گنجور

شمارهٔ ۴۸ - در تهنیت عید فطر و مدح امیر محمد بن محمود گوید

رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر
بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر
سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
تا نگویند فروهشت بر ما لنگر
رمضان پیری بس چابک و بس باخردست
کار بخرد همه زیبا بود و اندر خور
او شنیده ست که بسیار نشین را گویند
دیر بنشست برما و همی خورد جگر
چکنم قصه دراز، این بچه کارست مرا
سخنی باید گفتن که به ده دارد در
رمضان گر بشد از راه فراز آمد عید
عید فرخنده ز ماه رمضان فرخ تر
گاه آن آمد کز شادی پر گردد دل
وقت آن آمد کز باده گران گردد سر
مجلسی باید آراسته چون باغ بهشت
مطربی مدح امیرالامرا کرده زبر
باده صافی و پالوده و روشن چو گلاب
ساقی دلبر و شایسته و شیرین چو شکر
اثر غالیه عیدی نارفته هنوز
زان بنا گوش که با سیم زند رنگش بر
دست ها کرده برنگ نو و پاکرده ببند
زانکه چون چشم نگارست و چو زلف دلبر
هر نبیدی را بوسی ز لب ساقی نقل
فرخی تا بتوانی به جز این نقل مخور
این همه دارم و زین بیش به فر ملکی
که امام ملکانست به فضل و به هنر
پس چرا باشم غافل بنشینم بر خیر
ساقیا باده فراز آر و بنه شغل دگر
من و معشوق و می و رود و سرکوی سرود
بر سر کوی سرود است مرا گم شده خر
ای خوشا بامی ومعشوق سرودی که در آن
نعت آن قد بلند آید و آن سیمین بر
خوش بگوش آید شعری که در آن شعر بود
مدحت خسرو بانعت رخی همچو قمر
مطربا! آن غزل نغز دلاویز بیار
ور ندانی بشنو تا غزلی گویم تر

