شمارهٔ ۶۷ - در مدح امیر یوسف سپاهسالار
ای پسر! جنگ بنه، بوسه بیار
این همه جنگ و درشتی به چه کار
جنگ یکسو نه و دلشاد بزی
خویشتن را و مرا رنجه مدار
هر دو روزی سخنی پیش مگیر
هر زمان تازه خویی پیش میار
دل نگارا ز جفا سیر شود
بس عزیزا که ازین گرددخوار
نه من ای دوست ترا دیدم و بس
من ببند آمده ام چندین بار
چو من ای دوست ترا دارم دوست
تو حق دوستی من بگزار
یار کی یافته ای در خور خویش
جهد آن کن که نکو داری یار
تو چو من یار نیابی بجهان
من چو تو یابم هر روز هزار
من اگر خواهم از بخشش میر
کودکانی خرمی همچو نگار
میر یوسف پسر ناصر دین
لشکر آرای شه شیر شکار
آن نکو طلعت و فرخنده امیر
آن بآیین و پسندیده سوار
آن سر افراز و گرانمایه هنر
آن گرانمایه پر مایه تبار
جنگها کرده فراوان و بجنگ
از بد اندیش بر آورده دمار
مرد جنگست چو پیش آید جنگ
مردکارست چو پیش آید کار
روز جنگ و شغب از شادی جنگ
بر فروزد دو رخان چون گلنار
بچنین روز بگوشش غو کوس
زارغنون خوشترو از موسیقار
همه دم جنگست اندیشه او
گرچه خفته ست و گرچه بیدار
نبرد حمله بهنگام نبرد
جز بر آنسو که مبارز بسیار
هر مبارز که برو روی نهاد
خورد بر جان گرامی زنهار
تیغش از کوهی دو کوه کند
چون خدنگش ز چناری دو چنار
هیچ تیری نزد اوبر تن خصم
که نه از پشت برون شد سوفار
تیراو گرچه سبک سنگ بود
کنگره بفکنداز برج حصار
غیر محمود که داند کردن
نره شیری بخدنگی اشکار
بگسلاند سر شیر از تن شیر
هم بدانسان که کسی میوه زدار
لشکری را که چنو پشت بود
از همه خلق نباشد تیمار
در جوانمردی جاییست که نیست
وهم را از بر او جای گذار
هیچ شب نیست که از مجلس او
نبرد زایر او زر بکنار
از پس سلطان امروز جز او
که دهد بخشش پانصد دینار
لاجرم بر در او چون ملکان
چاکرانند بملک و به یسار
شادمان باد و بهمت برساد
آن نکو عادت نیکو کردار
از دل شاه جهان نیرومند
وز تن وجان بجهان بر خوردار
لهو رابا دل او باد سکون
بخت را بر در او باد قرار
تا بر آیین بزرگان عجم
بزم سازد بخزان وببهار
همچنین مهر بشادی و طرب
بگذارد صد دیگر بشمار
شمارهٔ ۶۶ - در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین گوید: کاشکی کردمی از عشق حذرشمارهٔ ۶۸ - در مدح سلطان مسعود ولیعهد سلطان محمود گوید: ترک مه روی من از خواب گران دارد سر
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای پسر! جنگ بنه، بوسه بیار
این همه جنگ و درشتی به چه کار
هوش مصنوعی: ای پسر! به جای جنگ و درگیری، عشق و محبت را بیاور. این همه خصومت و سختگیری به چه دردی میخورد؟
جنگ یکسو نه و دلشاد بزی
خویشتن را و مرا رنجه مدار
هوش مصنوعی: جنگ به پایان نرسیده و دلشاد کن خودت را و مرا اذیت نکن.
هر دو روزی سخنی پیش مگیر
هر زمان تازه خویی پیش میار
هوش مصنوعی: به هر دو روز یک حرف تکراری نزن و همواره با رفتار جدید و متفاوتی خودت را معرفی کن.
دل نگارا ز جفا سیر شود
بس عزیزا که ازین گرددخوار
هوش مصنوعی: دل عزیز من، از بیوفایی و ظلم خسته میشود. ای عزیز، این بیوفایی باعث میشود که او به ذلت و خواری بیفتد.
نه من ای دوست ترا دیدم و بس
من ببند آمده ام چندین بار
هوش مصنوعی: من فقط تو را دیدم و هیچ چیز دیگری برایم مهم نبود، به همین خاطر بارها به اینجا آمدهام.
چو من ای دوست ترا دارم دوست
تو حق دوستی من بگزار
هوش مصنوعی: اگر من تو را دوست دارم، ای دوست، تو هم باید حق دوستی من را رعایت کنی.
یار کی یافته ای در خور خویش
جهد آن کن که نکو داری یار
هوش مصنوعی: دوست خوب و مناسب خود را پیدا کن و سعی کن به درستی او را نگهداری کنی.
تو چو من یار نیابی بجهان
من چو تو یابم هر روز هزار
هوش مصنوعی: اگر تو مانند من یاری نیابی، من هم در این دنیا همچون تو هر روز هزار بار یار پیدا میکنم.
من اگر خواهم از بخشش میر
کودکانی خرمی همچو نگار
هوش مصنوعی: اگر بخواهم، از بخشش تو میتوانم بچههایی با شادی و زیبایی مانند تصویر تو بسازم.
میر یوسف پسر ناصر دین
لشکر آرای شه شیر شکار
هوش مصنوعی: یوسف، پسر ناصر، فرماندهای از سپاه شاه، همچون شکارچی ماهر در میدان نبرد دیده میشود.
