شمارهٔ ۵۵ - در مدح امیر ابواحمد محمد بن محمود گوید
نبود عاشقی امسال مر مرا در خور
کنون که آمد بر خط نهاد باید سر
مرا تو گویی کز عشق چون حذر نکنی
کسی نمای مرا کو کند ز عشق حذر
اگر بدست منستی حذر، چنان کنمی
که رفته بود می از دست او به روم و خزر
بر آسمان ز غم عاشقیست اختر من
بر آن گری که مر او را چنین بود اختر
تو گویی این دل من جایگاه عشق شده ست
نه جایگاه که لشکرگهی پر از لشکر
هنوز عشق کهن خانه باز داده نبود
که عشق تازه بدر باز کوفت حلقه در
خدای جز دل من عشق را پدید کناد
دری، اگر بجهان اندرون دریست دگر
اگر بشهد و شکر ماند آن حلاوت عشق
ملول گشتم و سیر آمدم ز شهد و شکر
دلم تباه شدستی ز عشق اگر شب و روز
زمدح خسرو جزوی نکرد می از بر
امیر عالم عادل محمد محمود
که روزگار بدو باز یافت عدل عمر
بزرگواری کز روزگار آدم باز
چو او و چون پدر او ملک نبود دگر
چو علم خواهد گفتن سپند باید سوخت
که بیم چشم بدان دور باد از ان مهتر
بخوب سیرتیش گر بخواهدی، کندی
مصنفی بزمانی دو صد کتاب سیر
خدای در سراو همتی نهاد بزرگ
چنانکه گنج به رنجست از آن و دل به فکر
هر آنکه همت داده ست طاقتی بدهاد
چنانکه باشد باهمتی چنان درخور
بیابد آخر سلطان زیاد اونظرش
بکام خویش رسد میر و ماهمه یکسر
یکان یکان هم از اکنون همی پدید آید
بر این حدیث گواهی دهد دوات گهر
ایا بمرتبت وقدر و جاه افریدون
ایا بمنزلت و نام نیک اسکندر
چرا دوات گهر داد شاه شرق بتو
در این حدیث تأمل کن و نکو بنگر
دوات را غرض آن بودکاندر و قلمست
قلم برابر تیغست بلکه فاضل تر
نیامد، آنچه ز نوک قلم پدید آمد
ز تیغ و خنجر افراسیاب و رستم زر
قلم بساعتی آن کارها تواند کرد
که عاجز آید از آن کارها قضا و قدر
قلم بود که ز جایی بتو سخن گوید
که مرغ اگر زبرش بگذرد بریزد پر
ملوک را گه و بیگاه پیش دشمن خویش
قلم بمنزلت لشکری بود بیمر
بسا سپاه گرانا که پی سپار شدند
ز جنبش قلمی تار و مار وزیر و زبر
ملوک را قلم و تیغ برترین سپهیست
بترسد از قلم و تیغ شیر شرزه نر
بنای ملک به تیغ و قلم کنند قوی
بدین دو چیز بود ملک را شکوه وخطر
همه شهان و بزرگان و خسروان جهان
بدین دو چیز جهان را گرفته سر تاسر
گهی زنوک قلم، گنج کن ز خواسته پر
گهی به تیغ، زمین کن ز خون دشمن تر
دوات را غرضی بود و همچنین غرضست
در آن طویله گوهر که یافتی ز پدر
ترا گهر نه ز بهر توانگری داده ست
خدایگان را رازیست اندر آن مضمر
عزیزتر ز گهر در جهان چه چیز بود
گهر بر تو فرستاد با دوات بزر
مرادش آنکه تو بی عیب و پاک چون گهری
دگر که از تو برافروخته ست روی گهر
سدیگر آنکه مرا از تو هیچ نیست دریغ
ز گنج و گوهر و پیل سپاه و تاج و کمر
عزیزتر ز تو برمن در اینجهان کس نیست
عزیز بادی و خصم تو خوار و خسته جگر
بگنج ها گهر و سیم زر نهاد ستم
همه برای تو، بردار و از جهان برخور
عنایتیست بکار تو شاه مشرق را
چنانکه ایزد را در حدیث پیغمبر
همه سکالد کز نام تو بلند کند
جمال و زینت دینار و رتبت منبر
همی سزد بهمه رویها که در نگری
از آن پدر که تو داری سزای چون تو پسر
همیشه تا نجهد ز آهنینه مرز نجوش
همیشه تا ندمد ز آبگینه سیسنبر
همیشه تا نبود چون بنفشه آذر گون
همیشه تانبود ارغوان چو نیلوفر
به تندرستی و شاهنشهی و روزبهی
همی گذار جهان را بکام و خود مگذر
شمارهٔ ۵۴ - در صفت شکار جرگه میر ابواحمد محمدبن محمود گوید: با من امروز که بوده ست بدین دشت اندرشمارهٔ ۵۶ - در مدح امیر ابواحمد محمد بن محمود بن ناصر الدین سبکتگین گوید: ای از در دیدار پدید آی و پدید آر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نبود عاشقی امسال مر مرا در خور
کنون که آمد بر خط نهاد باید سر
هوش مصنوعی: عاشقی در این سال برای من وجود ندارد، بنابراین اکنون که زمان آن فرا رسیده است، باید سر خود را در خطر بیندازم و با عشق روبهرو شوم.
