شمارهٔ ۵۲ - در مدح امیر ابواحمد محمدبن محمود غزنوی گوید
ای دل تو چه گویی که زمن یاد کند یار
پرسد که چگونه ست کنون یار مرا کار
گوید که مرا چاکرکی بود وفاجوی
گوید که مرا بندگکی بود وفادار
اندوه خورد، کو غم من خورد همی دی
اندیشه برد، کو بر من بود همی پار
نی نی که من او را دلکی نازک دیدم
از بهر مرا بر دل نازک ننهد بار
او را نتوان گفت که اندوه مرا خور
کان رامش دل نیست به اندوه سزاوار
عاشق منم اندوه مرا باید خوردن
ای عشق همه دردی واندوهی و تیمار
با این همه درد دل و اندوه چه بودی
گر دور نبودی زمن آن لعبت فرخار
تا چشم من از دیدن آن ماه جدا شد
انده مرا هیچ کران نیست پدیدار
چون زیر شدم زرد و نزار از غم هجرش
از من چه عجب داری گر ناله کنم زار
حال دل خود گویم نی نی که نه نیکوست
در مدح امیر انده دل گفتن بسیار
شهزاده محمد ملک عالم عادل
بو احمد بن محمود آن علم خریدار
آن بر همه شاهان بشرف سید وسرور
آن بر همه میران بهنر مهتر و سالار
برنا و به برنایی اندر هنر وی
عاجز شده پیران جهاندیده بیدار
پیری که بسالی سخنی خام نگوید
باشد بر او خام و سبک سنگ و سبکسار
در علم چنانست که او داند و ایزد
در جود چنانست که من دانم و زوار
زو پرس همه مشکل ودشوار جهان را
زیرا که بر او نبود مشکل و دشوار
صد نکته مثل در دو سخن با تو بگوید
وین معجزه زو دیدم، صد بار، نه یکبار
با این همه فضل و هنر و مملکت و عز
همچون ملکان نیست پر از کینه و جبار
هر چند جهان سخت فراخست ولی هست
پیش دل او تنگ تر از نقطه پرگار
یارب چه دلست آنکه در او گم شد و ناچیز
چیزیکه به شش روز نهاد ایزد دادار
داند همه چیزی جز از آن چیز که راهش
یکسو بود از ملت پیغمبر مختار
حقا که ندارد بر او دنیا قیمت
والله که ندارد بر او گیتی مقدار
منت ننهد برتو بکردار فراوان
داند که زمنت بشود رونق کردار
گر مملکت خویش بتو بخشد گوید
تقصیر همی باشد معذور همی دار
چو شاکری از نعمت او شکر گزارد
از شرم دو رخسار کند همچو گل نار
در تخته بنام ادبا دارد اثواب
در بدره بنام شعرا دارد دینار
اندر خور آن همت و آن نعمت و آن دل
طاقت جز از این باید یارب تو پدیدآر
او نام نکو جسته برنج از دل نازک
والله که بود نام نکو جستن دشوار
از بهر نکو نامی گفتار من و تو
بردل ننهد رنج مگر مردم هشیار
آنکو طلبد نام نکو باید کردن
با دیو به روز اندر سیصد ره پیکار
بر بیهده کس را نستایند و مر او را
از ریگ، ستاینده فزون بینم هموار
اندر خوی او گر خللی بودی، بیشک
پنهان بنماندی و بگفتندی ناچار
چشم بد ازو دور کناد ایزد کورا
چیزی نشناسم که نداد ایزد جز عار
نظاره گر آن چیز بگوید که ببیند
از میر همه فضل و هنر گوید نظار
ای شمسه ملک پدر و زینت عالم
ای نعمت اهل ادب و دولت احرار
آیین همه چیز تو داری و تودانی
آیین مه مهر نگهدار و بمگذار
آن کن که بدینوقت همیکردی هر سال
خز پوش وبکاشانه شو از صفه و فروار
فرمای که پیش تو بسازند حصاری
از آهن و پولاد مر او را درو دیوار
