گنجور

شمارهٔ ۷۹ - در مدح امیر ایاز اویماق منظور و محبوب سلطان محمود گوید

غم نادیدن آن ماه دیدار
مرا در خوابگه ریزد همی خار
شب تاری همه کس خواب یابد
من از تیمار او تا روز بیدار
گهی گویم: رخت کی بینم ای دوست
گهی گویم: لبت کی بوسم ای یار!
ز گریانی که هستم، مرغ و ماهی
همی گریند بر من همچو من زار
مرا گویی چرا گریی ز اندوه
مرا گویی چرا نالی ز تیمار
نه وقت بازگشتن سوی معشوق
نه جز با رازداران روی گفتار
هر آن کامسال آمد پیش من گفت
نه آنی خود که من دیدم ترا پار
ز کوژی پشت من چون پشت پیران
ز سستی پای من چون پای بیمار
خروشم چون خروش رعد بهمن
سرشکم چون سرشک ابر آذار
تن مسکین من بگداخت چون موم
دل غمگین من بشکافت چون نار
تن چون موی من چون تابد این رنج
دل بیچاره چون بر دارد این بار
ز دل برداشت خواهم بار اندوه
چو نزد میر میران یافتم بار
امیر جنگجوی ایاز اویماق
دل و بازوی خسرو روز پیکار
سواری کز در میدان درآید
به حیرت در فتد دلهای نظار
یکی گوید که آن سرویست بر کوه
دگر گوید گلی تازه ست بر بار
زنان پارسا از شوی گردند
بکابین دیدن او را خریدار
دلیران از نهیبش روز کوشش
همی لرزند چون برگ سپیدار
اگر بر سنگ خارا بر زند تیر
بسنگ اندر نشاند تا به سوفار
برون پراند از نخجیر ناوک
من این صد بار دیدستم نه یکبار
نه بر خیره بدو دل داد محمود
دل محمودرا بازی مپندار
جز او در پیش سلطان نیز کس بود
جز او سلطان غلامان داشت بسیار
اگر چون میر یکتن بود از ایشان
نه چندان بد مر او را گرم بازار
خداوند جهان مسعود محمود
که او را زر همی بخشد به خروار
جز او را از همه میران کرا داد
بیک بخشش چهل خروار دینار
ندادندیش چندین گر نبودی
به چندین و بصد چندین سزاوار
بجای قدر میرو همت شاه
تو این را خواردار و اندک انگار
بجایی برد خواهد خسرو او را
که سالاران بدو گردند سالار
بدو بخشید مال خطه بست
خراج خطه مکران وقزدار
کجا گردد فراموش آنچه اوکرد
زبهر خدمت شاه جهاندار
میان لشکر عاصی نگه داشت
وفا و عهد آن خورشید احرار
بروز روشن از غزنین برون رفت
همی زد با جهانی تا شب تار
نماز شام را چندان نخوابید
که دشت از کشته شد با پشته هموار
گروهی را از آن شیران جنگی
بکشت و ما بقی را داد زنهار
جز او هرگز که کرده ست این بگیتی
بخوان شهنامه وتاریخ و اخبار
خدایا ناصر اوباش واز قدر
سر رایاتش از خورشید بگذار
جهان از بدسکالانش تهی کن
چنان کز شیخک بی شرم طرار

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غم نادیدن آن ماه دیدار
مرا در خوابگه ریزد همی خار
هوش مصنوعی: غم عدم دیدار آن معشوق باعث می‌شود که حتی در خواب نیز خاری بر دل من نشیند.
شب تاری همه کس خواب یابد
من از تیمار او تا روز بیدار
هوش مصنوعی: در تاریکی شب، همه‌ی افراد خواب می‌روند، اما من به خاطر دلسوزی او بیدار می‌مانم تا صبح.
گهی گویم: رخت کی بینم ای دوست
گهی گویم: لبت کی بوسم ای یار!
هوش مصنوعی: گاهی می‌گویم: کی می‌توانم تو را ببینم ای دوست، و گاهی می‌گویم: کی می‌توانم لب‌های تو را بوسه بزنم ای یار!
