گنجور

شمارهٔ ۴۹ - تجدید مطلع

ای دریغا دل من کان صنم سیمین بر
دل من برد و مرا از دل او نیست خبر
او دلی داشت گرامی و دلی دیگر یافت
کاشکی من دلکی یافتمی نیز دگر
دلفروشان خراسان را بازار کجاست
تا دلی یابم ازیشان چو دل خویش مگر
اندرین شهر کسی را دل افزونی نیست
ور بود نیز همانا نفروشند به زر
هر که او گرد بتان گشت چو من بیدل شد
حال ازینگونه ست اینجا، حذر ای قوم حذر
تو چگویی که من بیدل چون تانم گفت
مدحت خسرو عادل به چنین حال اندر
میر ابو احمدبن محمود آن شیر شکار
میر ابو احمد بن محمود آن شیر شکر
آنکه از شاهان بیشست به علم و به ادب
آنکه از میران بیشست به فضل و به هنر
به نهاد و خو و صورت بپدر ماند راست
پسر آنست پدر را که بماند بپدر
تا جهان گم نشود، گم نشود نام و نشان
پدری را که چنین داد خداوند پسر
شکر باید کند ایزد را سلطان که کند
به چنین شاه نکو رسم پسندیده سیر
گر هنر باید، هست، ار که سخا باید هست
به قیاس عدد قطره باران به شمر
ایزد از چهره او چشم بدان دور کناد
خاصه امروز که امروز فزون دارد فر
ای سپندی ،منشین، خیز سپند آر سپند
تا ترا سازم از این چشم گرامی مجمر
ور بدست تو کنون اخگر افروخته نیست
ز آتش هیبت آن شه به فروزان اخگر
چشم بد را ز چنان شاه بگردان به سپند
کآفرین باد بر آن صورت نیکو منظر
نه شگفتست که از دیدن آن بار خدای
مرد کم بین را بفزاید در دیده بصر
دیدی امروز ملک را تو بآن دشت فراخ
پیش آن موکب و آن رایت فرخ پیکر
تو نگفتی بچه ماند، نه من ایدون گفتم
که بمه ماند و مه را ز ستاره لشکر
ماه از آن گفتم کاندر لغت و لفظ عرب
چشمه روز بود ماده و مه باشد نر
مگرش دیدی شاهان کمر بسته گهی
دیده ای هیچ شهی بسته بدین زیب کمر؟
هر که شاهنشهی وملک همیخواهد جست
گو چو او باش و گرنه بشوو رنج مبر
ملک آن باشد کورا به سخن باشد دست
ملک آن باشد کورا به هنر باشد کر
او هنر دارد بایسته چو بایسته روان
او سخن راند پیوسته چو پیوسته درر
همه شاهان جهانرا چو همه در نگرم
بندگی باید کرد از بن دندان ایدر
ایدرست آنکه همه داشتنی جم پنهان
ایدرست آنکه همی جست بجهد اسکندر
ایدرست آنکه همی خوانند او را طوبی
ایدرست آنکه همی خوانند او را کوثر
شکر ایزد را کامروز بدانجایگهم
که شهان همه گیتی را آنجاست مفر
برسد قافیه وشعر و بپایان نرسد
گر بگویم که چه کرد او به بت کالنجر
تا نباشد چو گل سیب گل آذرگون
تا نباشد چو گل نار گل نیلوفر
تانماند به گلاب آن عرق مرز نگوش
تا نماند به می قطر بلی سیسنبر
شادمان باد و بهرکام که دارد برساد
آن نکو خوی نکو منظر نیکو مخبر
شغل او با طرب و شغل عدو با غم دل
بخت او روز به و بخت عدو روز بتر
همچنین عید بشادی بگذاراد هزار
در جهانداری و در دولت پیروز اختر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دریغا دل من کان صنم سیمین بر
دل من برد و مرا از دل او نیست خبر
هوش مصنوعی: آه، دل من که مجذوب زیبایی‌های یک معشوق نقره‌ای شده و او هیچ اطلاعی از احوال دل من ندارد.
او دلی داشت گرامی و دلی دیگر یافت
کاشکی من دلکی یافتمی نیز دگر
هوش مصنوعی: او قلبی باارزش داشت و حالا دلی دیگر به دست آورده است. ای کاش من هم می‌توانستم دل دیگری پیدا کنم.
دلفروشان خراسان را بازار کجاست
تا دلی یابم ازیشان چو دل خویش مگر
هوش مصنوعی: ای کاش می‌توانستم در بازاری پیدا کنم که دلبرانی از خراسان باشند، تا دل و وجدانی را از میان آن‌ها بیابم که شبیه دل خودم باشد.
اندرین شهر کسی را دل افزونی نیست
ور بود نیز همانا نفروشند به زر
هوش مصنوعی: در این شهر کسی پیدا نمی‌شود که دل را شاد کند و اگر هم فردی چنین باشد، قلب‌ها را نمی‌توان به پول خرید.
