شمارهٔ ۷۷ - درمدح وزیر زاده جلیل ابوالفتح عبدالرزاق بن احمد بن حسن میمندی گوید
برفت یار من و من نژند و شیفته وار
بباغ رفتم با درد و داغ رفتن یار
بدان مقام که بامن به می نشست همی
بروزگار خزان و بروزگار بهار
بنفشه دیدم و نرگس مقام کرده و باغ
بدین دو گشته ز خوبی چو صد هزار نگار
شده بنفشه بهر جایگه گروه گروه
کشیده نرگس برگرد او قطار قطار
یکی چو زلف بت من ز مشک برده نسیم
دگر چو چشم بت من زمی گرفته خمار
دو سرو دیدم کو زیر هر دوان با من
بجام و ساتگنی خورده بود می بسیار
خروش وناله بمن در فتاد و رنگین گشت
زخون دیده مرا هر دو آستین و کنار
بنفشه گفت که گر یار تو بشد مگری
بیادگار دو زلفش مرا بگیر و بدار
چه گفت نرگس؟ گفت: ای ز چشم دلبر دور
غم دو چشمش بر چشم های من بگمار
ز بسکه زاری کردم ز سروهای بلند
بگوشم آمد بانگ وخروش و ناله زار
مرا به درد دل آن سروها همی گفتند
که کاشکی دل تو یافتی بما دو قرار
که سبز بود نگارین تو و ما سبزیم
بلند بودو ازو ما بلندتر صد بار
جواب دادم و گفتم بلندی و سبزی
بوقت بوسه نباشد مرا ز سرو بکار
درین مناظره بودم که باز خواند مرا
بپیش بهر ثنا گفتن شه ابرار،
وزیر زاده سلطان و برکشیده او
بزرگ همت ابوالفتح سر فراز تبار
جلیل عبدرزاق احمد آنکه فضل و هنر
بدو گرفت یمین و ازو گرفت یسار
به یاد کردش بتوان زدود از دل غم
بمصقله بتوان برد ز آینه زنگار
ز خاندانش پیدا شد اصل جود و کرم
چنانکه زابجد اصل حروف و اصل شمار
همیشه سیر کند نام نیک او بجهان
چو بر سپهر هماره ستاره سیار
جهان همه چو یکی گلبنست و او چو گل
چو گل چدند ز گلبن همی چه ماند؟ خار
بوقت خواستن آسان دهد به زایر زر
اگر چه هست فراز آوریدنش دشوار
سخا و حلم و شرف دارد و هنر دارد
نهاد طبع چهارست و آن خواجه چهار
سخا ز طاعت بیش و ز خشم حلم افزون
شرف ز کبر زیاده هنر فزون زشمار
ایا سپهر کجا همت تو باشد، پست
ایا بهشت کجا مجلس تو باشد، خوار
ز چاکران تو گامی جدا نگردد فخر
ز دشمنان تو مویی جدا نباشد عار
ز خاکپای تو روشن شود دو چشم ضریر
به یاد کردن نام تو به شود بیمار
بدان مقام رسیدی که بس عجب نبود
اگر سپهر کند پیش تو ستاره نثار
ز هیبت قلم تو عدو بهفت اقلیم
بگونه قلم تو شدست زار و نزار
سپهبدان سپه را پیادگان خواند
هر آنکسی که ترا روز رزم دیدسوار
چه مرکبیست بزیر تو آن مبارک خنگ
که نگذرد بگه تاختن ازو طیار
چو روز باد، روان، پاره یی ز ابر سپید
تو ابر دیدی کو زیر زین بود هموار
چو ابر باشد و از نعل او جهان پر برق
اگر زابر جهد برق بس شگفت مدار
نهنگ دریا خانه ست و دیو دشت وطن
پلنگ کوه پناهست و شیر بیشه حصار
نهنگ و دیو و پلنگش مخوان و شیر مخوان
که ناپسند بود نزد مردم هشیار
نهنگ از و به خروشست و دیو از و به فغان
پلنگ ازو به نهیبست و شیر ازو به فرار
ایا ز کینه وران همچو رستم دستان
ایا ز ناموران همچو حیدر کرار
شب سده ست یکی آتش بلند افروز
حقست مرسده را برتو، حق آن بگزار
همیشه تا که بود زیر ما زمین گردان
چنانکه بر زبر ماست گنبد دوار
دو چیز دار زبهر دو تن نهاده مقیم
ز بهر ناصح تخت و ز بهر حاسد دار
شمارهٔ ۷۶ - در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی و وزارت یافتن او بعد از عزل ٦ ساله: ای ترک همی باز شود دل بسرکارشمارهٔ ۷۸ - در تهنیت عید فطر و مدح خواجه جلیل عبدالرزاق بن احمد بن حسن میمندی گوید: حدیث نوشدن مه شنیده ای به خبر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برفت یار من و من نژند و شیفته وار
بباغ رفتم با درد و داغ رفتن یار
هوش مصنوعی: یار من رفت و من با دلbroken و عاشقانه به باغ رفتم، در حالی که غم و اندوه از رفتن او بر قلبم سنگینی میکند.
