گنجور

شمارهٔ ۵۶ - در مدح امیر ابواحمد محمد بن محمود بن ناصر الدین سبکتگین گوید

ای از در دیدار پدید آی و پدید آر
آن روی، کز و رنگ رباید گل و بر بار
تا کی تو ز من دور و زایشه دوری
من با دل پر حسرت و با دیده خونبار
دوری تو و از دوری تو سخت برنجم
امید بهی نیست چو زینگونه بود کار
اول دل من گرم همیداشتی و من
دل بر تو فرو بسته بشیرینی گفتار
روزی که جدا ماندمی از تو ز پی من
صد راه رسول آمده بودی و طلبکار
کردار همی کردی تا دل بتو دادم
چون دل بشد از دست ببستی در کردار
آن خوشخویی وخوش سخنی بد که دلم را
در بند تو افکند و مرا کرد چنین زار
یکبار بدیدار مرا شاد کن ای دوست
گر هیچکسی شاد شده است از تو بدیدار
خوارم بر تو، خوار چه داری تو رهی را
من بنده میرم نبود بنده او خوار
میر همه میران پسر خسرو ایران
بواحمد بن محمود آن ابر درم بار
ابر درمش خواندم و این لفظ خطا بود
محتاج شد این لفظ که گفتم به ستغفار
چون من بجهان هیچکسی ابر درم خواند
آنرا که همی بارد روز و شب دینار
آری ره و رسم پدر خویش گرفته ست
کایزدش معین باد همه وقت و نگهدار
محمود و محمد ملکانندو شهانند
این خوی چنین را به دل و دیده خریدار
امروز که دانی ز امیران جز از ایشان
شایسته بدین ملک و بدین کارو بدین بار
گر نام نکو باید و کردار نو آیین
دارند بحمدالله و هستند سزاوار
جاوید بدین هر دو ملک ملک قوی باد
تا کور شود دیده بدخواه نگونسار
تا ملک بدین هر دو قوی باشد و آباد
دشمن چه خورد، جز غم واندیشه و تیمار
بانیت نیکست و دل و مذهب پاکست
وایزد بود آنرا که چنین خلق بود، یار
ای با پدر خویش موافق بهمه چیز
وز مهر پدر در تو پدید آمده آثار
این سیرت و این عادت و این خو که تو داری
کس را نبود تانبود بخرد وهوشیار
مردم به خرد هر چه بخواهد بکف آرد
چیزی ندهد جز به خرد ایزد دادار
فردوس بیابند بتوحید خداوند
توحید خداوند خرد کرد پدیدار
چندین شرف و فضل و بزرگیست خرد را
ای از خرد آنجا که خرد را نبود بار
آگاه شده ست از خرد تو پدر تو
زین روی بتو داد دل و گوش بیکبار
بر خیره نکرده ست بنام تو سراسر
این ملک بی اندازه و این لشکر جرار
تو نیز همه روز در اندیشه آنی
کان چیز کنی کز تو نگیرد دلش آزار
شب خواب کند هر کس و تو هر شب تا روز
از آرزوی خدمت او باشی بیدار
آنرا که ترا گوید تو خدمت او کن
او را برتو تیزترست از همه بازار
آن کیست که این لفظ همی گوید با تو
جز من که به بهر شعر همی گویم هموار
تا لاله خودروی نگردد چو گل سیب
تا نرگس خوشبوی نگردد چو گل ناز
تا وقت بهار آید و هر وقت بهاری
از گل چو دو رخسار بتان گردد گلزار
دلشاد زی و کامروا باش و ظفر یاب
بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار
از روی نکو کاخ تو چون خانه مانی
وز زلف بتان بزم تو چون کلبه عطار
عید تو همه فرخ و روز تو همه عید
وز دیدن تو فرخ روز همه احرار

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای از در دیدار پدید آی و پدید آر
آن روی، کز و رنگ رباید گل و بر بار
هوش مصنوعی: ای زیبا، از در بیای و چهره‌ات را نشان بده، که نور و رنگ گل را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد و آن را می‌پوشاند.
تا کی تو ز من دور و زایشه دوری
من با دل پر حسرت و با دیده خونبار
هوش مصنوعی: تا کی باید از تو دور باشم و در عذاب دوری‌ات به سر ببرم، در حالی که دل‌ام پر از حسرت و چشمانم پر از اشک است؟
دوری تو و از دوری تو سخت برنجم
امید بهی نیست چو زینگونه بود کار
هوش مصنوعی: دوری تو مرا به شدت ناراحت می‌کند و هیچ امیدی به بهبود وضعیتی که در آن هستم وجود ندارد، چون کار به این شکل ادامه خواهد یافت.
