شمارهٔ ۶۱ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف و تهنیت ولادت پسری از وی
مرا بپرسید از رنج راه و شغل سفر
بت من آن صنم ماهروی سیمین بر
نخست گفت که جانا ترا چه شد که چنین
شکسته گونه ای و کار بر تو گشته غیر
چو سرو سیمین بودی چو نال زرد شدی
مگر ز رنج بنالیده ای براه اندر
مگر دل تو بجای دگر فریفته شد
مگر ز عشق کسی پر خمار داری سر
مگر ترا ز کس نکبتی رسید بروی
مگر مخاطره ای کرده ای بجای خطر
مگر ز خوابگه شیر برگرفتی صید
مگر ز بازوی سیمرغ باز کردی پر
مگر ز مار سیه داشتی بشب بالین
مگر ز کژدم جراره داشتی بستر
مگر هوای دلی از تو بستدند بقهر
مگر شرنگ غذا کرده ای بجای شکر
جواب دادم کای ماه روی غالیه موی
نه من زرنج کشیدن چنین شدم لاغر
مرا جدایی درگاه میر ابو یعقوب
چنین نزار و سر افکنده کرد و خسته جگر
سه ماه بودم دور از در سرای امیر
مرا درین سه مه اندر نه خواب بود و نه خور
کنون که باز رسیدم بدین مظفر شاه
کنون که چشم فکندم بدین مبارک در
قوی شدم به امید و غنی شدم به نشاط
دلم گرفت قرار و غمم رسید بسر
بوقتی آمدم اینجا که در گهر بفزود
یکی فریشته زین خسرو فریشته فر
یکی فریشته آمدبه خوشترین هنگام
یکی فریشته آمد به بهترین اختر
به طالعی که امارت همی فزود شرف
به ساعتی که سعادت همی نمود اثر
اگر همی به پسر تهنیت شود واجب
بدین پسر که ملک یافته ست واجب تر
که این خجسته پسر، وین بزرگوار خلف
زهر دوسوی بزرگ آمد و شریف گهر
سپه کشان پسرانرا ز بهر خدمت او
همی دهند هم از کودکی کلاه و کمر
بنیکویی پدرش را امیدهاست درو
وفا کناد خدای اندر و امید پدر
امیر یوسف را اندر اینجهان شجریست
که جز بشارت و جز تهنیت ندارد بر
گمان برم که من اندر زمین همان شجرم
شجر که دید نیایش بر و ستایش گر ؟
شجر نباشم ،لیکن گمان برم که خدای
ز بهر تهنیت میرم آفرید مگر؟
که تا بخدمت او اندرم همی نرسم
ز شغل تهنیت او بشغلهای دگر
گهش بپیل کنم تهنیت گهش بغلام
گهی بحاجب شایسته و گهی بپسر
همیشه حال چنین باد و روزگار چنین
امیر شاد و بدو شاد کهتر و مهتر
بشاد کامی در کاخ نو نشسته بعیش
ز کاخ بر شده تا زهره ناله مزمر
چگونه کاخی، کاخی چو گنبد هرمان
ز پای تا سر، چون مصحفی نبشته بزر
چهار صفه و از هر یکی گشاده دری
چنانکه چشم کند از چهار گوشه نظر
دری ازو سوی باغ و دری ازو سوی راغ
دری از و سوی بحر و دری از و سوی بر
سپید کرده بکافور سوده و بگلاب
بکار برده در و یشم ترکی ومرمر
بجای شنگرف اندر نگار هاش عقیق
بجای ساروج اندر مسامهاش درر
بسقفش اندر عود سپید و چندن سرخ
بخاکش اندر مشک سیاه و عنبرتر
چو بخت میر بلند و چو عزم میر قوی
چوخوی میر بدیع و چو لفظ او در خور
ز برج او بتوان برد ز آسمان پروین
ز بام او بتوان دید سد اسکندر
اگر چه سیر قمر بر صحیفه فلکست
برابر سر دیوار اوست سیر قمر
ز بس بلندی بالای او، نداند کرد
شمار کنگره برج او ستاره شمر
فرود کاخ یکی بوستان چو باغ بهشت
هزار گونه درو شکل و تندس دلبر
ز لاله های مخالف میانش چون فرخار
ز سروهای مرادف کرانش چون کشمر
هزار دستان بر شاخ سرو او بخروش
چو عاشقان فراق آزموده وقت سحر
چو زلف خوبان در جویهاش مرزنگوش
چو خط خوبان بر مرزهاش سیسنبر
سپهر برده ازین کاخ و بوستان خجلت
خدایگانا! زین کاخ و بوستان بر خور
خجسته ای ز همه خسروان بفضل و هنر
بقدر و منزلت از هفت آسمان بگذر
بروز بزم حدیثی ز تو و صد بدره