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رمضان رفت و رهی دور گرفت اندر بر
خنک آن کو رمضان را بسزا برد بسر
هوش مصنوعی: ماه رمضان تمام شد و رهی به دور از آن نشان رفت. در حالی که خیلی خوب است که کسی که شایسته رمضان است، با روحی خنک و آرام به آن سفر کند.
بس گرامی بود این ماه ولیکن چکنم
رفتنی رفته به و روی نهاده بسفر
هوش مصنوعی: این ماه بسیار ارزشمند و گرامی بود، اما چه کنم که رفت و به سفر رفت و دیگر نمی‌توان آن را دید.
سبکی کرد و بهنگام سفر کرد و برفت
تا نگویند فروهشت بر ما لنگر
هوش مصنوعی: سبکی کرده و در زمان مناسب سفر را آغاز کرد و رفت تا کسی نگوید که او بار سنگینی دارد و نمی‌تواند حرکت کند.
رمضان پیری بس چابک و بس باخردست
کار بخرد همه زیبا بود و اندر خور
هوش مصنوعی: ماه رمضان، پیرمردی چابک و باهوش است که تمام کارهایش با حکمت و زیبایی انجام می‌شود و برای همه مناسب است.
او شنیده ست که بسیار نشین را گویند
دیر بنشست برما و همی خورد جگر
هوش مصنوعی: او شنیده است که به کسانی که مدت زیادی در یک مکان می‌نشینند، می‌گویند که خیلی دیر ایستاده‌اند و همچنان دل‌تنگی و غم را تحمل می‌کنند.
چکنم قصه دراز، این بچه کارست مرا
سخنی باید گفتن که به ده دارد در
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم داستان طولانی را بگویم؟ این کودک کارش مرا مشغول کرده و باید چیزی بگویم که به دهکده مربوط باشد.
رمضان گر بشد از راه فراز آمد عید
عید فرخنده ز ماه رمضان فرخ تر
هوش مصنوعی: وقتی ماه رمضان به پایان می‌رسد، عید به سراغ ما می‌آید. این عید، از خود ماه رمضان نیز خوش‌تر و مبارک‌تر است.
گاه آن آمد کز شادی پر گردد دل
وقت آن آمد کز باده گران گردد سر
هوش مصنوعی: گاهی پیش می‌آید که دل از خوشحالی پر می‌شود و زمانی هم می‌رسد که سر از نوشیدن شراب سنگین می‌شود.
مجلسی باید آراسته چون باغ بهشت
مطربی مدح امیرالامرا کرده زبر
هوش مصنوعی: مجلس باید به زیبایی و دلنشینی باغ بهشت تزئین شود، جایی که یک هنرمند در حال تمجید و ستایش امیرالامرا است.
باده صافی و پالوده و روشن چو گلاب
ساقی دلبر و شایسته و شیرین چو شکر
هوش مصنوعی: شراب خالص و زلال و روشن همانند گلاب است، و ساقی زیبا و دلپسند و شیرین مانند شکر می‌باشد.
اثر غالیه عیدی نارفته هنوز
زان بنا گوش که با سیم زند رنگش بر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و تأثیر رنگ و زیبایی بر چهره یا وجود کسی می‌پردازد. شاعر در اینجا اشاره می‌کند که نیکی و زیبایی آن شخص هنوز هم باقی است و همچنان بر دل و جان دیگران تأثیر می‌گذارد، به طوری که با هر بار دیدن او، رنگ و روشنی خاصی به وجودش افزوده می‌شود. در واقع، زیبایی و تأثیر او همچنان روشن و زنده است.
دست ها کرده برنگ نو و پاکرده ببند
زانکه چون چشم نگارست و چو زلف دلبر
هوش مصنوعی: دست‌ها را به رنگ تازه‌ای درآورده و زیبا بسته است، زیرا مانند چشم معشوق و موهای دلبر زیباست.
هر نبیدی را بوسی ز لب ساقی نقل
فرخی تا بتوانی به جز این نقل مخور
هوش مصنوعی: به هر نوشیدنی که می‌زنی، لب‌های ساقی را ببوس و از آن لذت ببر تا چیزی جز این نوشیدنی نخورده باشی.
این همه دارم و زین بیش به فر ملکی
که امام ملکانست به فضل و به هنر
هوش مصنوعی: من دارایی‌های زیادی دارم، اما به خاطر مقام و فضیلت‌هایی که امام ملک‌ها دارد، هیچ‌کدام از آن‌ها برایم مهم‌تر نیستند.
پس چرا باشم غافل بنشینم بر خیر
ساقیا باده فراز آر و بنه شغل دگر
هوش مصنوعی: چرا باید بی‌خبر و بی‌عمل بمانم؟ ای ساقی، باده را بیاور و کار دیگری نکن!
من و معشوق و می و رود و سرکوی سرود
بر سر کوی سرود است مرا گم شده خر
هوش مصنوعی: من و محبوبم، جام می در دست و در کنار رود، شادمانی و آواز بر روی این راه عشق حاکم است، در حالی که من در این کشتزار عشق گم شده‌ام.
ای خوشا بامی ومعشوق سرودی که در آن
نعت آن قد بلند آید و آن سیمین بر
هوش مصنوعی: ای کاش که بر بالای بامم، معشوقم را بخوانم؛ در آنجا وصف آن قد بلند و آن چهره زیبا بیشتر جلوه می‌کند.
خوش بگوش آید شعری که در آن شعر بود
مدحت خسرو بانعت رخی همچو قمر
هوش مصنوعی: شعری که در آن از زیبایی و بزرگی شاه سخن گفته شده، به نیکی در گوش انسان می‌نشیند، به ویژه وقتی که توصیف صورت زیبایی همچون ماه در آن وجود داشته باشد.
مطربا! آن غزل نغز دلاویز بیار
ور ندانی بشنو تا غزلی گویم تر
هوش مصنوعی: ای موسیقی‌دان! آن شعر زیبا و دلکش را بیاور، و اگر نمی‌دانی، بشنو تا من شعری بگویم.