آتش بدو اندر فکن و عود فرو ریز
تا عود بگویم که چه گفته ست ببازار
از خانه ببازار همی گشتم یک روز
ناگاه فتادم به یکی کلبه عطار
عطار بکلبه در، با عود همی گفت
کاصل تو چه چیزست و چه چیزی زبن و بار
گفتم بگو ای عود که یک ذره ز عنبر
به باشد و خوشتر بود از عود بخروار
عنبر نه هماناکه چنین یارد گفتن
گفتی و خطا گفتی عذر آر و ستغفار
ای عرض تو بر چشم تو چون دیده گرامی
ای مال تو بر چشم تو چون دشمن تو خار
از عود گنهکارتر امروز بر من
آنست که شک دارد در هستی جبار
ز آتش بکن ای شاه مکافات گناهش
آتش بود ای شاه مکافات گنهکار
تا وقت خزان زرد بود باغ چو زر نیخ
تا وقت صبا سبز بود باغ چو زنگار
تا کوه چو مصمت بود اندر مه آذر
تادشت چو وشی بوداندر مه آذار
دلشاد زی وکامروا باش و طرب کن
با طرفه نگاری چو گل تازه بگلزار
هر روز یکی دولت و هر روز یکی عز
هر روز یکی نزهت و هر روز یکی یار
صد مهر مه دیگر بفزای بشادی
در دولت سلطان جهانگیر جهاندار
شمارهٔ ۵۱ - در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود غزنوی گوید: شبی گذاشته ام دوش خوش به روی نگارشمارهٔ ۵۳ - در مدح امیر محمد بن محمود بن ناصر الدین سبکتگین گوید: مرا چه وقت خزان و چه روزگار بهار
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای دل تو چه گویی که زمن یاد کند یار
پرسد که چگونه ست کنون یار مرا کار
هوش مصنوعی: ای دل، تو چه میگویی از آنکه محبوبم به یاد من است؟ او میپرسد که حال و روز من چگونه است و کارهایم به چه صورت پیش میرود.
گوید که مرا چاکرکی بود وفاجوی
گوید که مرا بندگکی بود وفادار
هوش مصنوعی: میگوید که من یک خدمتکار داشتم و دیگری میگوید من یک بندۀ وفاداری داشتم.
اندوه خورد، کو غم من خورد همی دی
اندیشه برد، کو بر من بود همی پار
هوش مصنوعی: اندوه خوردم، کسی که غم من را میخورد. دیروز در اندیشهای بودم، کسی که همیشه بر من بود.
نی نی که من او را دلکی نازک دیدم
از بهر مرا بر دل نازک ننهد بار
هوش مصنوعی: من، او را که بسیار لطیف و نازکدل میبینم، نمیخواهم که باری سنگین بر دل حساس من گذاشته شود.
او را نتوان گفت که اندوه مرا خور
کان رامش دل نیست به اندوه سزاوار
هوش مصنوعی: او را نمیتوان گفت که غم من را بخورد، زیرا دل شاد و شاداب او به غمها نمیسازد.
عاشق منم اندوه مرا باید خوردن
ای عشق همه دردی واندوهی و تیمار
هوش مصنوعی: من عاشق تو هستم و باید به درد و رنج خودم ادامه بدهم. ای عشق، تو تمام درد و غمهای من هستی و باید از این مصیبتها مراقبت کنم.
با این همه درد دل و اندوه چه بودی
گر دور نبودی زمن آن لعبت فرخار
هوش مصنوعی: با وجود این همه درد و غم، اگر آن معشوق زیبا دور از من نبود، چه حال و روزی داشتم؟
تا چشم من از دیدن آن ماه جدا شد
انده مرا هیچ کران نیست پدیدار
هوش مصنوعی: زمانی که چشمم از تماشای آن ماه زیبا دور شد، اندوه و غم من به طور نامحدودی افزایش پیدا کرد و هیچ مرز و حدی برای آن وجود ندارد.