به روز رزم غلامی ز تو و صد لشکر
ستوده ای بکمال و ستوده ای بجمال
ستوده ای به نوال و ستوده ای به سیر
مقدمی به علوم و مقدمی به ادب
مقدمی به سخا و مقدمی به هنر
بسا کسا که نه چون منظرست مخبر او
تراست منظر زیبا موافق مخبر
ز مردی آنچه تو کردی همی به اندک سال
بسال های فراوان نکرد رستم زر
گر اوبصیدگه اندر غزال گور فکند
تو شیر شرزه فکندی وکرگ شیر شکر
وگر که رستم پیلی بکشت در خردی
هزار پیل دمان کشته ای تو در بربر
نکو دلی و نکو مذهب ونکو سیرت
نکو خویی و نکو مخبر و نکو منظر
همیشه از پی کین خواستن ز دشمن دین
قبای تو زره است و کلاه تو مغفر
همه کسی ز قضا و قدر بترسد وباز
ز ناوک تو بترسد همی قضا و قدر
چه ابربا کف دینار بار تو و چه گرد
چه بحر بادل پهناور تو و چه شمر
کسیکه بسته بود نام چاکریت بدو
زمانه بنده او باشد و فلک چاکر
بروز معرکه از تو حذر نداند کرد
کسی که او ز قضای خدای کرد حذر
همیشه تا نبود نزد مردم بخرد
گمان بجای یقین وعیان بجای خبر
امیر باش و خداوند و پادشاه جهان
زمانه پیش تو از هر بدی همیشه سپر
نهاده ملکان را بکام خود برگیر
خنیده ملکان را به ایمنی بر خور
شمارهٔ ۶۰ - نیز در مدح امیر یوسف سپهسالار گوید: سروی گر سرو ماه دارد بر سرشمارهٔ ۶۲ - در مدح عضدالدوله امیر یوسف سپهسالار برادر سلطان محمود: خیز تا هر دو بنظاره شویم ای دلبر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا بپرسید از رنج راه و شغل سفر
بت من آن صنم ماهروی سیمین بر
هوش مصنوعی: از من درباره سختیهای سفر و مشکلاتی که در این مسیر کشیدهام بپرسید، زیرا معشوق من، آن دختر زیبا با چهرهی نقرهای، است.
نخست گفت که جانا ترا چه شد که چنین
شکسته گونه ای و کار بر تو گشته غیر
هوش مصنوعی: نخست از تو پرسیدم که چرا اینقدر غمگین و خسته به نظر میرسی و اوضاع بر تو به این شکل تغییر کرده است؟
چو سرو سیمین بودی چو نال زرد شدی
مگر ز رنج بنالیده ای براه اندر
هوش مصنوعی: تو همچون سرو سفید و زیبا بودی، اما مانند یک ناله زرد درآمدهای. آیا به خاطر رنجی که کشیدهای، اینگونه شدهای؟
مگر دل تو بجای دگر فریفته شد
مگر ز عشق کسی پر خمار داری سر
هوش مصنوعی: آیا دل تو به محبت دیگری گره خورده است؟ آیا به خاطر عشق کسی در حال خماری و خوابآلودگی هستی؟
مگر ترا ز کس نکبتی رسید بروی
مگر مخاطره ای کرده ای بجای خطر
هوش مصنوعی: آیا از کسی به تو بدی رسیده است که بر چهرهات پیداست، یا اینکه به خاطر خطای خود در معرض خطر قرار گرفتهای؟
مگر ز خوابگه شیر برگرفتی صید
مگر ز بازوی سیمرغ باز کردی پر
هوش مصنوعی: آیا توانستهای از چنگ خواب شیر آزاد شوی، یا از قدرت سیمرغ برای پرواز بهرهگیری؟
مگر ز مار سیه داشتی بشب بالین
مگر ز کژدم جراره داشتی بستر
هوش مصنوعی: آیا در شب، بر بالین خود، از مار سیاه ترسی داشتی یا بر بستر خود از زهر عقربها نگرانی؟
مگر هوای دلی از تو بستدند بقهر
مگر شرنگ غذا کرده ای بجای شکر
هوش مصنوعی: شاید کسی به خاطر ناراحتی از تو، عشق و محبتش را کم کرده باشد؛ وگرنه چطور میشود که به جای شیرینی، طعم تلخی را احساس کنیم؟
جواب دادم کای ماه روی غالیه موی
نه من زرنج کشیدن چنین شدم لاغر
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای ماه روی زیبا با موهایی مانند ابریشم، نه، من به خاطر رنج و سختیهای زندگی اینگونه لاغر و نحیف شدهام.