ز گریانی که هستم، مرغ و ماهی
همی گریند بر من همچو من زار
هوش مصنوعی: به خاطر اندوهی که دارم، حتی پرنده‌ها و ماهی‌ها هم بر حال من گریه می‌کنند، همان‌طور که من دلسوخته هستم.
مرا گویی چرا گریی ز اندوه
مرا گویی چرا نالی ز تیمار
هوش مصنوعی: چرا از غم من گریه می‌کنی؟ چرا از درد من ناله می‌زنی؟
نه وقت بازگشتن سوی معشوق
نه جز با رازداران روی گفتار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نه زمانی برای بازگشت به سوی معشوق وجود دارد و نه می‌توان به راحتی درباره احساسات و عشق با دیگران صحبت کرد. در واقع، در این مسیر تنها رازدارانی هستند که می‌توانند درک کنند و با آنها ارتباط برقرار کرد.
هر آن کامسال آمد پیش من گفت
نه آنی خود که من دیدم ترا پار
هوش مصنوعی: هر وقت که کمال و زیبایی به سراغ من آمد، گفت: تو همان چیزی نیستی که من قبلاً دیدم.
ز کوژی پشت من چون پشت پیران
ز سستی پای من چون پای بیمار
هوش مصنوعی: به خاطر وضعیت بدنی‌ام، مثل افرادی که سال‌های زیادی را پشت سر گذاشته‌اند، به سختی می‌توانم راه بروم و احساس ناتوانی می‌کنم.
خروشم چون خروش رعد بهمن
سرشکم چون سرشک ابر آذار
هوش مصنوعی: صدای من مانند صدای رعد در زمستان است و اشک من مانند قطرات باران در فصل آذر می‌ریزد.
تن مسکین من بگداخت چون موم
دل غمگین من بشکافت چون نار
هوش مصنوعی: بدن ضعیف من مانند موم ذوب می‌شود و دل غمگین من مانند آتش می‌شکافد و می‌سوزد.
تن چون موی من چون تابد این رنج
دل بیچاره چون بر دارد این بار
هوش مصنوعی: تن من مانند مویی است که اگر زیر فشار و رنج قرار بگیرد، دل بیچاره‌ام نیز نمی‌تواند این بار سنگین را تحمل کند.
ز دل برداشت خواهم بار اندوه
چو نزد میر میران یافتم بار
هوش مصنوعی: از دل خود غم و اندوه را برمی‌دارم، چون نزد فرمانروایان آمده‌ام و بار سنگین را یافته‌ام.
امیر جنگجوی ایاز اویماق
دل و بازوی خسرو روز پیکار
هوش مصنوعی: ایاز، جنگجوی دلیر و وفادار، در روز نبرد با تمام قوت و شجاعت به پادشاه خسرو کمک خواهد کرد.
سواری کز در میدان درآید
به حیرت در فتد دلهای نظار
هوش مصنوعی: سوارکاری که از در میدان وارد می‌شود، به قدری باشکوه و خیره‌کننده است که دل‌های تماشاگران را به شگفتی وا می‌دارد.
یکی گوید که آن سرویست بر کوه
دگر گوید گلی تازه ست بر بار
هوش مصنوعی: یکی می‌گوید که آن درخت سرو است، و دیگری می‌گوید که آن گل تازه‌ای است که بر بلندی قرار دارد.
زنان پارسا از شوی گردند
بکابین دیدن او را خریدار
هوش مصنوعی: زنان پاک‌دامن وقتی شوهرشان را می‌بینند، به او توجه و محبت می‌کنند.
دلیران از نهیبش روز کوشش
همی لرزند چون برگ سپیدار
هوش مصنوعی: دلیران به خاطر صدای او در روز تلاش و کوشش به لرزه درمی‌آیند، همچون برگ‌های درخت سپیدار.
اگر بر سنگ خارا بر زند تیر
بسنگ اندر نشاند تا به سوفار
هوش مصنوعی: اگر تیر به سنگ سخت هم برخورد کند، در نهایت اثری از خود بر جای می‌گذارد.
برون پراند از نخجیر ناوک
من این صد بار دیدستم نه یکبار
هوش مصنوعی: من بارها دیده‌ام که تیر من از کمینگاه خارج می‌شود، نه یک بار بلکه صد بار.
