شمارهٔ ۸۴ - در مدح خواجه ابوبکر عبدالله بن یوسف حصیری ندیم سلطان محمود
ای بالب پر خنده و با شیرین گفتار
تا کی تو بخوش خواب و من از عشق تو بیدار
تو خفته و من گوش به پیغام تو داده
تو آن من و من بهوای تو گرفتار
آن منی و پیش منی گر که بخواهم
آن من و پیش من و من بر تو چنین زار
از چشم بد ای ترک همی بر تو بترسم
پیوسته همی گویم یا ربش نگهدار
زان بیم که در خواب فراق تو ببینم
برهم نزنم دیده و در دیده نهم خار
من دل بتو دادم که بزنهار بداری
زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار
یاران تو همچون تو بیایند ولیکن
نزدیک من امروز تو داری همه بازار
پیش تو بپا ایستمی هر شب تا روز
گر هیچ توانستی پایم کندی کار
صد بار نشانید مرا خواجه بدین عذر
آن خواجه که در فضل ندارد بجهان یار
فخر ندمای ملک شرق ابوبکر
عبدالله بن یوسف تاج همه احرار
بادی، که هر انگشتی ازو پنهان ابریست
ابری، که همه روزه درم بارد و دینار
کس نیست دراین دولت و کس نیست در این عصر
نابرده بدو حاجت و نایافته زو بار
در خانه او وقت زوال آب (؟) نماند
گر وقت سحر زر بدر آرند بخروار
از عاقبت خویش نیندیشد و در وقت
بدهد همه جز ما حرم الله به زوار
آن مال که امسال بدو خواهند آورد
چون نیک نگه کردی بخشیده بود پار
گر خفته بود بار دهندت ببر او
صد بار نگه کردم این حال نه یکبار
چون قصد بدو کردی مستغنی گشتی
از خواستن خواسته وز خواستن بار
مردیست سخا پیشه و مردیست عطابخش
با خلق نکو کار بکردار و بگفتار
معروف شده نزد همه خلق بخوبی
وز بخشش او در کف مانعمت بسیار
با مذهب پاکیزه و با نعمت نیکو
نا یافته زو هیچ مسلمان به دل آزار
سلطان جهان کهف مسلمانی محمود
زینست مر او را به دل و دیده خریدار
گفته ست که در ملک من آن کن که تو خواهی
کس را نبود با تو در این معنی گفتار
مردی ز تو آموزم و مذهب ز تو گیرم
این بود مرا عادت و این باشد هموار
در دولت من بنگر و در دین همه بین
آنرا که ز ره دور بود باز بره آر
وانرا که بگفتار تو ره باز نیابد
از تخت فرود افکن و بر کن به سر دار
نزدیک شه شرق بدان پایگهست او
زیرا که ندیده ست چنو هرگز دیار
ای معتمد شاه بدین عز و بدین جاه
حقا که سزاواری حقا که سزاوار
شاهی که ندیمی چو تو دارد چه کند کس
چون سرخ گل آید به چه کار آید گلنار
در نام ندیمانی و در جاه وزیران
وندر سپه سلطان با حشمت سالار
گاهی بندیمی روی و گه بوزیری
گاهی بنگه داشتن لشکر جرار
سه کار بیکبار همی ساخته داری
احسنت وزه ای پیشرو زیرک هشیار
تا باد خزان زرد کند باغ چو زر نیخ
چونانکه صبا سبز کند دشت، چو زنگار
دلشاد زی و از تن و جان بر خور و می خور
از دست بتانی چو شکفته گل بر بار
این مهر مه فرخ و جز این صد دیگر
در دولت و در شادی و در نعمت بگذار
شمارهٔ ۸۳ - در مدح عارض سپاه محمودی ابوبکر عمید الملک قهستانی: پشت من بشکست همچون پر شکن زلفین یارشمارهٔ ۸۵ - در مدح ابوبکر عبدالله بن یوسف حصیری ندیم سلطان محمود: ماه فروردین از گنج گهر یافت مگر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بالب پر خنده و با شیرین گفتار
تا کی تو بخوش خواب و من از عشق تو بیدار
هوش مصنوعی: ای آن که با لبخند زیبا و سخنانی شیرین، تا کی خواب خوش میبینی و من بدلیل عشق تو بیدارم؟
تو خفته و من گوش به پیغام تو داده
تو آن من و من بهوای تو گرفتار
هوش مصنوعی: تو در خواب هستی و من به دنبال پیام تو هستم. تو آنچه که من میخواهم و من به خاطر تو به یک حالت خاص افتادهام.