چون زیر شدم زرد و نزار از غم هجرش
از من چه عجب داری گر ناله کنم زار
هوش مصنوعی: وقتی از اندوه جدایی او به شدت غمگین و نزار شدم، چه انتظاری داری اگر از دل شکستگیام ناله کنم و زاری کنم؟
حال دل خود گویم نی نی که نه نیکوست
در مدح امیر انده دل گفتن بسیار
هوش مصنوعی: احوال دل خود را بیان نمیکنم، چون این کار در ستایش امیر پسندیده نیست و نمیخواهم از غم دلم سخن بگویم.
شهزاده محمد ملک عالم عادل
بو احمد بن محمود آن علم خریدار
هوش مصنوعی: شاهزاده محمد، که جانشین عادل در دنیای حکومت است، پسر احمد، فرزند محمود، آنچه را که علم میدانست خریداری کرد.
آن بر همه شاهان بشرف سید وسرور
آن بر همه میران بهنر مهتر و سالار
هوش مصنوعی: او برتری و شرافتی دارد که از همه شاهان بالاتر و برتر است؛ همچنان که در میان همه فرمانروایان، او بهترین و با فضیلتترین است.
برنا و به برنایی اندر هنر وی
عاجز شده پیران جهاندیده بیدار
هوش مصنوعی: جواب جوانی در زمینه هنر از تجربه و دانش کهنهکاران نیز برتر است و حتی پیران با تجربه را تحت تأثیر قرار میدهد.
پیری که بسالی سخنی خام نگوید
باشد بر او خام و سبک سنگ و سبکسار
هوش مصنوعی: پیری که در سن و سال خود حرفهای بیمعنا نگوید، نشاندهندهی آن است که او فردی ناتوان و بیارزش است.
در علم چنانست که او داند و ایزد
در جود چنانست که من دانم و زوار
هوش مصنوعی: در علم، خداوند دانشش بسیار گسترده و بیپایان است، در حالی که در بخش بخشش و رحمتی که به بندگانش دارد، من و برخی دیگر میتوانیم به اندازهای که میدانیم او را بشناسیم و درک کنیم.
زو پرس همه مشکل ودشوار جهان را
زیرا که بر او نبود مشکل و دشوار
هوش مصنوعی: از او بپرسید که چرا تمامی مشکلات و سختیهای دنیا برایش آسان و بیدردسر به نظر میرسد، چرا که او هیچ مشکلی را دشوار نمیبیند.
صد نکته مثل در دو سخن با تو بگوید
وین معجزه زو دیدم، صد بار، نه یکبار
هوش مصنوعی: صد نکته و مضمون مختلف را میتوان در دو جمله به تو منتقل کرد و این شگفتی را من بارها دیدهام، نه تنها یک بار.
با این همه فضل و هنر و مملکت و عز
همچون ملکان نیست پر از کینه و جبار
هوش مصنوعی: با وجود تمام داشتهها و شایستگیها، مانند پادشاهان نیست که از کینه و ظلم پر شده باشند.
هر چند جهان سخت فراخست ولی هست
پیش دل او تنگ تر از نقطه پرگار
هوش مصنوعی: هرچند که دنیا وسیع و بزرگ به نظر میرسد، اما برای دل او به اندازهای تنگ و محدود است که از یک نقطه پرگار هم کمتر احساس میشود.
یارب چه دلست آنکه در او گم شد و ناچیز
چیزیکه به شش روز نهاد ایزد دادار
هوش مصنوعی: ای پروردگار، چقدر دل بیارزشی دارد که در آن گم شده است، در حالی که چیزی که به مدت شش روز توسط خداوند خلق شده، در مقایسه با آن بیارزش است.
داند همه چیزی جز از آن چیز که راهش
یکسو بود از ملت پیغمبر مختار
هوش مصنوعی: هر کس به جز آن کسی که به راه واحد ملت پیامبر مختار (صلیالله علیه و آله) هدایت شده باشد، از همه چیز باخبر است.
حقا که ندارد بر او دنیا قیمت
والله که ندارد بر او گیتی مقدار
هوش مصنوعی: به راستی که دنیا برای او ارزشی ندارد و قسم میخورم که جهان هم برایش اهمیتی ندارد.