نه بر خیره بدو دل داد محمود
دل محمودرا بازی مپندار
هوش مصنوعی: محمود به کسی که او را فریب می‌دهد، دل نسپرد و نباید این رابطه را بازی تصور کرد.
جز او در پیش سلطان نیز کس بود
جز او سلطان غلامان داشت بسیار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس جز او در پیش سلطان وجود ندارد و حتی سلطان نیز غلامان زیادی دارد.
اگر چون میر یکتن بود از ایشان
نه چندان بد مر او را گرم بازار
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند یک شخص ویژه و بی‌نظیر از میان آن‌ها باشد، دیگر نمی‌توان او را به سادگی نادیده گرفت و اهمیت او را کم دانست.
خداوند جهان مسعود محمود
که او را زر همی بخشد به خروار
هوش مصنوعی: خداوندی که جهان را به خوشی و برکت می‌شناسند و به او مسعود و محمود می‌گویند، به او ثروت و دارایی فراوانی عطا می‌کند.
جز او را از همه میران کرا داد
بیک بخشش چهل خروار دینار
هوش مصنوعی: به جز او، هیچ‌کس دیگری نیست که با یک بخشش، چهل خروار دینار را به کسی عطا کند.
ندادندیش چندین گر نبودی
به چندین و بصد چندین سزاوار
هوش مصنوعی: اگر کسی به اندیشه‌های نادرست نپردازد، نمی‌تواند در برابر تعداد زیادی از مشکلات و سختی‌ها شایستگی پیدا کند.
بجای قدر میرو همت شاه
تو این را خواردار و اندک انگار
هوش مصنوعی: به جای این که ارزش واقعی خود را بشناسی، زحمت و تلاش خود را کم اهمیت تلقی کن.
بجایی برد خواهد خسرو او را
که سالاران بدو گردند سالار
هوش مصنوعی: به جایی خواهد رسید که خسرو را به عنوان رهبر بپذیرند و سالارانی گرد او جمع شوند.
بدو بخشید مال خطه بست
خراج خطه مکران وقزدار
هوش مصنوعی: او مالی را که مربوط به منطقه خودش بود، به کسی که خراج و مالیات منطقه مکران و قزدار را می‌گرفت، بخشید و بخشیدنش به او را انجام داد.
کجا گردد فراموش آنچه اوکرد
زبهر خدمت شاه جهاندار
هوش مصنوعی: کجا می‌توان فراموش کرد آنچه او برای خدمت به شاه جهان انجام داد؟
میان لشکر عاصی نگه داشت
وفا و عهد آن خورشید احرار
هوش مصنوعی: در میان لشکر بلندپروازان، وفا و پیمان آن خورشید آزادگی را نگه داشت.
بروز روشن از غزنین برون رفت
همی زد با جهانی تا شب تار
هوش مصنوعی: از غزنین روز روشنی بیرون آمد و با جهانی بزرگ به مبارزه پرداخت تا شب تار فرا رسید.
نماز شام را چندان نخوابید
که دشت از کشته شد با پشته هموار
هوش مصنوعی: نماز شام را آن‌قدر تأخیر نینداز که زمین پر از اجساد شود و دیگر جایی برای حرکت نباشد.
گروهی را از آن شیران جنگی
بکشت و ما بقی را داد زنهار
هوش مصنوعی: گروهی از شیران جنگی را از پای درآورد و به باقی آنها وعده امنیت داد.
جز او هرگز که کرده ست این بگیتی
بخوان شهنامه وتاریخ و اخبار
هوش مصنوعی: غیر از او هیچ کس در دنیا این کار را نکرده است؛ بنابراین، شاهنامه و تاریخ و اخبار را بخوانید.
خدایا ناصر اوباش واز قدر
سر رایاتش از خورشید بگذار
هوش مصنوعی: خدایا، از قدرت و سلطه او بر دیگران و از نورش چون خورشید بهره‌مندش کن.
جهان از بدسکالانش تهی کن
چنان کز شیخک بی شرم طرار
هوش مصنوعی: دنیا را از دست انسان‌های ناشایست و بداندیش خالی کن، مانند اینکه با شیخی بی‌شرم و فریبکار رک و راست رفتار کنی.