بدان مقام که بامن به می نشست همی
بروزگار خزان و بروزگار بهار
هوش مصنوعی: بدان که در آن مقام، با من در مینوشی، چه در روزهای خزان و چه در روزهای بهار.
بنفشه دیدم و نرگس مقام کرده و باغ
بدین دو گشته ز خوبی چو صد هزار نگار
هوش مصنوعی: در باغ، بنفشه و نرگس را دیدم که جلوهگری میکنند و زیبایی این دو گل باعث شده است که باغ به زیباترین حالت خود درآید، مانند صد هزار نقاشی شگفتانگیز.
شده بنفشه بهر جایگه گروه گروه
کشیده نرگس برگرد او قطار قطار
هوش مصنوعی: بنفشهها به هر گوشهای پراکنده شدهاند و گروهها گروهها در اطراف نرگسها گرد هم آمدهاند.
یکی چو زلف بت من ز مشک برده نسیم
دگر چو چشم بت من زمی گرفته خمار
هوش مصنوعی: نسیمی مانند زلف معشوق من بویی از مشک به همراه دارد و چشمی مانند چشم معشوق من حالتی گرفتار و مستی را به تصویر میکشد.
دو سرو دیدم کو زیر هر دوان با من
بجام و ساتگنی خورده بود می بسیار
هوش مصنوعی: دو درخت سرو را دیدم که زیر هر دو با من نشسته بودند و مقدار زیادی نوشیدنی خورده بودند.
خروش وناله بمن در فتاد و رنگین گشت
زخون دیده مرا هر دو آستین و کنار
هوش مصنوعی: صدای گریه و زاری به من رسید و اشکهایم آنقدر زیاد شد که هر دو آستین و گوشههای لباس من را رنگین کرد.
بنفشه گفت که گر یار تو بشد مگری
بیادگار دو زلفش مرا بگیر و بدار
هوش مصنوعی: بنفشه گفت که اگر محبوب تو به یاد من نیفتد، فقط دو زلف او را بگیر و برای من نگهدار.
چه گفت نرگس؟ گفت: ای ز چشم دلبر دور
غم دو چشمش بر چشم های من بگمار
هوش مصنوعی: نرگس گفت: ای کاش غم دوری چشمان محبوبم را بر چشمان من بنشانی.
ز بسکه زاری کردم ز سروهای بلند
بگوشم آمد بانگ وخروش و ناله زار
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه بارها و بارها شکایت و زاری کردم، صدای فریاد و نالهی دلسوزی را از درختان بلند شنیدم.
مرا به درد دل آن سروها همی گفتند
که کاشکی دل تو یافتی بما دو قرار
هوش مصنوعی: سروها به من گفتند که ای کاش تو همدل و همراز ما بودی تا بتوانیم با هم راحتی و آرامش بیشتری پیدا کنیم.
که سبز بود نگارین تو و ما سبزیم
بلند بودو ازو ما بلندتر صد بار
هوش مصنوعی: نگار تو زیبا و سبز است و ما هم سبز هستیم. تو قد بلندی داری و ما از تو هم به مراتب بلندتر هستیم.
جواب دادم و گفتم بلندی و سبزی
بوقت بوسه نباشد مرا ز سرو بکار
هوش مصنوعی: جواب دادم و گفتم که در زمان بوسه، نیازی به بلندی و سبزی نیست؛ من از سرو به خاطر بلندیاش استفاده نمیکنم.