منت ننهد برتو بکردار فراوان
داند که زمنت بشود رونق کردار
هوش مصنوعی: هیچکس به خاطر خوبیهای تو بر تو منت نمیگذارد، چون خوب میداند که رفتار تو میتواند باعث شکوه و زیبایی کارهایت شود.
گر مملکت خویش بتو بخشد گوید
تقصیر همی باشد معذور همی دار
هوش مصنوعی: اگر کشور تو را به خود بپذیرد، میگوید اشتباهاتی که انجام دادی قابل بخشش است و عذر تو را قبول میکند.
چو شاکری از نعمت او شکر گزارد
از شرم دو رخسار کند همچو گل نار
هوش مصنوعی: آنگاه که شکرگزار نعمتهای او باشی، از شرم و محبت، چهرهات همچون گل سرخ سرخ و زیبا میشود.
در تخته بنام ادبا دارد اثواب
در بدره بنام شعرا دارد دینار
هوش مصنوعی: در تابلو که به ادبا اختصاص دارد، زینتهایی وجود دارد و در کیسهای که به شعراء تعلق دارد، سکههای طلا موجود است.
اندر خور آن همت و آن نعمت و آن دل
طاقت جز از این باید یارب تو پدیدآر
هوش مصنوعی: خداوندا، برای آن اراده و آن نعمت و آن دل قوی، جز از این راه، چیزی نباید بوجود آوری.
او نام نکو جسته برنج از دل نازک
والله که بود نام نکو جستن دشوار
هوش مصنوعی: او به دنبال کسب نام نیکو و شایستگی است و با این حال، چقدر دشوار است که انسان چنین نامی را به دست آورد.
از بهر نکو نامی گفتار من و تو
بردل ننهد رنج مگر مردم هشیار
هوش مصنوعی: به خاطر نیکو نامی، سخنان من و تو بر دل نمینشینند مگر اینکه مردم باهوش باشند.
آنکو طلبد نام نکو باید کردن
با دیو به روز اندر سیصد ره پیکار
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد نام نیکو داشته باشد، باید با دشمنان و چالشها به مبارزه بپردازد و در این راه تلاش و کوشش زیادی کند.
بر بیهده کس را نستایند و مر او را
از ریگ، ستاینده فزون بینم هموار
هوش مصنوعی: هیچ کسی را به خاطر بیفایده بودنش ستایش نمیکنند و من در اینجا کسی را میبینم که از سنگریزه هم بیشتر مورد ستایش قرار میگیرد.
اندر خوی او گر خللی بودی، بیشک
پنهان بنماندی و بگفتندی ناچار
هوش مصنوعی: اگر در ویژگیهای او ضعفی وجود داشت، قطعاً آن را پنهان نمیکرد و بیتردید در مورد آن صحبت میشد.
چشم بد ازو دور کناد ایزد کورا
چیزی نشناسم که نداد ایزد جز عار
هوش مصنوعی: خدایا، دور کن چشم بد را از او، چرا که من جز ننگ و عار چیزی نمیشناسم که از جانب تو داده نشده باشد.
نظاره گر آن چیز بگوید که ببیند
از میر همه فضل و هنر گوید نظار
هوش مصنوعی: کسی که ناظر و تماشاگر است، تنها دربارهی آنچه میبیند صحبت میکند. او از ویژگیها و هنرهای بزرگ بیان میکند.
ای شمسه ملک پدر و زینت عالم
ای نعمت اهل ادب و دولت احرار
هوش مصنوعی: ای خورشید پادشاه و زینت جهان، ای نعمت برای اهل علم و آزادیخواهان.
آیین همه چیز تو داری و تودانی
آیین مه مهر نگهدار و بمگذار
هوش مصنوعی: تو از تمامی اصول و قوانین زندگی آگاه هستی و قدرت فهم آنها را داری. فقط باید به یاد داشته باشی که عشق و محبت را حفظ کنی و هرگز آن را فراموش نکن.
آن کن که بدینوقت همیکردی هر سال
خز پوش وبکاشانه شو از صفه و فروار
هوش مصنوعی: آن کار را به یاد داشته باش که در این زمان هر سال انجام میدادی، لباس خز بپوش و از بالای منزلت پایین بیا.