آن نکو طلعت و فرخنده امیر
آن بآیین و پسندیده سوار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک فرد خوش سیما و نیکوکار میپردازد که دارای مقام و ویژگیهای مثبت است و به هنر و آداب سوارکاری آشناست. این فرد نه تنها از نظر ظاهری زیباست بلکه دارای خلق و خویی پسندیده و شایسته نیز میباشد.
آن سر افراز و گرانمایه هنر
آن گرانمایه پر مایه تبار
هوش مصنوعی: شخصی که از نظر هنری بسیار باارزش و برجسته است، از خانوادهای اصیل و بزرگ نیز آمده است.
جنگها کرده فراوان و بجنگ
از بد اندیش بر آورده دمار
هوش مصنوعی: او در جنگهای زیاد شرکت کرده و به خاطر بداندیشیهایی که وجود دارد، رنج و آسیب زیادی به وجود آورده است.
مرد جنگست چو پیش آید جنگ
مردکارست چو پیش آید کار
هوش مصنوعی: مرد در شرایط جنگ، سرباز است و در زمان کار، باید به فعالیت و تلاش بپردازد.
روز جنگ و شغب از شادی جنگ
بر فروزد دو رخان چون گلنار
هوش مصنوعی: در روز جنگ و هیاهو، چهرههای دو مرد مانند گلهای سرخ از شادی میدرخشد.
بچنین روز بگوشش غو کوس
زارغنون خوشترو از موسیقار
هوش مصنوعی: در این روز، صدای زیبای ساز و طنین آن به گوشش میرسد، سازندهای که آهنگش از همه دلنشینتر است.
همه دم جنگست اندیشه او
گرچه خفته ست و گرچه بیدار
هوش مصنوعی: ذهن او هر لحظه در حال جنگ و تلاش است، حتی اگر در خواب باشد یا بیدار.
نبرد حمله بهنگام نبرد
جز بر آنسو که مبارز بسیار
هوش مصنوعی: در جنگ، تنها زمانی که به موقع و با آمادگی کامل حمله کنی، میتوانی به پیروزی دست یابی.
هر مبارز که برو روی نهاد
خورد بر جان گرامی زنهار
هوش مصنوعی: هر جنگجویی که به میدان بیاید، باید بر جان خود توجه کند و از خطرات پیشرو دوری کند.
تیغش از کوهی دو کوه کند
چون خدنگش ز چناری دو چنار
هوش مصنوعی: تیغ او مانند یک کوه است که دو کوه را برش میزند، همانطور که تیر او از چنار دو چنار را میتواند از هم جدا کند.
هیچ تیری نزد اوبر تن خصم
که نه از پشت برون شد سوفار
هوش مصنوعی: هیچ تیری نیست که به تن دشمن اصابت کند، مگر اینکه از پشت او خارج شده باشد.
تیراو گرچه سبک سنگ بود
کنگره بفکنداز برج حصار
هوش مصنوعی: تیغ هرچند سبک و کم وزن باشد، اما میتواند از دژ و دیوار قلعه، آسیب بزند و آن را خراب کند.
غیر محمود که داند کردن
نره شیری بخدنگی اشکار
هوش مصنوعی: جز محمود، کسی نمیداند که نره شیر را به چه شکلی میتوان به شیوهای نمایان تربیت کرد.
بگسلاند سر شیر از تن شیر
هم بدانسان که کسی میوه زدار
هوش مصنوعی: بدان گونه که کسی میوهی درخت را از آن جدا میکند، سر شیر را از تن شیر جدا کن.
لشکری را که چنو پشت بود
از همه خلق نباشد تیمار
هوش مصنوعی: لشکری که چنین سربازانی دارد، هیچگاه نیاز به مراقبت از دیگران نخواهد داشت.
در جوانمردی جاییست که نیست
وهم را از بر او جای گذار
هوش مصنوعی: در جوانمردی، فضایی وجود دارد که در آن ترس و خیال جایی ندارند.
هیچ شب نیست که از مجلس او
نبرد زایر او زر بکنار
هوش مصنوعی: هیچ شبی نیست که زائران او با خلوص و نیت پاک از جلسهاش غافل بمانند و گنجی از محبت و معرفت به دست نیاورند.
از پس سلطان امروز جز او
که دهد بخشش پانصد دینار
هوش مصنوعی: جز او که امروز به سلطان بخشش پانصد دینار کند، کسی دیگر نیست.
لاجرم بر در او چون ملکان
چاکرانند بملک و به یسار
هوش مصنوعی: به ناچار در مقابل او مانند خدمتکاران درباریان هستند، که به پادشاه و در کنار او خدمت میکنند.
شادمان باد و بهمت برساد
آن نکو عادت نیکو کردار
هوش مصنوعی: شما شاد باشید و به خاطر خوب بودن عادتهایتان مورد ستایش قرار گیرید.
از دل شاه جهان نیرومند
وز تن وجان بجهان بر خوردار
هوش مصنوعی: از دل پادشاه قدرتمند جهان و از جسم و روح او، برخورداری و زندگی به جهان منتقل میشود.
لهو رابا دل او باد سکون
بخت را بر در او باد قرار
هوش مصنوعی: سرگرمی او باعث آرامش دلش است و خوشبختی در در خانهاش قرار دارد.
تا بر آیین بزرگان عجم
بزم سازد بخزان وببهار
هوش مصنوعی: تا زمانی که در فرهنگ بزرگمردان عجم (ایرانیان باستان) جشنی برپا میشود، هم در پاییز و هم در بهار.
همچنین مهر بشادی و طرب
بگذارد صد دیگر بشمار
هوش مصنوعی: عشق و شادی همچنان ادامه دارد و در کنار آن هزاران لحظه خوش دیگر نیز به شمار میآید.