شمارهٔ ۶۹ - نیز درمدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید
مرا با عاشقی خوش بود هموار
کنون خوشتر، که در خور یافتم یار
کنون خوشتر، که ناگاهان برآورد
مه دو هفته من سر ز کهسار
کنون خوشتر، که با او بوده ام دی
که بودم بی رخش افکار بسیار
کنون خوشتر، که با او خفته ام دوش
که بودم در غمش بسیار بیدار
کنون خوشتر، که با وی کرده ام خوش
که دیدم در غمش بسیار آزار
شب دوشین، شبی بوده ست بس خوش
بجان بودم من آن شب را خریدار
نگار خویش را در بر گرفتم
خزینه بوسه او کردم آوار
دو زلفش را بمالیدم بدو دست
سرای از بوی او شد طبل عطار
گهی شب روز کردم زان دو عارض
گهی گل توده کردم زان دو رخسار
بدین شادی درستم دوش وامروز
در این اندیشه بودم پار و پیرار
فراوان خوشترم امروز از دی
فراوان بهترم امسال از پار
وزین خوشتر بود هر روزو هر سال
بفر دولت شاه جهاندار
ملک مسعود محمود آنکه ایام
بدو محمود و مسعودست هموار
خداوندی که چون زو یاد کردی
زمین و آسمان آید بگفتار
یکی گوید: ز شاهی نام بردی
که رادی را بدو بفزوده بازار
عطای او از آن بگذشت کانرا
توان سختن به شاهین و به قنطار
جز او از خسروان هرگز که داده ست
به یکره پنج اشتروار دینار
اگر چه می همی خورده ست بوده ست
به آن گه کان عطا داده ست هشیار
چنین باید جهاندار و خداوند
پسندیده به گفتار و به کردار
ز شاهان گوی برده وقت بخشش
ز شیران دست برده گاه پیکار
زگلنار عدو کرده گل زرد
ز روز دشمنان کرده شب تار
بلندی یافته زو نام شاهی
قوی گشته بدو امید احرار
گه اندر جنگ با شمشیر همدست
گه اندر بیشه ها با شیر در کار
ز بیم تیغ او شیران جنگی
بسوراخ اندرون رفته چو کفتار
کسی کز پیش او گیرد هزیمت
نترسد گر شود در سله با مار
امیری یافت گیتی در خور خویش
کنون گو جهد کن او را نگهدار
بدست از دامن او اندر آویز
حدیث دیگران از دست بگذار
ترا ایزد بدست شاهی افکند
که او را بودی از شاهان سزاوار
خداوندی که بی نیروی لشکر
جهان بگشاد و صافی کرد هموار
پدر بگذاشت او را بر در ری
بر وی لشکر غدار و مکار
سلیح و لشکر و پیلش جدا کرد
غرضها بود سلطانرا در این کار
نه از خواری چنان بگذاشت او را
ندارد کس چنو فرزند را خوار
ولیکن خواست تا شاهان بدانند
که او بیکس هنر آرد پدیدار
همی دانست کو بی ساز و لشکر
بر آید با همه گیتی به پیکار
چنان بوده ست کاندیشید سلطان
بپرس از لشکر و اسپاهسالار
ز بسیار اندکی او را نموده ست
دلیلست اندکی او را ز بسیار
بقاباد آن ملک را کز بد خویش
نباید هیچ کردستی ستغفار
کسی کو را نکو خواهست، بر تخت
کسی کو را ندارد دوست، بردار
بدین عید مبارک شادمان باد
بد اندیشان او غمناک و غمخوار
شمارهٔ ۶۸ - در مدح سلطان مسعود ولیعهد سلطان محمود گوید: ترک مه روی من از خواب گران دارد سرشمارهٔ ۷۰ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی گوید: بدین خرمی جهان، بدین تازگی بهار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا با عاشقی خوش بود هموار
کنون خوشتر، که در خور یافتم یار
هوش مصنوعی: من از عشق لذت میبرم و در حال حاضر خوشحالتر هستم، زیرا یاری را که میخواستم پیدا کردهام.
کنون خوشتر، که ناگاهان برآورد
مه دو هفته من سر ز کهسار
هوش مصنوعی: اکنون خوشتر است که ناگهان، ماه دو هفتهام از کوه بالا میآید.
کنون خوشتر، که با او بوده ام دی
که بودم بی رخش افکار بسیار
هوش مصنوعی: الان برایم بهتر است که در کنار او باشم، چون پیش از این که با او باشم، افکار و دغدغههای زیادی داشتم.