هر که او گرد بتان گشت چو من بیدل شد
حال ازینگونه ست اینجا، حذر ای قوم حذر
هوش مصنوعی: هر کس که مانند من به دور بت‌ها بیفتد، حالش چنین است. اینجا ای مردم، احتیاط کنید و از این وضعیت بپرهیزید.
تو چگویی که من بیدل چون تانم گفت
مدحت خسرو عادل به چنین حال اندر
هوش مصنوعی: تو چگونه می‌توانی بگویی که من دلسوخته‌ام؟ وقتی سخن از ستایش پادشاه عادل به میان می‌آید، در چنین حالتی من چگونه باید جواب دهم؟
میر ابو احمدبن محمود آن شیر شکار
میر ابو احمد بن محمود آن شیر شکر
هوش مصنوعی: میر ابو احمد بن محمود، مانند شیر جوانی است که در شکار شیرینی و لذت زندگی را تجربه می‌کند.
آنکه از شاهان بیشست به علم و به ادب
آنکه از میران بیشست به فضل و به هنر
هوش مصنوعی: کسی که از پادشاهان برتر است، در دانش و ادب، و کسی که از نیکان و بزرگان فراتر است، در فضل و هنر.
به نهاد و خو و صورت بپدر ماند راست
پسر آنست پدر را که بماند بپدر
هوش مصنوعی: پسر به ویژگی‌ها و ظواهر پدرش شبیه است. پسر واقعی، آن کسی است که صفات و ویژگی‌های پدر را در خود حفظ کند و به او متصل بماند.
تا جهان گم نشود، گم نشود نام و نشان
پدری را که چنین داد خداوند پسر
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، نام و نشانی از پدری که خداوند چنین نعمتی به او بخشیده، گم نخواهد شد.
شکر باید کند ایزد را سلطان که کند
به چنین شاه نکو رسم پسندیده سیر
هوش مصنوعی: باید خدا را شکر کرد که فرمانروایی مثل شاه نیکویی وجود دارد که رفتار پسندیده‌ای دارد و از سنت‌های نیک پیروی می‌کند.
گر هنر باید، هست، ار که سخا باید هست
به قیاس عدد قطره باران به شمر
هوش مصنوعی: اگر هنر وجود داشته باشد، پس وجود دارد، و اگر سخاوت لازم باشد، آن هم وجود دارد، همان‌طور که تعداد قطرات باران قابل شمارش است.
ایزد از چهره او چشم بدان دور کناد
خاصه امروز که امروز فزون دارد فر
هوش مصنوعی: خداوند به خاطر چهره او، نگاهش را از او دور کرده است، به‌ویژه امروز که امروز بیشتر از همیشه اهمیت دارد.
ای سپندی ،منشین، خیز سپند آر سپند
تا ترا سازم از این چشم گرامی مجمر
هوش مصنوعی: ای خوشبو، نشین و برخیز تا تو را از این چشم ارزشمند مانند آتش دانایی بسازم.
ور بدست تو کنون اخگر افروخته نیست
ز آتش هیبت آن شه به فروزان اخگر
هوش مصنوعی: اگر در دستان تو اکنون شعله‌ای روشن نیست، به خاطر هیبت و بزرگی آن شاه، هنوز آتش در دل‌ها در ادامه می‌سوزد.
چشم بد را ز چنان شاه بگردان به سپند
کآفرین باد بر آن صورت نیکو منظر
هوش مصنوعی: از آن شاه زیبا چشم بد را دور کن، زیرا پادشاهی که چهره‌ای خوب دارد، سزاوار ستایش و دعاست.
نه شگفتست که از دیدن آن بار خدای
مرد کم بین را بفزاید در دیده بصر
هوش مصنوعی: این طبیعی است که با دیدن آن نعمت الهی، انسان ضعیف‌النظر بیشتر تحت تأثیر قرار گیرد و در چشمش بزرگ‌تر جلوه کند.
دیدی امروز ملک را تو بآن دشت فراخ
پیش آن موکب و آن رایت فرخ پیکر
هوش مصنوعی: امروز در دشت وسیع، چشم تو شاهد تماشای پادشاهی بود که با آن کاروان و پرچم پربرکت خود در حال حرکت بود.
تو نگفتی بچه ماند، نه من ایدون گفتم
که بمه ماند و مه را ز ستاره لشکر
هوش مصنوعی: تو نگفتی که فرزند من حالت خوب نیست، و نه من چنین چیزی گفتم که بگویم که من مانده‌ام و ستاره‌ها مانند لشکری به دور من هستند.