مرا تو گویی کز عشق چون حذر نکنی
کسی نمای مرا کو کند ز عشق حذر
هوش مصنوعی: تو به من میگویی که از عشق دوری نکن، پس کسی که از عشق دوری کند، چگونه میتواند مرا نشان دهد؟
اگر بدست منستی حذر، چنان کنمی
که رفته بود می از دست او به روم و خزر
هوش مصنوعی: اگر در دست من نباشی، طوری عمل میکنم که گویی شراب از دست او به روم و خزر رفته است.
بر آسمان ز غم عاشقیست اختر من
بر آن گری که مر او را چنین بود اختر
هوش مصنوعی: به خاطر غم عشق، ستاره من در آسمان میدرخشد و من هم به خاطر او غمگینم که به این حال و روز افتاده است.
تو گویی این دل من جایگاه عشق شده ست
نه جایگاه که لشکرگهی پر از لشکر
هوش مصنوعی: این دل من به قدری عاشق شده است که دیگر نمیتوان آن را مکانی برای نبرد و جنگ تصور کرد.
هنوز عشق کهن خانه باز داده نبود
که عشق تازه بدر باز کوفت حلقه در
هوش مصنوعی: هنوز عشق قدیم در خانه را باز نکرده بود که عشق جدید شروع به کوبیدن در کرد.
خدای جز دل من عشق را پدید کناد
دری، اگر بجهان اندرون دریست دگر
هوش مصنوعی: خداوند، جز دل من، عشق را به وجود نیاورد. اگر در جهان دری وجود دارد، آن دری نشان از دل من است.
اگر بشهد و شکر ماند آن حلاوت عشق
ملول گشتم و سیر آمدم ز شهد و شکر
هوش مصنوعی: اگر شیرینی عشق مانند عسل و شکر باقی بماند، من از آن شیرینی خسته و سیر شدهام.
دلم تباه شدستی ز عشق اگر شب و روز
زمدح خسرو جزوی نکرد می از بر
هوش مصنوعی: دل من از عشق به شدت آسیب دیده است، اگر شب و روز تنها به ستایش خسرو بپردازم و قدری از شراب بهره نبرم.
امیر عالم عادل محمد محمود
که روزگار بدو باز یافت عدل عمر
هوش مصنوعی: امیر بزرگ و عادل، محمد محمود، که زمانه دوباره عدالت را به او بازگرداند.
بزرگواری کز روزگار آدم باز
چو او و چون پدر او ملک نبود دگر
هوش مصنوعی: بزرگمردی که در زمان آدم وجود داشت، مانند او و پدرش هیچ کسی دیگر در ملک و خلافت نبود.
چو علم خواهد گفتن سپند باید سوخت
که بیم چشم بدان دور باد از ان مهتر
هوش مصنوعی: وقتی میخواهی در مورد دانش و علم صحبت کنی، باید مهارت و آگاهی خود را به شدت توسعه دهی، زیرا کسانی که چشم به آینده دارند، از همراهی تو بهرهمند خواهند شد.
بخوب سیرتیش گر بخواهدی، کندی
مصنفی بزمانی دو صد کتاب سیر
هوش مصنوعی: اگر بخواهد که نیکو سیرت باشد، میتواند در زمانی کوتاه، مانند دو صد کتاب پیرامون سیرت بنویسد.
خدای در سراو همتی نهاد بزرگ
چنانکه گنج به رنجست از آن و دل به فکر
هوش مصنوعی: خداوند عزت و ارادهای بزرگ در وجود انسان قرار داده است، به گونهای که به دست آوردن و دستیابی به موفقیت نیازمند تلاش و فکر فراوان است.
هر آنکه همت داده ست طاقتی بدهاد
چنانکه باشد باهمتی چنان درخور
هوش مصنوعی: هر فردی که عزم و اراده داشته باشد، باید مقدار تحمل و قدرتی به او عطا شود که متناسب با آن عزم و ارادهاش باشد.