مرا جدایی درگاه میر ابو یعقوب
چنین نزار و سر افکنده کرد و خسته جگر
هوش مصنوعی: جدایی از درگاه میر ابو یعقوب باعث شد که حالتی نزار و سر افکنده پیدا کنم و دلم بسیار افسرده و خسته شده است.
سه ماه بودم دور از در سرای امیر
مرا درین سه مه اندر نه خواب بود و نه خور
هوش مصنوعی: من سه ماه دور از خانهام بودم و در این مدت نه خواب به چشمانم آمد و نه غذایی خوردم.
کنون که باز رسیدم بدین مظفر شاه
کنون که چشم فکندم بدین مبارک در
هوش مصنوعی: حال که دوباره به این پادشاه پیروز رسیدم و به این در خوشبخت نگاه کردم، احساس خوبی دارم.
قوی شدم به امید و غنی شدم به نشاط
دلم گرفت قرار و غمم رسید بسر
هوش مصنوعی: با امید قوی و نیرومند شدم و با شادی توانستم احساس غنا و فراوانی کنم؛ اما ناگهان دلم گرفته و غم به سراغم آمد.
بوقتی آمدم اینجا که در گهر بفزود
یکی فریشته زین خسرو فریشته فر
هوش مصنوعی: زمانی که به این مکان رسیدم، متوجه شدم که در این دنیا یک فرشته، از این پادشاه، یا به عبارتی از این فرد بزرگِ شایسته، به وجود آمده است.
یکی فریشته آمدبه خوشترین هنگام
یکی فریشته آمد به بهترین اختر
هوش مصنوعی: یک فرشته در بهترین زمان به این دنیا آمد و درخشانترین ستاره در آسمان نمایان شد.
به طالعی که امارت همی فزود شرف
به ساعتی که سعادت همی نمود اثر
هوش مصنوعی: به سرنوشتی که مقام و منزلت را زیاد میکند، و در زمانی که خوشبختی نشانههای خود را نشان میدهد.
اگر همی به پسر تهنیت شود واجب
بدین پسر که ملک یافته ست واجب تر
هوش مصنوعی: اگر برای پسر تهنیت و تبریک بفرستی، این کار واجب است چون او به سلطنت دست یافته است و واجبتر از آن نیز این است که به او تبریک بگویی.
که این خجسته پسر، وین بزرگوار خلف
زهر دوسوی بزرگ آمد و شریف گهر
هوش مصنوعی: این فرد خوششانس و بافرهنگ، فرزند بزرگ و ارزشمندی از خانوادهای برجسته و شایسته است.
سپه کشان پسرانرا ز بهر خدمت او
همی دهند هم از کودکی کلاه و کمر
هوش مصنوعی: پدران برای خدمت به او، پسران خود را از کودکی به آموزش و تربیت میفرستند و به آنها کلاه و کمری میدهند.
بنیکویی پدرش را امیدهاست درو
وفا کناد خدای اندر و امید پدر
هوش مصنوعی: پدرش به او امید بسته است و انتظار دارد که او در زندگیاش به وعدههایش وفا کند. خداوند هم در این امید پدر حضور دارد و از او حمایت میکند.
امیر یوسف را اندر اینجهان شجریست
که جز بشارت و جز تهنیت ندارد بر
هوش مصنوعی: امیر یوسف در این دنیا درختی است که فقط خبرهای خوش و تبریک را به همراه دارد.