درین مناظره بودم که باز خواند مرا
بپیش بهر ثنا گفتن شه ابرار،
هوش مصنوعی: در این بحث و گفت و گو، دوباره مرا به پیش دعوت کردند تا به ستایش و تعریف از پادشاه نیکان بپردازم.
وزیر زاده سلطان و برکشیده او
بزرگ همت ابوالفتح سر فراز تبار
هوش مصنوعی: فرزند وزیر که از سوی سلطان به مقام بلندتری رسیده، مردی بزرگ-minded و از نسل ابوالفتح است.
جلیل عبدرزاق احمد آنکه فضل و هنر
بدو گرفت یمین و ازو گرفت یسار
هوش مصنوعی: جلیل عبدرزاق احمد، شخصی است که آثار و ویژگیهای برجسته او را همگان قبول دارند و از او به عنوان منبعی از دانش و هنر یاد میشود.
به یاد کردش بتوان زدود از دل غم
بمصقله بتوان برد ز آینه زنگار
هوش مصنوعی: با یادآوری او میتوان غم را از دل زدود و همچون زنگ از آینه پاک کرد.
ز خاندانش پیدا شد اصل جود و کرم
چنانکه زابجد اصل حروف و اصل شمار
هوش مصنوعی: از خانواده او، منشأ generosity و سخاوت نمایان شد، درست مانند این که حروف الفبا از همدیگر نشأت میگیرند.
همیشه سیر کند نام نیک او بجهان
چو بر سپهر هماره ستاره سیار
هوش مصنوعی: نام نیک او همیشه در جهان جاری و ساری است، مانند ستارهای که همیشه در آسمان میدرخشد و به حرکت ادامه میدهد.
جهان همه چو یکی گلبنست و او چو گل
چو گل چدند ز گلبن همی چه ماند؟ خار
هوش مصنوعی: جهان مانند یک گلستان است و انسان در این میان مانند گلی است. وقتی همه چیز به زیبایی در کنار هم وجود دارد، وجود خارها و نواقص طبیعی به نظر میرسد و نمیتواند از زیبایی گلستان بکاهد.
بوقت خواستن آسان دهد به زایر زر
اگر چه هست فراز آوریدنش دشوار
هوش مصنوعی: در زمان نیاز، رسیدن به طلا برای زائر آسان است، هرچند که برداشتن آن از مکانی بلند کار سادهای نیست.
سخا و حلم و شرف دارد و هنر دارد
نهاد طبع چهارست و آن خواجه چهار
هوش مصنوعی: این فرد دارای سجایای اخلاقی چون سخاوت، صبر و شرافت است و هنر نیز در وجود او نهفته است. او در حقیقت، ترکیبی از چهار خصیصه برجسته را داراست که نمایانگر شخصیت والای اوست.
سخا ز طاعت بیش و ز خشم حلم افزون
شرف ز کبر زیاده هنر فزون زشمار
هوش مصنوعی: شخصیتهای نیکو از اطاعت و صفات خوب مانند سخاوت و آرامش برمیخیزند، در حالی که کبر و خودخواهی از شرف و مقام واقعی میکاهد. همچنین، هنر و فضیلت باید در شمارش بیش از هر چیز دیگری اهمیت داشته باشد.
ایا سپهر کجا همت تو باشد، پست
ایا بهشت کجا مجلس تو باشد، خوار
هوش مصنوعی: آیا میتوان گفت که آسمان جایی است که ارزش تو پایین است؟ آیا میتوان گفت که بهشت جایی است که تجمع و دورهمی تو کوچک و بیارزش است؟
ز چاکران تو گامی جدا نگردد فخر
ز دشمنان تو مویی جدا نباشد عار
هوش مصنوعی: از خدمتگزاران تو یکی از دیگری جدا نمیشود و از دشمنان تو نیز نمیتوان حتی یک موی جدا کرد که این باعث سرافکندگی است.
ز خاکپای تو روشن شود دو چشم ضریر
به یاد کردن نام تو به شود بیمار
هوش مصنوعی: چشمهای نابینا با دیدن رد پای تو روشن میشوند و یاد تو باعث بهبود حال بیمار میگردد.
بدان مقام رسیدی که بس عجب نبود
اگر سپهر کند پیش تو ستاره نثار
هوش مصنوعی: به جایی رسیدهای که تعجبی ندارد اگر آسمان ستارهها را به پای تو بریزد.