کنون خوشتر، که با او خفته ام دوش
که بودم در غمش بسیار بیدار
هوش مصنوعی: اکنون چه خوب است که شب را در کنار او سپری کردهام، در حالی که قبلاً به خاطر غم او بسیار بیخواب بودم.
کنون خوشتر، که با وی کرده ام خوش
که دیدم در غمش بسیار آزار
هوش مصنوعی: اکنون برایم دلپذیرتر است که با او به خوبی رفتار کردهام، زیرا دیدم که در غم او خیلی ناراحت شدم.
شب دوشین، شبی بوده ست بس خوش
بجان بودم من آن شب را خریدار
هوش مصنوعی: در شب گذشته، شبی بسیار زیبا و لذتبخش بود و من علاقهمند بودم که آن شب را تجربه کنم و آن را به خود بخرم.
نگار خویش را در بر گرفتم
خزینه بوسه او کردم آوار
هوش مصنوعی: عشق و یار خود را در آغوش گرفتم و در این لحظه، تمام عشق و عشقورزیام را نثار او کردم.
دو زلفش را بمالیدم بدو دست
سرای از بوی او شد طبل عطار
هوش مصنوعی: من دو زلف او را لمس کردم و بلافاصله بوی خوش او در فضا پخش شد و مانند طبل بلندی صدا کرد.
گهی شب روز کردم زان دو عارض
گهی گل توده کردم زان دو رخسار
هوش مصنوعی: گاهی شب را روز میسازم به خاطر آن دو ویژگی، و گاهی تودهای از گل را به خاطر آن دو چهره میسازم.
بدین شادی درستم دوش وامروز
در این اندیشه بودم پار و پیرار
هوش مصنوعی: دیروز برای شادی درست کردم و امروز در این فکر بودم که چطور میتوانم به آن ادامه دهم.
فراوان خوشترم امروز از دی
فراوان بهترم امسال از پار
هوش مصنوعی: امروز به مراتب خوشحالتر هستم نسبت به دیروز و امسال خیلی بهتر از سال گذشتهام.
وزین خوشتر بود هر روزو هر سال
بفر دولت شاه جهاندار
هوش مصنوعی: بهتر از این هیچ چیز نیست که هر روز و هر سال تحت سرپرستی و حکمرانی شاه جهان قرار بگیریم.
ملک مسعود محمود آنکه ایام
بدو محمود و مسعودست هموار
هوش مصنوعی: ملک مسعود و محمود، کسی است که در تمام دورانها فعالیتهایش ممدوح و مقبول است و همیشه در مسیر درست و هموار قرار دارد.
خداوندی که چون زو یاد کردی
زمین و آسمان آید بگفتار
هوش مصنوعی: خداوندی که وقتی به یادش میافتی، زمین و آسمان به زبان میآیند.
یکی گوید: ز شاهی نام بردی
که رادی را بدو بفزوده بازار
هوش مصنوعی: یکی میگوید: آیا نام پادشاهی را بردی که با فیض و خوبیاش بازار را رونق بخشیده است؟
عطای او از آن بگذشت کانرا
توان سختن به شاهین و به قنطار
هوش مصنوعی: بخشش و نعمت او از حد و اندازه فراتر رفته است، به گونهای که کسی که بتواند توان مالی و قدرت بالایی داشته باشد، نمیتواند به اندازه و ارزش آن دست یابد.
جز او از خسروان هرگز که داده ست
به یکره پنج اشتروار دینار
هوش مصنوعی: جز او، هیچ پادشاه دیگری نمیتواند به فقر و نداری، در یک بار، پنج شتر و دینار بدهد.
اگر چه می همی خورده ست بوده ست
به آن گه کان عطا داده ست هشیار
هوش مصنوعی: اگرچه تو در گذشته شراب نوشیدهای، اما در آن لحظه که آن نعمت بخشیده شده، باید هوشیار باشی.
چنین باید جهاندار و خداوند
پسندیده به گفتار و به کردار
هوش مصنوعی: جهاندار و خدایی که مورد پسند مردم است، باید در گفتار و عمل خود رفتار مناسبی داشته باشد.
ز شاهان گوی برده وقت بخشش
ز شیران دست برده گاه پیکار
هوش مصنوعی: زمانی که نوبت به بخشش میرسد، باید مانند شاهان عمل کرد و در زمان جنگ باید همچون شیران عمل کرد.
زگلنار عدو کرده گل زرد
ز روز دشمنان کرده شب تار
هوش مصنوعی: از نارنجی که از دشمنان حاصل شده، گلی زرد به وجود آمده و این گلدان در تاریکی شب به سر میبرد.
بلندی یافته زو نام شاهی
قوی گشته بدو امید احرار
هوش مصنوعی: نام شاهی به او نسبت داده شده که در برابر ظلم ایستاده و امید آزادگان به او بستسته است.