بیابد آخر سلطان زیاد اونظرش
بکام خویش رسد میر و ماهمه یکسر
هوش مصنوعی: در نهایت، سلطانی پیدا میشود که به خواستههایش دست یابد و در این میان، ما همه، یکجا و یکدل خواهیم بود.
یکان یکان هم از اکنون همی پدید آید
بر این حدیث گواهی دهد دوات گهر
هوش مصنوعی: هر یک از این داستانها و نشانهها که از هماکنون پدیدار میشوند، بر صحت و حقیقت این سخن دلیلی خواهند بود.
ایا بمرتبت وقدر و جاه افریدون
ایا بمنزلت و نام نیک اسکندر
هوش مصنوعی: آیا تو را با مقام و اعتبار و شخصیت افریدون مقایسه کنم، یا اینکه با منزلت و شهرت نیک اسکندر؟
چرا دوات گهر داد شاه شرق بتو
در این حدیث تأمل کن و نکو بنگر
هوش مصنوعی: چرا شاه شرق به تو این گوهر ارزشمند را داده است؟ در این موضوع خوب تامل کن و به دقت بنگر.
دوات را غرض آن بودکاندر و قلمست
قلم برابر تیغست بلکه فاضل تر
هوش مصنوعی: دوات برای نوشتن است و قلم هم همان قلمی است که در آن قرار میگیرد. قلم از تیغ برندهتر است و حتی میتوان گفت که ارزش و اهمیت بیشتری دارد.
نیامد، آنچه ز نوک قلم پدید آمد
ز تیغ و خنجر افراسیاب و رستم زر
هوش مصنوعی: هرچه از نوک قلم به وجود آمده، به اندازهای تاثیرگذار و قوی است که مانند تیغ و خنجر افراسیاب و رستم نیست. این موضوع اشاره به این دارد که نوشتهها و آثار ادبی میتوانند از هر سلاحی قویتر و نافذتر باشند.
قلم بساعتی آن کارها تواند کرد
که عاجز آید از آن کارها قضا و قدر
هوش مصنوعی: قلم میتواند در یک لحظه کارهایی انجام دهد که سرنوشت و تقدیر از انجام آنها ناتوانند.
قلم بود که ز جایی بتو سخن گوید
که مرغ اگر زبرش بگذرد بریزد پر
هوش مصنوعی: قلم وسیلهای است که از طریق آن میتواند اطلاعاتی را به تو منتقل کند، گویی که اگر پرندهای از بالای آن بگذرد، پرهایش ریزش کند.
ملوک را گه و بیگاه پیش دشمن خویش
قلم بمنزلت لشکری بود بیمر
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که در هر زمان و مکانی، حاکمان و صاحبمنصبان ممکن است با چالشهایی از سوی دشمنان خود روبرو شوند. در واقع، وجود دشمنان و درگیریهای مداوم به نوعی شبیه به حضور یک ارتش در خانهی آنهاست، که دائماً آنها را تحت فشار و نگرانی قرار میدهد. به عبارت دیگر، همواره باید در آمادهباش باشند و از دشمنان خود مراقبت کنند.
بسا سپاه گرانا که پی سپار شدند
ز جنبش قلمی تار و مار وزیر و زبر
هوش مصنوعی: بسیاری از نیروهای قدرتمند به خاطر نوشتههایی که بر روی کاغذ آمده، نابود شده و از میدان خارج شدهاند. حرکت قلم موجب شده است که وزیران و افراد با نفوذ، سرنگون و مورد بی میلی قرار گیرند.
ملوک را قلم و تیغ برترین سپهیست
بترسد از قلم و تیغ شیر شرزه نر
هوش مصنوعی: پادشاهان و فرمانروایان از قلم و شمشیر قویترین سپاهیان میترسند، زیرا قلم و شمشیر یک شیر نر قدرتمند خطرناکتر است.
بنای ملک به تیغ و قلم کنند قوی
بدین دو چیز بود ملک را شکوه وخطر
هوش مصنوعی: عرصه سلطنت و حکومت با قدرت و هنر ساخته میشود. این دو عنصر، یعنی توانایی و دانش، باعث میشود که پادشاهی دارای عظمت و تهدید باشد.
همه شهان و بزرگان و خسروان جهان
بدین دو چیز جهان را گرفته سر تاسر
هوش مصنوعی: تمام پادشاهان و بزرگانی که در جهان وجود دارند، به وسیلهی دو چیز، سلطه و حاکمیت خود را بر تمامی جهان برقرار کردهاند.