گمان برم که من اندر زمین همان شجرم
شجر که دید نیایش بر و ستایش گر ؟
هوش مصنوعی: من فکر میکنم که من در این جهان مانند درختی هستم که تنها خود را میپرستد و به شکرگزاری از وجودش مشغول است.
شجر نباشم ،لیکن گمان برم که خدای
ز بهر تهنیت میرم آفرید مگر؟
هوش مصنوعی: من درخت نیستم، اما فکر میکنم که خداوند برای تبریک و تهنیت، مرا آفریده است، نه؟
که تا بخدمت او اندرم همی نرسم
ز شغل تهنیت او بشغلهای دگر
هوش مصنوعی: به خاطر خدمتگزاری به او، نمیتوانم به کارهای دیگر بپردازم و از وظیفهام نسبت به او غافل شوم.
گهش بپیل کنم تهنیت گهش بغلام
گهی بحاجب شایسته و گهی بپسر
هوش مصنوعی: بعضی اوقات من او را همچون فیل میسازم، گاهی به او مقام غلامی میدهم، گاهی او را به عنوان یک خدمتکار شایسته میدانم و گاهی او را به عنوان پسرم معرفی میکنم.
همیشه حال چنین باد و روزگار چنین
امیر شاد و بدو شاد کهتر و مهتر
هوش مصنوعی: همیشه آرزوی این را دارم که حال و روزگار این چنین باشد، که امیر همیشه شاد باشد و همه کسانی که زیر سلطة او هستند، از کوچک تا بزرگ، نیز شاد و خوشحال باشند.
بشاد کامی در کاخ نو نشسته بعیش
ز کاخ بر شده تا زهره ناله مزمر
هوش مصنوعی: شادی و خوشبختی در کاخ جدید جا خوش کرده و از لذت زندگی در آنجا سرمست است، در حالی که زهره (ستاره) به خاطر این خوشیها در حال ناله و آهکشیدن است.
چگونه کاخی، کاخی چو گنبد هرمان
ز پای تا سر، چون مصحفی نبشته بزر
هوش مصنوعی: چگونه میتوان کاخی را ساخت که از پا تا سر مانند گنبدی باشد و همچون کتابی پر از نوشتهها و حکمتها، به ما آگاهی بدهد؟
چهار صفه و از هر یکی گشاده دری
چنانکه چشم کند از چهار گوشه نظر
هوش مصنوعی: چهار صفحه وجود دارد و از هر کدام دری باز است به طوری که چشم میتواند از هر چهار طرف به بیرون نگاه کند.
دری ازو سوی باغ و دری ازو سوی راغ
دری از و سوی بحر و دری از و سوی بر
هوش مصنوعی: در اینجا به درهایی اشاره شده که به مکانهای مختلف باز میشوند؛ یکی به باغ، یکی به جنگل، یکی به دریا و دیگری به منطقهای دیگر. این تصویر نشاندهندهی تنوع و گوناگونی مسیرها و امکاناتی است که در زندگی وجود دارد.
سپید کرده بکافور سوده و بگلاب
بکار برده در و یشم ترکی ومرمر
هوش مصنوعی: با کافور شیری رنگ را پاک کرده و با گلاب عطرسازی کردهاند، و درهای ساختهشده از یشم و مرمر به کار رفته است.
بجای شنگرف اندر نگار هاش عقیق
بجای ساروج اندر مسامهاش درر
هوش مصنوعی: به جای اینکه در چهرهاش رنگ شنگرف بکار برود، بهتر است از عقیق استفاده شود و به جای اینکه در منافذ پوستش آهک بیفتد، باید مروارید وجود داشته باشد.
بسقفش اندر عود سپید و چندن سرخ
بخاکش اندر مشک سیاه و عنبرتر
هوش مصنوعی: سقفش با چوبهای سفیدی پوشیده شده و چندین سرخی از گلها بر زمینش به شکل مشک سیاه و عطر خوش عنبر وجود دارد.
چو بخت میر بلند و چو عزم میر قوی
چوخوی میر بدیع و چو لفظ او در خور
هوش مصنوعی: وقتی که شانس و توفیق عالی است و اراده و نیروی شخص قوی باشد، ویژگیها و خصوصیات او نیز برجسته و نوین خواهد شد و سخنانش به خوبی قابل درک و مناسب است.
