسلط بیشتری پیدا کرده است.
آنچه او کرد به ترکستان با لشکر خان
شاه کرده‌ست بدان لشکر در دشت کَتَر
هوش مصنوعی: آنچه او به ترکستان انجام داده، با لشکر خان شاه کاری کرده است که آن لشکر هم در دشت کتر مشابه آن عمل را انجام دهد.
کس در آن جنگ بدو هیچ ظفر یافته نیست
او همی یافت بر آن کس که همی خواست ظفر
هوش مصنوعی: هیچ کس در آن جنگ به او پیروزی نرسیده است، او نیز به کسی که خواهان پیروزی بود، رسیدن به پیروزی را نمی‌دید.
همه خانان و تکینان و سواران دلیر
داشتند از سپه او ازو دست به سر
هوش مصنوعی: همه افراد توانمند و شجاع از میان جنگجویان و خاندان‌ها به سپه او وابسته بودند و تحت حمایت او قرار داشتند.
خان همی گفت همه روزه که سبحان الله
این چه مردست که محمود فرستاد ایدر
هوش مصنوعی: خان هر روز می‌گفت: چه مرد باعظمتی است که محمود به اینجا فرستاده است، او را ستایش می‌کنم.
آب ترکستان این مرد بیکباره ببرد
به طرازیدن جنگ و به فدا کردن زر
هوش مصنوعی: آب ترکستان به طور ناگهانی این مرد را به میدان جنگ می‌برد و او را به فدای زر و گنج می‌کشاند.
گر بخواهد به چنین مردی کاورد به جنگ
خانمان همه یکباره کند زیر و زبر
هوش مصنوعی: اگر مردی به جنگ بیفتد و بخواهد، می‌تواند همه چیز را در خانه‌اش یک‌دفعه ویران کند.
گله مردم شکرست پس از رایت او
که نبوده به جهان در سپه اسکندر
هوش مصنوعی: مردم به خاطر پرچم و فرماندهی او ابراز خوشحالی و تحسین می‌کنند، همان‌طور که در زمان اسکندر، هیچ‌کس نظیر او را در جهان ندیده است.
جان شیرین را آنروز که در جنگ شوند
برِ ایشان نبود قیمت و مقدار و خطر
هوش مصنوعی: روزهایی که در میدان جنگ قرار می‌گیرند، جان شیرین برای آن‌ها ارزشی ندارد و هیچ‌گونه خطر و رنجی برایشان مهم نیست.
نازده زخم به جنگ اندر، شیران فکنَد
به سبک داشتن پای و به اسب و به سپر
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، شیران به راحتی از پا می‌افتند و به اسب و سپر نیازمند هستند تا از خود دفاع کنند.
اگر از سندان بر جوشن بر، غیبه بود
بپریشند به شمشیر دو دستی و تبر
هوش مصنوعی: هرگاه که زره بر تن نباشد، جنگجویان با شمشیر دو دستی و تبر به میدان می‌آیند.
کار مردان بدل مهتر شایسته کند
پیر شایسته‌تر از خواجه نباشد مهتر
هوش مصنوعی: افراد بازرگان و کاردان، به‌طور مؤثر و شایسته به انجام کارها می‌پردازند و این نشان می‌دهد که باید در انتخاب رهبری دقت کرد، چرا که افراد باتجربه و با‌دانش‌تر از دیگران می‌توانند بهتر عمل کنند.
شاه ایران را گر همبر خواجه دگریست
همه شاهان جهان را رهی و بنده شمر
هوش مصنوعی: اگر شاه ایران به کسی دیگر توجه کند، باید همه شاهان جهان را راه و بنده او به حساب آورد.
همه را بسته به درگاه خداوند بَرَد
وز خداوند فزون زین رسد او را لشکر
هوش مصنوعی: همه به درگاه خداوند پناه می‌برند و از خداوند بیشتر از این، برای او لشکری نخواهد رسید.
شاه ترکستان کز خواجه سخن یاد کند
هیبت خواجه کند بر دلش از دور اثر
هوش مصنوعی: شاه ترکستان که در مورد خواجه صحبت می‌کند، از دور اثر شگرف شخصیت و وجود خواجه را بر دل خود حس می‌کند.
لاجرم منزلتی دارد نزدیک ملک
جز مر او را و جز او کیست به پیل اندر خَور
هوش مصنوعی: بنابراین، نزد فرمانروا مقام و منزلتی دارم و هیچ کس جز من و او برای نشستن بر روی این تخت بزرگ جایگاهی ندارد.
بس دلا کو را زان پیل رسیده‌ست الم
بس کسا کو را زان پیل به دردست جگر
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد به خاطر قدرت و وسعت یک فیل تحت تأثیر قرار می‌گیرند. اما در واقع، این فیل دلیلی بر درد و رنج کسانی است که به آن نزدیک می‌شوند.
پیل او پای همی بر سر صد شیر نهد
ورچه پیلش به سفر باشد و شیران به حضر
هوش مصنوعی: فیل بر سر صد شیر پا می‌گذارد، حتی اگر فیل در سفر باشد و شیران در مکان ثابت. اگر فیل توانایی برتری داشته باشد، بر شیران غلبه خواهد کرد.
همچنین باد همه ساله به کام دل خویش
پیل بر درگه و در پیش بتان دلبر
هوش مصنوعی: همچنان‌که وزش بادها به خواسته دل خود، به سوی مقامات و درگاه معشوقان می‌رود.
عید و جز عید بر آن خواجه به شادی گذراد
بگذاراد و بماناد بدین صدر اندر
هوش مصنوعی: عید است و جز روز عید، آن آقا را با شادی مرور کن و بگذار که بماند در این مقام.

حاشیه ها

1403/10/04 00:01
احمد خرم‌آبادی‌زاد

مصرع دوم بیت 17

«دشتِ کَتَر»، دشتی بوده نزدیک بلخ <لغتنامه دهخدا>