گه اندر جنگ با شمشیر همدست
گه اندر بیشه ها با شیر در کار
هوش مصنوعی: گاهی انسان در نبرد با شمشیر به یاری میآید و گاهی در جنگلها با شیر درگیر میشود.
ز بیم تیغ او شیران جنگی
بسوراخ اندرون رفته چو کفتار
هوش مصنوعی: از ترس شمشیر او، شیران جنگی به درون سوراخها فرورفته و مانند کفتار پنهان شدهاند.
کسی کز پیش او گیرد هزیمت
نترسد گر شود در سله با مار
هوش مصنوعی: کسی که از پیش فردی قوی عقبنشینی کند، نمیترسد حتی اگر با یک مار هم در جنگ باشد.
امیری یافت گیتی در خور خویش
کنون گو جهد کن او را نگهدار
هوش مصنوعی: یک فرمانروای شایسته برای جهان پیدا شد، حالا باید تلاش کنی تا او را حفظ کنی.
بدست از دامن او اندر آویز
حدیث دیگران از دست بگذار
هوش مصنوعی: به جای اینکه به صحبتهای دیگران توجه کنی و از آنها تاثیر بپذیری، بهتر است به ارتباط خودت با او بپردازی و دامن او را رها نکن.
ترا ایزد بدست شاهی افکند
که او را بودی از شاهان سزاوار
هوش مصنوعی: تو به وسیلهی خداوند به دستان شاهی افکنده شدهای که او از دیگر شاهان لایقتر است.
خداوندی که بی نیروی لشکر
جهان بگشاد و صافی کرد هموار
هوش مصنوعی: خداوندی که بدون نیاز به تواناییهای انسانی، درهای دنیا را گشود و راهها را صاف و هموار کرد.
پدر بگذاشت او را بر در ری
بر وی لشکر غدار و مکار
هوش مصنوعی: پدر او را در دروازه ری رها کرد و در آنجا لشکری بیرحم و فریبکار به او حمله کرد.
سلیح و لشکر و پیلش جدا کرد
غرضها بود سلطانرا در این کار
هوش مصنوعی: سلطان در این کار، هدفش را از جدا کردن سلاح، لشکر و فیلها مشخص کرده بود.
نه از خواری چنان بگذاشت او را
ندارد کس چنو فرزند را خوار
هوش مصنوعی: او هیچگاه فرزند خود را به خاطر ذلت و خوار بودن رها نکرد، زیرا کسی را پیدا نمیکند که فرزندش را به این دلیل بیاراده و بیقدر بداند.
ولیکن خواست تا شاهان بدانند
که او بیکس هنر آرد پدیدار
هوش مصنوعی: اما او میخواست تا پادشاهان بفهمند که او بدون کمک و بهرهگیری از هنر، توانایی خود را نشان میدهد.
همی دانست کو بی ساز و لشکر
بر آید با همه گیتی به پیکار
هوش مصنوعی: او میدانست که بدون هیچ سلاح و نیرو، قادر است به جنگ با تمام دنیا بیاید.
چنان بوده ست کاندیشید سلطان
بپرس از لشکر و اسپاهسالار
هوش مصنوعی: سلطان به گونهای فکر کرده است که از لشکر و فرماندهانش پرسش کند.
ز بسیار اندکی او را نموده ست
دلیلست اندکی او را ز بسیار
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که گاهی اوقات کمیت یا وجود چیزی میتواند نشاندهنده اهمیت یا ارزش آن باشد. در واقع، اگر چیزی در مقدار کم پیدا شود، این ممکن است به ارزش آن افزوده و آن را خاصتر کند. به عبارت دیگر، ارزش یک چیز ممکن است به خاطر کمبود آن بیشتر به چشم بیاید.
بقاباد آن ملک را کز بد خویش
نباید هیچ کردستی ستغفار
هوش مصنوعی: بهتر است از آن ملک که بدیهایش را نباید نادیده گرفت، هیچ اقدام ناشایستی نکنیم و به سوی او طلب آمرزش کنیم.
کسی کو را نکو خواهست، بر تخت
کسی کو را ندارد دوست، بردار
هوش مصنوعی: کسی که کسی را دوست دارد و نیکو میخواهد، باید مراقب باشد که بر تخت کسی که دوستش ندارد، ننشیند.
بدین عید مبارک شادمان باد
بد اندیشان او غمناک و غمخوار
هوش مصنوعی: در این جشن و روز خوش، افراد خوشدل شاد و خرسند باشند، اما کسانی که بد اندیش هستند، در غم و اندوه به سر ببرند.