گهی زنوک قلم، گنج کن ز خواسته پر
گهی به تیغ، زمین کن ز خون دشمن تر
هوش مصنوعی: گاهی با نوک قلم، آرزوهایت را به ثمر برسان و گاهی با شمشیر، زمین را از خون دشمن آبیاری کن.
دوات را غرضی بود و همچنین غرضست
در آن طویله گوهر که یافتی ز پدر
هوش مصنوعی: دوات برای هدف خاصی ساخته شده و در آن انباری که از پدر به ارث بردی نیز هدفی دارد.
ترا گهر نه ز بهر توانگری داده ست
خدایگان را رازیست اندر آن مضمر
هوش مصنوعی: خداوند به تو گوهر و ارزشهایی عطا کرده است نه به خاطر ثروت و توانگری، بلکه در این نعمت راز و حکمتهای پنهانی وجود دارد.
عزیزتر ز گهر در جهان چه چیز بود
گهر بر تو فرستاد با دوات بزر
هوش مصنوعی: هیچ چیز در دنیا عزیزتر از گوهر نیست. اما با دوات (قلم) بزرگ، هدیهای برای تو فرستادهام.
مرادش آنکه تو بی عیب و پاک چون گهری
دگر که از تو برافروخته ست روی گهر
هوش مصنوعی: مراد این است که تو همانند یک گوهر خالص و بیعیب هستی، همانند جواهری که درخشندگیاش از زیبایی تو نشأت میگیرد.
سدیگر آنکه مرا از تو هیچ نیست دریغ
ز گنج و گوهر و پیل سپاه و تاج و کمر
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر میگوید که هیچ چیز از تو کم و کاستی ندارد. او از ثروت، جواهرات، قدرت و مقام سخن میگوید و بیان میکند که تمام این عناصر برای او بیارزش هستند و در برابر عشق و محبت تو، هیچ ارزشی ندارند. در واقع، او به عشق و ارتباط خود با تو اهمیت بیشتری میدهد تا به财富 و قدرتهای دنیوی.
عزیزتر ز تو برمن در اینجهان کس نیست
عزیز بادی و خصم تو خوار و خسته جگر
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچکس برای من عزیزتر از تو نیست. تو مانند یک باد تازه هستی و دشمنان تو ضعیف و خستهاند.
بگنج ها گهر و سیم زر نهاد ستم
همه برای تو، بردار و از جهان برخور
هوش مصنوعی: در خزانهها جواهرات و طلا و نقره به وفور برای تو وجود دارد، بنابراین آنها را بردار و از نعمتهای جهان بهرهمند شو.
عنایتیست بکار تو شاه مشرق را
چنانکه ایزد را در حدیث پیغمبر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی اشاره دارد به محبت و توجهی که خداوند به پیامبر دارد، و این عشق و عنایت، همانطور که برای پیامبر وجود دارد، برای شاه مشرق نیز وجود دارد. در این بیان، اهمیت و ارادت به مقام و شخصیتهای بزرگ و محبوب به تصویر کشیده شده است.
همه سکالد کز نام تو بلند کند
جمال و زینت دینار و رتبت منبر
هوش مصنوعی: هرچه زیبایی و زینت حاصل از نام تو باشد، همه به خاطر توست، حتی ارزش دینار و مقام منبر.
همی سزد بهمه رویها که در نگری
از آن پدر که تو داری سزای چون تو پسر
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که هر شخصی باید به ویژگیها و صفات خود توجه کند و به نوعی باید به افتخار پدر و سابقه او توجه کند. در نهایت، نیکویی و شایستگی فرزندان وابسته به نسبت و صفات پدرشان است. به عبارت دیگر، هر فردی باید مباهات کند به ویژگیهایی که از نسل قبلی خود به ارث برده است.
همیشه تا نجهد ز آهنینه مرز نجوش
همیشه تا ندمد ز آبگینه سیسنبر
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که مرز آهنینی نجوشد، یا تا زمانی که روشنایی از شیشهای نیفتد، نباید انتظار تغییر داشت.
همیشه تا نبود چون بنفشه آذر گون
همیشه تانبود ارغوان چو نیلوفر
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان به زیبایی و لطافت گلهای بنفشه و نیلوفر دست یافت، مگر اینکه گلهای دیگری مانند ارغوان نیز در کنارشان باشند تا زیبایی واقعی را نمایان کنند.
به تندرستی و شاهنشهی و روزبهی
همی گذار جهان را بکام و خود مگذر
هوش مصنوعی: زندگیات را با تندرستی و قدرت و خوشبختی سپری کن و برای دیگران نیز این زندگی را آرزو داشته باش، اما خودت از این لذتها غافل نشو.