فرمای که پیش تو بسازند حصاری
از آهن و پولاد مر او را درو دیوار
هوش مصنوعی: بفرمای که برای تو دژی محکم از آهن و فولاد بسازند و دیواری دور آن بکشند.
آتش بدو اندر فکن و عود فرو ریز
تا عود بگویم که چه گفته ست ببازار
هوش مصنوعی: برای او آتش بیفکن و بخوراک عود بریز تا از بوی عود بفهمم که در بازار چه میگذرد.
از خانه ببازار همی گشتم یک روز
ناگاه فتادم به یکی کلبه عطار
هوش مصنوعی: یک روز در حال گشتن از خانه به بازار بودم که ناگهان به یک کلبه عطار برخورد کردم.
عطار بکلبه در، با عود همی گفت
کاصل تو چه چیزست و چه چیزی زبن و بار
هوش مصنوعی: عطار در کلبهاش نشسته و با عود مینوازد و میپرسد که تو چه ویژگیهایی داری و چه چیزی از خود بروز میدهی.
گفتم بگو ای عود که یک ذره ز عنبر
به باشد و خوشتر بود از عود بخروار
هوش مصنوعی: به او گفتم، ای چوب خوشبو، اگر حتی کمی از بوی عطرِ عنبر را داشته باشی، برایم خوشایندتر از این است که چوب زیادی از عود داشته باشی.
عنبر نه هماناکه چنین یارد گفتن
گفتی و خطا گفتی عذر آر و ستغفار
هوش مصنوعی: عطر مشک نه همان چیزی است که به آسانی میتوان دربارهاش سخن گفت. تو اشتباه گفتی، پس بهتر است عذرخواهی کنی و طلب بخشش نمایی.
ای عرض تو بر چشم تو چون دیده گرامی
ای مال تو بر چشم تو چون دشمن تو خار
هوش مصنوعی: ای زیبایی تو برای من خیلی ارزشمند و گرامی است، اما مال و ثروت تو برای تو مانند یک دشمن و دردسر است.
از عود گنهکارتر امروز بر من
آنست که شک دارد در هستی جبار
هوش مصنوعی: امروز برای من از عود (بوی خوشی که از سوختن چوب خوشبو به مشام میرسد) گناهکارتر است، چون کسی که در وجود قدرت و قوت خدا شک دارد.
ز آتش بکن ای شاه مکافات گناهش
آتش بود ای شاه مکافات گنهکار
هوش مصنوعی: ای شاه، مجازات گناهکاران همواره با آتش در ارتباط است و باید بدانید که نتیجه اعمال ناپسند، عذاب و سختی خواهد بود.
تا وقت خزان زرد بود باغ چو زر نیخ
تا وقت صبا سبز بود باغ چو زنگار
هوش مصنوعی: باغ در فصل پاییز زرد و زیباست مانند زر، اما در زمستان و با سردی و وزش باد، به حالت خشکی و زنگار میرسد.
تا کوه چو مصمت بود اندر مه آذر
تادشت چو وشی بوداندر مه آذار
هوش مصنوعی: تا زمانی که کوه در مه آذر همچنان پابرجا و ثابت بماند، دشت نیز در مه آذر مانند وحشی و بیقرار خواهد بود.
دلشاد زی وکامروا باش و طرب کن
با طرفه نگاری چو گل تازه بگلزار
هوش مصنوعی: شاد و خوشحال زندگی کن و با خوشی و عشق به همسرت، چون گل تازه در باغ گلها، لذت ببر.
هر روز یکی دولت و هر روز یکی عز
هر روز یکی نزهت و هر روز یکی یار
هوش مصنوعی: هر روز تجربهای تازه و خوشایند داریم، هر روز عزت و بزرگی جدیدی به دست میآوریم، هر روز به خوشی و نشاط میپردازیم و هر روز دوستی نیکو را در کنار خود داریم.
صد مهر مه دیگر بفزای بشادی
در دولت سلطان جهانگیر جهاندار
هوش مصنوعی: صد مه دیگر برای شادی در سلطنت جهانگیر و دارنده دنیا بیفزای.