آن منی و پیش منی گر که بخواهم
آن من و پیش من و من بر تو چنین زار
هوش مصنوعی: تو همان منی و همیشه نزد من هستی، اگر بخواهم که آنکه من هستم، و تو در پیش من قرار بگیری، من به خاطر تو اینگونه شکستخورده هستم.
از چشم بد ای ترک همی بر تو بترسم
پیوسته همی گویم یا ربش نگهدار
هوش مصنوعی: من از چشم بد به تو میترسم، ای کسی که اهل دل هستی. همیشه دعا میکنم که خداوند تو را حفظ کند.
زان بیم که در خواب فراق تو ببینم
برهم نزنم دیده و در دیده نهم خار
هوش مصنوعی: از آن ترس که در خواب، دوری تو را ببینم، چشمانم را نمیبندم و در چشمانم خاری میگذارم.
من دل بتو دادم که بزنهار بداری
زنهار مخور بر دل زنهاری زنهار
هوش مصنوعی: من دل خود را به تو سپردم تا از آن محافظت کنی. اما لطفاً نگذار دل من بیحفاظ بماند، زیرا نیاز به مراقبت دارد.
یاران تو همچون تو بیایند ولیکن
نزدیک من امروز تو داری همه بازار
هوش مصنوعی: دوستان تو ممکن است مانند تو بیایند، اما امروز تو به تنهایی در دل من و زندگی من درخشانی.
پیش تو بپا ایستمی هر شب تا روز
گر هیچ توانستی پایم کندی کار
هوش مصنوعی: هر شب به احترام تو میایستم و منتظر میمانم تا روز فرا برسد، حتی اگر توانستی مرا از این حالت بیرون بیاوری.
صد بار نشانید مرا خواجه بدین عذر
آن خواجه که در فضل ندارد بجهان یار
هوش مصنوعی: بارها مرا به خاطر آنکه دوستی در دنیا ندارد، تحقیر کردی.
فخر ندمای ملک شرق ابوبکر
عبدالله بن یوسف تاج همه احرار
هوش مصنوعی: ابوبکر عبدالله بن یوسف، که به عنوان نماینده ارشد و افتخار بخش شرق شناخته میشود، به عنوان بهترین و برجستهترین افراد مورد احترام قرار دارد.
بادی، که هر انگشتی ازو پنهان ابریست
ابری، که همه روزه درم بارد و دینار
هوش مصنوعی: نسیمی وجود دارد که هر انگشت را به واسطه خود به ابرهایی پنهان تبدیل میکند، ابرهایی که هر روز بر زمین باران میبارند و ثروت را به همراه میآورند.
کس نیست دراین دولت و کس نیست در این عصر
نابرده بدو حاجت و نایافته زو بار
هوش مصنوعی: هیچ کس در این زمان و در این کشور نیست که به اندازه کافی از او نیازمند باشد یا از او چیزی به دست آورده باشد.
در خانه او وقت زوال آب (؟) نماند
گر وقت سحر زر بدر آرند بخروار
هوش مصنوعی: در خانه او، زمانی که روز به پایان میرسد، هیچ آبی نمیماند. اگر در وقت سحر طلایی به فراوانی آورند، باقی نمیماند.
از عاقبت خویش نیندیشد و در وقت
بدهد همه جز ما حرم الله به زوار
هوش مصنوعی: کسی به عاقبت خودش فکر نمیکند و وقتی وقتش میرسد، همه چیز را به جز زائران حرم خدا میدهد.
آن مال که امسال بدو خواهند آورد
چون نیک نگه کردی بخشیده بود پار
هوش مصنوعی: مالی که امسال به تو خواهند آورد، وقتی خوب به آن نگاه کنی، انگار که قبلاً آن را بخشیدهاند.
گر خفته بود بار دهندت ببر او
صد بار نگه کردم این حال نه یکبار
هوش مصنوعی: اگر کسی خواب باشد و به او بار مسئولیت بدهند، من بارها و بارها به او نگاه کردهام و این وضعیت را نه تنها یک بار که بارها دیدهام.
چون قصد بدو کردی مستغنی گشتی
از خواستن خواسته وز خواستن بار
هوش مصنوعی: وقتی که به او قصد و نیتی کردی، از نیاز به خواستهها و آرزوها بینیاز شدی و دیگر احساس سنگینی و دلمشغولی به خاطر خواستهها نداشتی.
مردیست سخا پیشه و مردیست عطابخش
با خلق نکو کار بکردار و بگفتار
هوش مصنوعی: مردی است که دست و دلباز و بخشنده است و با مردم به خوبی رفتار میکند؛ هم در کارهایش و هم در گفتارش.