ماه از آن گفتم کاندر لغت و لفظ عرب
چشمه روز بود ماده و مه باشد نر
هوش مصنوعی: در زبان عربی، واژه "روز" به معنای چشمه‌ای است که روشنایی را می‌آورد و در مقابل آن، "ماه" به عنوان نماد نرینه و تابش ملایم شب شناخته می‌شود.
مگرش دیدی شاهان کمر بسته گهی
دیده ای هیچ شهی بسته بدین زیب کمر؟
هوش مصنوعی: آیا تا به حال شاهانی را دیده‌ای که به زیبایی و شکوه کمر بسته باشند؟ آیا هیچ پادشاهی را با این چست و چالاکی دیده‌ای که مانند آن‌ها کمر خود را به این شکل بیاراید؟
هر که شاهنشهی وملک همیخواهد جست
گو چو او باش و گرنه بشوو رنج مبر
هوش مصنوعی: اگر کسی می‌خواهد پادشاه و فرمانروایی داشته باشد، باید مانند او عمل کند وگرنه از تلاش و زحمت بیهوده خودداری کند.
ملک آن باشد کورا به سخن باشد دست
ملک آن باشد کورا به هنر باشد کر
هوش مصنوعی: الان اگر کسی به زبان خوش و با هنر صحبت کند، او باید در موقعیت بالای اجتماعی قرار گیرد؛ ولی اگر کسی فقط به ظاهر و مقام نگاه کند و از هنر و کلام خوب بی‌بهره باشد، او در حقیقت ناتوان و بی‌ارزش خواهد بود.
او هنر دارد بایسته چو بایسته روان
او سخن راند پیوسته چو پیوسته درر
هوش مصنوعی: او در هنر و گفتار خود مسلط و ماهر است و مثل همیشه با طراوت و بدون توقف سخن می‌گوید.
همه شاهان جهانرا چو همه در نگرم
بندگی باید کرد از بن دندان ایدر
هوش مصنوعی: اگر به همه پادشاهان جهان نگاه کنم، از دل و جان باید به آنها خدمت و اطاعت کنم.
ایدرست آنکه همه داشتنی جم پنهان
ایدرست آنکه همی جست بجهد اسکندر
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده است که کسی که همه چیزهایی که در اختیار دارد را به طور کامل و عمیق درک می‌کند، مانند جم (که نماد ثروت و قدرت است) در وجود خود پنهان دارد. همچنین فردی که به دنبال رسیدن به اهداف بزرگ است، مانند اسکندر، باید در تلاش و جستجو باشد تا به موفقیت برسد. این دو نکته به صورت مقایسه‌ای بیان شده‌اند.
ایدرست آنکه همی خوانند او را طوبی
ایدرست آنکه همی خوانند او را کوثر
هوش مصنوعی: آنکه به او طوبی می‌گویند، حقیقتاً همان کسی است که به او کوثر نیز می‌گویند.
شکر ایزد را کامروز بدانجایگهم
که شهان همه گیتی را آنجاست مفر
هوش مصنوعی: سپاسگزار ایزد هستم که امروز در جایی هستم که تمامی پادشاهان دنیا در آن جا قرار دارند.
برسد قافیه وشعر و بپایان نرسد
گر بگویم که چه کرد او به بت کالنجر
هوش مصنوعی: اگرچه شعر و قافیه به پایان می‌رسد، اما نمی‌توانم بگویم که او با بت معروف چه کرد.
تا نباشد چو گل سیب گل آذرگون
تا نباشد چو گل نار گل نیلوفر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که تا زمانی که زیبایی و نشاط خاصی وجود نداشته باشد، زیبایی‌های دیگر هم واقعی و محقق نخواهند شد. به عبارت دیگر، هر زیبایی و جلوه‌ای نیازمند زمینه و عنصر خاص خود است تا به درستی جلوه‌گر شود.
تانماند به گلاب آن عرق مرز نگوش
تا نماند به می قطر بلی سیسنبر
هوش مصنوعی: تا زمانی که عطر گل در این مرز پخش است، به خاطر این عطر، به می (شراب) احتیاجی نیست و هیچ چیز دیگری نمی‌ماند.
شادمان باد و بهرکام که دارد برساد
آن نکو خوی نکو منظر نیکو مخبر
هوش مصنوعی: به خوشی و کامیابی برساند کسی که دارای سجایای نیک، چهره زیبا و خبرهای خوب است.
شغل او با طرب و شغل عدو با غم دل
بخت او روز به و بخت عدو روز بتر
هوش مصنوعی: شغل او با شادی و نشاط همراه است، در حالی که کار دشمن با اندوه و غم است. روزگار او خوش و روزگار دشمن بدتر است.
همچنین عید بشادی بگذاراد هزار
در جهانداری و در دولت پیروز اختر
هوش مصنوعی: همچنین جشن عید را با شادی برپا کن، که هزار بار در جهان با وجود تو حکمرانی و دولت پیروزی وجود دارد.