اول دل من گرم همیداشتی و من
دل بر تو فرو بسته بشیرینی گفتار
هوش مصنوعی: در ابتدا دل من به تو وابسته بود و من به خاطر شیرینی صحبت‌هایت، احساس خوبی داشتم.
روزی که جدا ماندمی از تو ز پی من
صد راه رسول آمده بودی و طلبکار
هوش مصنوعی: روزی که از تو جدا شدم، دوستان زیادی به سراغم آمدند و به دنبال من بودند.
کردار همی کردی تا دل بتو دادم
چون دل بشد از دست ببستی در کردار
هوش مصنوعی: تو به من محبت می‌کردی و من هم دل به تو سپردم، اما وقتی که دل را از من گرفتی، در رفتار خودت را پنهان کردی.
آن خوشخویی وخوش سخنی بد که دلم را
در بند تو افکند و مرا کرد چنین زار
هوش مصنوعی: آن فرد خوش‌رفتار و خوش‌زبان که دل مرا به خود جذب کرد و مرا به این حالت ناچارا وادار کرده است.
یکبار بدیدار مرا شاد کن ای دوست
گر هیچکسی شاد شده است از تو بدیدار
هوش مصنوعی: ای دوست، یک بار به دیدن من بیای و مرا خوشحال کن؛ زیرا اگر کسی از دیدارت شاد شده، آن شخص من هستم.
خوارم بر تو، خوار چه داری تو رهی را
من بنده میرم نبود بنده او خوار
هوش مصنوعی: من در برابر تو خوار و حقیر هستم، اما تو چه چیز ارزشمندی داری که مرا خوار کرده است؟ من بنده‌ی رهی هستم که به سوی او می‌روم و او هیچ بنده‌ای را خوار نمی‌کند.
میر همه میران پسر خسرو ایران
بواحمد بن محمود آن ابر درم بار
هوش مصنوعی: پادشاه بزرگ، فرزند پادشاه ایران، بنام احمد بن محمود، همانند ابر نقره‌ای و پربار است.
ابر درمش خواندم و این لفظ خطا بود
محتاج شد این لفظ که گفتم به ستغفار
هوش مصنوعی: در این شعر گفته می‌شود که به خاطر یک اشتباه لفظی، خودم را نیازمند عذرخواهی می‌بینم. این خطا باعث شده که به دنبال بخشش باشم.
چون من بجهان هیچکسی ابر درم خواند
آنرا که همی بارد روز و شب دینار
هوش مصنوعی: کسی در جهان من را به حساب نیاورد و با توجه به این موضوع، من همواره در حال دریافت نعمت‌های مالی و دنیاست.
آری ره و رسم پدر خویش گرفته ست
کایزدش معین باد همه وقت و نگهدار
هوش مصنوعی: این فرد سنت‌ها و روش‌های پدرش را دنبال کرده است و امیدوار است که همیشه او را یاری کند و از او مراقبت نماید.
محمود و محمد ملکانندو شهانند
این خوی چنین را به دل و دیده خریدار
هوش مصنوعی: محمود و محمد دو پادشاه بزرگ هستند و این ویژگی‌ها در دل و نگاه هر کسی جلب توجه می‌کند.
امروز که دانی ز امیران جز از ایشان
شایسته بدین ملک و بدین کارو بدین بار
هوش مصنوعی: امروز می‌دانی که از میان شخصیت‌های مهم، تنها این افراد لیاقت اداره این کشور و این مسئولیت‌ها را دارند.
گر نام نکو باید و کردار نو آیین
دارند بحمدالله و هستند سزاوار
هوش مصنوعی: اگر به نام نیک و رفتار نیکو نیاز باشد، خوشبختانه این‌گونه افرادی وجود دارند و شایسته‌ی این نام هستند.
جاوید بدین هر دو ملک ملک قوی باد
تا کور شود دیده بدخواه نگونسار
هوش مصنوعی: جاویدان باد این دو سرزمین قوی و مقتدر تا آن‌که چشم هدایت‌ناپذیر دشمنان ناامید شود.
تا ملک بدین هر دو قوی باشد و آباد
دشمن چه خورد، جز غم واندیشه و تیمار
هوش مصنوعی: برای اینکه این سرزمین قوی و آباد بماند، دشمن چه چیزی می‌تواند داشته باشد جز غم، نگرانی و دردسر؟
بانیت نیکست و دل و مذهب پاکست
وایزد بود آنرا که چنین خلق بود، یار
هوش مصنوعی: کسی که نیتش نیکو و دل و مذهبش پاک است، در حقیقت، یاری دارد که چنین صفاتی به او داده است.
ای با پدر خویش موافق بهمه چیز
وز مهر پدر در تو پدید آمده آثار
هوش مصنوعی: تو با پدر خود هم‌نظر هستی و در همه چیز با او هماهنگی. آثار محبت پدرت در وجود تو به وضوح آشکار شده است.