ز برج او بتوان برد ز آسمان پروین
ز بام او بتوان دید سد اسکندر
هوش مصنوعی: از بلندی برج او میتوان ستاره پروین را از آسمان دید و از روی بامش میتوان سد اسکندر را مشاهده کرد.
اگر چه سیر قمر بر صحیفه فلکست
برابر سر دیوار اوست سیر قمر
هوش مصنوعی: هرچند حرکت ماه در آسمان بر روی صفحه ستارهها ثبت شده است، اما به نظر میرسد که این حرکت در بالای دیوار اوست.
ز بس بلندی بالای او، نداند کرد
شمار کنگره برج او ستاره شمر
هوش مصنوعی: به خاطر ارتفاع زیاد او، کسی نمیتواند تعداد کنگرههای برج او را بشمارد؛ مانند این است که بخواهد ستارهها را شمارش کند.
فرود کاخ یکی بوستان چو باغ بهشت
هزار گونه درو شکل و تندس دلبر
هوش مصنوعی: کاخی که در پایین فرود آمده، به مانند باغی است که در بهشت وجود دارد و در آن هزاران نوع زیبایی و شکل و حس و حال دلربا وجود دارد.
ز لاله های مخالف میانش چون فرخار
ز سروهای مرادف کرانش چون کشمر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و تنوع در میان گلها و درختان میپردازد. شاعر به تصویر کشیدن دو نوع گیاه میپردازد: لالههای سرخ و زیبا که به طور مستقل و خاص هستند و در مقابل سروهای سبز و راست قامت که در کنار هم قرار دارند. به طور کلی، این تصویرسازی نشاندهندهی تفاوتهای ظاهری و زیباییهای منحصر به فرد هر یک از این گیاهان است.
هزار دستان بر شاخ سرو او بخروش
چو عاشقان فراق آزموده وقت سحر
هوش مصنوعی: هزاران دست به سمت او که مانند سرو است، به نشاط و شوق میتازند، مانند عاشقانی که جدایی را تجربه کردهاند و در زمان سحر به یاد او میافتند.
چو زلف خوبان در جویهاش مرزنگوش
چو خط خوبان بر مرزهاش سیسنبر
هوش مصنوعی: زیبایی موهای معشوقان همچون گیاهی خوشبو در جویبارهاست و خطهای زیبا بر دیوارها نشان از عشق و زیبایی دارند.
سپهر برده ازین کاخ و بوستان خجلت
خدایگانا! زین کاخ و بوستان بر خور
هوش مصنوعی: آسمان از این قصر و باغ شرمنده است، ای خداوند! از این قصر و باغ بهره ببر.
خجسته ای ز همه خسروان بفضل و هنر
بقدر و منزلت از هفت آسمان بگذر
هوش مصنوعی: تو از همه پادشاهان خوشبختتری و به خاطر هنر و نیکیهایت به اندازهای بزرگ و با ارزش هستی که حتی از هفت آسمان هم فراتر میروی.
بروز بزم حدیثی ز تو و صد بدره
به روز رزم غلامی ز تو و صد لشکر
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به اهمیت و ارزش گفتار و کردار شخصی اشاره دارد. او میگوید که در روز جشن و شادی، سخنان تو بسیار ارزشمند است، و در روز نبرد و جنگ، عمل و فداکاری تو مهمتر از هر چیز دیگری است. در واقع، این بیت نشاندهنده تأثیر عواطف و اعمال انسانی در زمانهای مختلف زندگی است.
ستوده ای بکمال و ستوده ای بجمال
ستوده ای به نوال و ستوده ای به سیر
هوش مصنوعی: شما به خاطر ویژگیهای کامل و زیبای خود مورد تحسین قرار گرفتهاید، همچنین به خاطر بخششها و رفتارهای خوبتان نیز ستوده شدهاید.
مقدمی به علوم و مقدمی به ادب
مقدمی به سخا و مقدمی به هنر
هوش مصنوعی: افرادی که به علم، ادبیات، سخاوت و هنر اهمیت میدهند، در این زمینهها پیشرو هستند و توانمندیهای خود را در این حیطهها به نمایش میگذارند.