ز هیبت قلم تو عدو بهفت اقلیم
بگونه قلم تو شدست زار و نزار
هوش مصنوعی: قلم تو آنقدر قدرت و زیبایی دارد که دشمنان در برابر آن به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و ضعیف و ناتوان شدهاند.
سپهبدان سپه را پیادگان خواند
هر آنکسی که ترا روز رزم دیدسوار
هوش مصنوعی: هر کسی که تو را در روز جنگ سوار بر اسب ببیند، سپهبدان سپاه را به پیادگان تشبیه میکند.
چه مرکبیست بزیر تو آن مبارک خنگ
که نگذرد بگه تاختن ازو طیار
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یک مرکب یا اسب بسیار خوب و زیبا اشاره دارد که توانایی و سرعت بالایی دارد. این مرکب به قدری قوی و شگفتانگیز است که نمیتواند از رقبای خود جلو بیفتد یا به راحتی از آنها فاصله بگیرد. در واقع، این تصویر نشاندهندهی برتری و ویژگیهای خاص آن مرکب است.
چو روز باد، روان، پاره یی ز ابر سپید
تو ابر دیدی کو زیر زین بود هموار
هوش مصنوعی: اثر روز مانند حرکتی نرم و روان است. بخشی از ابر سفید را مشاهده کردی که زیر زین قرار گرفته و نرم و هموار است.
چو ابر باشد و از نعل او جهان پر برق
اگر زابر جهد برق بس شگفت مدار
هوش مصنوعی: اگر جهان مانند ابری باشد و نیروی او باعث درخشندگی در آن گردد، نباید از شگفتیهای برق که از تلاشهای عمیق او سر میزند، غافل شد.
نهنگ دریا خانه ست و دیو دشت وطن
پلنگ کوه پناهست و شیر بیشه حصار
هوش مصنوعی: در دریا، نهنگ به عنوان یک موجود بزرگ و قدرتمند زندگی میکند و آنجا خانهاش است. در دشت، دیو (موجودی ترسناک) به عنوان حاکم و صاحبخانه وجود دارد. پلنگها در کوهها زندگی میکنند و آنجا پناهگاهشان است، و شیرها نیز در جنگلها و بیشهها با قدرت و سلطه بر محیط خود ساکناند.
نهنگ و دیو و پلنگش مخوان و شیر مخوان
که ناپسند بود نزد مردم هشیار
هوش مصنوعی: به نهنگ و دیو و پلنگ مثل حیوانات وحشی و خطرناک نگاه نکن و آنها را با شیر مقایسه نکن، زیرا این کار در نظر انسانهای باهوش و آگاه ناپسند است.
نهنگ از و به خروشست و دیو از و به فغان
پلنگ ازو به نهیبست و شیر ازو به فرار
هوش مصنوعی: نهنگ در حال خروش و سر و صداست و دیو از آن ناراحت و فریاد میزند. پلنگ از آن وحشتزده شده و میترسد، در حالی که شیر از آن میگریزد.
ایا ز کینه وران همچو رستم دستان
ایا ز ناموران همچو حیدر کرار
هوش مصنوعی: آیا تو نیز مانند رستم، از دشمنان کینه به دل داری؟ یا همچون حیدر کرار، از ناموران و بزرگان هستی؟
شب سده ست یکی آتش بلند افروز
حقست مرسده را برتو، حق آن بگزار
هوش مصنوعی: شب سده، آتش بلندی روشن شده که نشاندهنده حقیقت و حق است. این آتش را به تو تقدیم میکنم و به آن توجه کن.
همیشه تا که بود زیر ما زمین گردان
چنانکه بر زبر ماست گنبد دوار
هوش مصنوعی: همواره زمین زیر ما به شکل گردان باقی میماند، همانطور که گنبد آسمان بالای سر ما در حال چرخیدن است.
دو چیز دار زبهر دو تن نهاده مقیم
ز بهر ناصح تخت و ز بهر حاسد دار
هوش مصنوعی: دو چیز برای دو نفر در نظر گرفته شده است: یکی برای نصیحتکننده که بر روی تخت نشسته و دیگری برای حسادتکننده که در کنار او قرار دارد.