معروف شده نزد همه خلق بخوبی
وز بخشش او در کف مانعمت بسیار
هوش مصنوعی: در میان مردم به خوبی و بخشندگی او شهرت یافته است و در دست او نعمتهای فراوانی وجود دارد.
با مذهب پاکیزه و با نعمت نیکو
نا یافته زو هیچ مسلمان به دل آزار
هوش مصنوعی: با دین پاک و با نعمتهای خوب، هیچ مسلمانی را نمیتوان آزار داد.
سلطان جهان کهف مسلمانی محمود
زینست مر او را به دل و دیده خریدار
هوش مصنوعی: سلطان جهان، محمود، که یک مسلمان است، به دلیل دل و چشمانش مورد توجه و محبت قرار دارد.
گفته ست که در ملک من آن کن که تو خواهی
کس را نبود با تو در این معنی گفتار
هوش مصنوعی: در سرزمین من هر کاری که بخواهی انجام بده، زیرا هیچکس در این زمینه با تو بحثی ندارد.
مردی ز تو آموزم و مذهب ز تو گیرم
این بود مرا عادت و این باشد هموار
هوش مصنوعی: من از تو یاد بگیرم و از آموزههایت بهرهمند شوم. این همیشه روش من بوده و همین راه برای من هموار است.
در دولت من بنگر و در دین همه بین
آنرا که ز ره دور بود باز بره آر
هوش مصنوعی: به وضعیت و اقتدار من توجه کن و در دین و ایمان همه نیز دقت کن. ببین کسی که از راه دور گم شده است، چگونه میتوان او را به سوی حق و حقیقت بازگرداند.
وانرا که بگفتار تو ره باز نیابد
از تخت فرود افکن و بر کن به سر دار
هوش مصنوعی: اگر کسی به واسطه گفتارت نتواند به هدفش برسد، او را از جایگاهش پایین بیاور و از مقامش برکنار کن.
نزدیک شه شرق بدان پایگهست او
زیرا که ندیده ست چنو هرگز دیار
هوش مصنوعی: نزدیک شهری در شرق است، جایی که او ایستاده است، زیرا که هرگز دیار را به این شکل ندیده است.
ای معتمد شاه بدین عز و بدین جاه
حقا که سزاواری حقا که سزاوار
هوش مصنوعی: ای شخص مورد اعتماد شاه، با این مقام و جایگاهت، حقیقتاً لایق و شایستهای.
شاهی که ندیمی چو تو دارد چه کند کس
چون سرخ گل آید به چه کار آید گلنار
هوش مصنوعی: شاهی که دوستی چون تو دارد، چه نیازی به دیگران دارد؟ وقتی که گل سرخ در میان است، چه استفادهای از گل نارس وجود دارد؟
در نام ندیمانی و در جاه وزیران
وندر سپه سلطان با حشمت سالار
هوش مصنوعی: در نام دوستان و در مقام وزیران و در بین سرداران با شکوه و بلند پایه.
گاهی بندیمی روی و گه بوزیری
گاهی بنگه داشتن لشکر جرار
هوش مصنوعی: گاهی با زیبایی و فریبایی ظاهر میشویم و گاه با قلدری و قدرت، و گاهی نیز به طرز دلپذیری بر روی جمعیت یا نیرویی بزرگ و سازمانیافته تأکید میکنیم.
سه کار بیکبار همی ساخته داری
احسنت وزه ای پیشرو زیرک هشیار
هوش مصنوعی: شما همزمان سه کار را به خوبی انجام میدهید و در پیش رو، شخصی زیرک و هوشیار وجود دارد.
تا باد خزان زرد کند باغ چو زر نیخ
چونانکه صبا سبز کند دشت، چو زنگار
هوش مصنوعی: تا زمانی که باد خزان، باغ را زرد کند، با ارزش و زیباست، مانند اینکه نسیم بهاری دشت را سبز و شاداب میکند، حتی اگر دشت در حال زنگار باشد.
دلشاد زی و از تن و جان بر خور و می خور
از دست بتانی چو شکفته گل بر بار
هوش مصنوعی: خوشحال باش و با تمام وجود زندگی کن و شراب بنوش. همچون گل شکفته، از زیباییها و لذتها بهرهمند شو.
این مهر مه فرخ و جز این صد دیگر
در دولت و در شادی و در نعمت بگذار
هوش مصنوعی: این خورشید روشن و خوشبختیهای دیگر را در زندگی و خوشحالی و نعمتها بیفزایید.