بسا کسا که نه چون منظرست مخبر او
تراست منظر زیبا موافق مخبر
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که ظاهرشان مانند نما نیست؛ بلکه خبر از درونشان زیبایی آنها را نشان میدهد.
ز مردی آنچه تو کردی همی به اندک سال
بسال های فراوان نکرد رستم زر
هوش مصنوعی: تو در مدت زمانی کوتاه کاری کردهای که رستم، پهلوان باستانی، در سالهای طولانی نتوانسته است.
گر اوبصیدگه اندر غزال گور فکند
تو شیر شرزه فکندی وکرگ شیر شکر
هوش مصنوعی: اگر او در دیدار خود به گور غزال بنگرد، تو هم مثل شیر نیرومند و با شجاعت به میدان آمدهای و به شیر شکر هم توجه میکنی.
وگر که رستم پیلی بکشت در خردی
هزار پیل دمان کشته ای تو در بربر
هوش مصنوعی: اگر رستم، قهرمان بزرگ، در یک نبرد با یک فیل به مبارزه بپردازد و او را شکست دهد، این کار به نوعی ارزشمندی به حساب میآید. اما به یاد داشته باش که تو در یک لحظه توانستهای هزار فیل را در سرزمین بربرها از پای درآوری.
نکو دلی و نکو مذهب ونکو سیرت
نکو خویی و نکو مخبر و نکو منظر
هوش مصنوعی: داشتن دل نیک، آیین نیک، سیرت نیک، خوی نیک، خبر خوب و چهره زیبا از ویژگیهای خوب انسان است.
همیشه از پی کین خواستن ز دشمن دین
قبای تو زره است و کلاه تو مغفر
هوش مصنوعی: اگر همیشه در پی انتقام از دشمنانت باشی، این نشاندهندهی آلودگی روح توست و در حقیقت به حفاظت از خودت نیاز داری.
همه کسی ز قضا و قدر بترسد وباز
ز ناوک تو بترسد همی قضا و قدر
هوش مصنوعی: هر کسی از سرنوشت و تقدیر میترسد، اما باز هم از تیر ناپیدای تو هراس دارد؛ این همان تقدیر و سرنوشت است.
چه ابربا کف دینار بار تو و چه گرد
چه بحر بادل پهناور تو و چه شمر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیباییهای طبیعی و ارزشمند جهان میپردازد. شاعر به ابری اشاره میکند که با طلا آراسته شده و در عین حال به دریا و آسمان وسیع و بیپایان اشاره میکند. همه این عناصر به گونهای با یکدیگر ترکیب شدهاند تا تصویر زیبایی از طبیعت را به نمایش بگذارند.
کسیکه بسته بود نام چاکریت بدو
زمانه بنده او باشد و فلک چاکر
هوش مصنوعی: کسی که نام و یاد تو را بر خود دارد، در نظر زمان و دنیا، بنده و چاکر او خواهد بود و حتی سرنوشت هم خدمتگزار او خواهد شد.
بروز معرکه از تو حذر نداند کرد
کسی که او ز قضای خدای کرد حذر
هوش مصنوعی: کسی که از فرمان الهی دوری کند، هرگز از وقوع پیشامدهای سخت و دشوار در امان نخواهد بود.
همیشه تا نبود نزد مردم بخرد
گمان بجای یقین وعیان بجای خبر
هوش مصنوعی: هرگاه کسی در بین مردم حضور نداشته باشد، دیگران به جای حقیقت و واقعیت، فقط بر اساس گمان و حدس عمل میکنند.
امیر باش و خداوند و پادشاه جهان
زمانه پیش تو از هر بدی همیشه سپر
هوش مصنوعی: به عنوان کسی با مقام و قدرت، باید مانند خدا و پادشاهی در دنیا عمل کنی، تا بتوانی از هر گونه بدی و آسیب در امان بمانی.
نهاده ملکان را بکام خود برگیر
خنیده ملکان را به ایمنی بر خور
هوش مصنوعی: ای کسی که قدرت را در دستان خود داری، تا آنجا که میتوانی از خواستههای خود بهرهمند شو و به کسانی که در مقامهای بالا هستند، اجازه بده که در آرامش و امنیت زندگی کنند.