این سیرت و این عادت و این خو که تو داری
کس را نبود تانبود بخرد وهوشیار
هوش مصنوعی: شخصیت و رفتار تو چنان ویژه و خاص است که هیچ کس دیگری مانند تو نیست؛ فقط شخصی با درک و هوش می‌تواند به این ویژگی‌ها پی ببرد.
مردم به خرد هر چه بخواهد بکف آرد
چیزی ندهد جز به خرد ایزد دادار
هوش مصنوعی: مردم بر اساس عقل و خرد خود، هر چه بخواهند به دست می‌آورند و چیزی جز به حکم و اراده خداوند نمی‌رسد.
فردوس بیابند بتوحید خداوند
توحید خداوند خرد کرد پدیدار
هوش مصنوعی: در بهشت، تنها به خداوند ایمان آورده می‌شود. توحید خداوند سبب می‌شود که خرد و دانایی به شکل عینی و مشخصی نمایان شود.
چندین شرف و فضل و بزرگیست خرد را
ای از خرد آنجا که خرد را نبود بار
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده است که افکار و توانایی‌های عقلانی انسان، با هر اندازه‌ای از شرف و فضیلت، در جایی که خودشان وجود نداشته باشند، بی‌فایده و بی‌ارزش هستند. به عبارت دیگر، اگر عقل و خرد در کار نباشد، هیچ کدام از آن ویژگی‌ها و فضیلت‌ها معنا نخواهد داشت.
آگاه شده ست از خرد تو پدر تو
زین روی بتو داد دل و گوش بیکبار
هوش مصنوعی: پدر تو از هوش و خرد تو باخبر شده و به همین خاطر تمام توجه و محبتش را به تو معطوف کرده است.
بر خیره نکرده ست بنام تو سراسر
این ملک بی اندازه و این لشکر جرار
هوش مصنوعی: این سرزمین وسیع و این لشکر بزرگ، تحت فرمان و نام توست و هیچ کس نمی‌تواند به آن چشم بدوزد.
تو نیز همه روز در اندیشه آنی
کان چیز کنی کز تو نگیرد دلش آزار
هوش مصنوعی: همیشه در فکر این باش که کارهایی که انجام می‌دهی، باعث آزار کسی نشود.
شب خواب کند هر کس و تو هر شب تا روز
از آرزوی خدمت او باشی بیدار
هوش مصنوعی: هر شب همه کسان خواب می‌روند، اما تو هر شب تا صبح به خاطر آرزوی خدمت به او بیدار می‌مانی.
آنرا که ترا گوید تو خدمت او کن
او را برتو تیزترست از همه بازار
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو می‌گوید باید به او خدمت کنی، او از همه دیگران برای تو همیشه دلسوزتر و مدبرتر است.
آن کیست که این لفظ همی گوید با تو
جز من که به بهر شعر همی گویم هموار
هوش مصنوعی: کیست که چنین سخنی را با تو می‌گوید جز من که به خاطر شعر، به آسانی سخن می‌گویم؟
تا لاله خودروی نگردد چو گل سیب
تا نرگس خوشبوی نگردد چو گل ناز
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که لاله به خودرویی تبدیل نشود، نمی‌تواند مانند گل سیب خوشبو شود و تا نرگس خوشبو نگردد، نمی‌تواند به زیبایی گل ناز برسد. به عبارت دیگر، هر چیز باید به ذات و ویژگی‌های خود وفادار بماند تا به زیبایی و شکوه واقعی‌اش دست یابد.
تا وقت بهار آید و هر وقت بهاری
از گل چو دو رخسار بتان گردد گلزار
هوش مصنوعی: زمانی که بهار فرا رسد، گل‌ها همانند دو روی دلبرانی زیبا، این باغ را زینت می‌بخشند.
دلشاد زی و کامروا باش و ظفر یاب
بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار
هوش مصنوعی: شاد و خوشحال زندگی کن و در پی دست یافتن به آرزوها و خواسته‌های قلبی‌ات باش. بر دشمنی فریبکار غلبه کن و موفق باش.
از روی نکو کاخ تو چون خانه مانی
وز زلف بتان بزم تو چون کلبه عطار
هوش مصنوعی: از ظواهر زیبا و دلنشین تو، مانند خانه‌ای باصفا و بزرگ به نظر می‌رسد و از زلف‌های زیبای یارانت، بزم تو مانند کلبه‌ای کوچک و ساده به چشم می‌آید.
عید تو همه فرخ و روز تو همه عید
وز دیدن تو فرخ روز همه احرار
هوش مصنوعی: روز عید تو همیشه شاد و پرسرور است و تمام روزهای تو مانند یک عید می‌باشد. دیدن تو برای همگان خوشی و شادی به همراه دارد.