شمارهٔ ۳۴ - درمدح یمین الدوله محمود بن ناصرالدین و ذکر غزوات و فتوحات او در گنگ
بهار تازه دمید ای بروی رشک بهار
بیا و روز مرا خوش کن و نبید بیار
همی بروی تو ماند بهار دیبا روی
همه سلامت روی تو و بقای بهار
بهار اگر نه ز یک مادرست باتو، چرا
چو روی تست بخوشی و رنگ و بوی و نگار
بهار تازه اگر داردی بنفشه و گل
ترا دو زلف بنفشه ست و هر دو رخ گلزار
رخ تو باغ منست و تو باغبان منی
مده بهیچکس از باغ من گلی زنهار
غریب موی که مشک اندر و گرفته وطن
غریب روی که ماه اندر و گرفته قرار
همیشه تافته بینم سیه دو زلف ترا
دلم ز تافتنش تافته شود هموار
مگر که غالیه میمالی اندرو گه گاه
وگر نه از چه چنان تافته ست و غالیه بار
نداد هرگز کس مشک را به غالیه بوی
مده تو نیز، ترا مشک و غالیه بچه کار
ترا ببوی و بپیرایه هیچ حاجت نیست
چنانکه شاه جهان را گه نبرد به یار
یمین دولت ابوالقاسم بن ناصر دین
امین ملت محمود شاه شیر شکار
فراشته بهنر نام خویش و نام پدر
گذاشته ز قدر قدر خویش و قدر تبار
بروز معرکه بسیار دیده پشت ملوک
بوقت حمله فراوان دریده صف سوار
هزار شهر تهی کرده از هزار ملک
هزار شاه پراکنده از هزار حصار
همیشه عادت او بر کشیدن اسلام
همیشه همت او پست کردن کفار
ز خوی خوبش هر روز شادمانه شوی
هزار بار روان محمد مختار
بزرگواری را رسمهای اوست جمال
چو مر شجاعت را تیغ تیز اوست شعار
ایا به رزمگه اندر چو ببر شور انگیز
ایا به بزمگه اندر چو ابر گوهر بار
عطای تو بهمه جایگه رسید و رسد
بلند همت تو بر سپهر دایره وار
شجاعت تو همی بسترد ز دفترها
حدیث رستم دستان و نام سام سوار
بسا کسا که مر او را نبود جیب درست
ز مجلس تو سوی خانه برد زر بکنار
حدیث جنگ تو با دشمنان و قصه تو
محدثان را بفروخت ای ملک بازار
کجا تواند گفتن کس آنچه تو کردی
کجا رسد بر کردارهای تو گفتار
تو آن شهی که ترا هر کجا روی شب و روز
همی رود ظفر و فتح بر یمین و یسار
همیشه کار تو غزوست و پیشه تو جهاد
ازین دو چیز کنی یاد، خفته گر بیدار
گواه این که سوی گنگ روی آوری
پی غزای بدانیدش فرقه کفار
طریقهاش چو برم آبهای سیل از گل
نباتهاش چو دندانهای اره ز خار
چه خارهایی کاندر سرینهای ستور
فرو شدی چو ببرگ اندر آهنین مسمار
بگونه شل افغانیان دو پره و تیز
چو دسته بسته بهم تیرهای بی سو فار
چو کاسموی و چو سوزن خلنده و سر تیز
که دیده خار بدین صورت و بدین کردار
اگر بدست کسی ناگهان فرو رفتی
ز سوی دیگر ازو بهره یافتی دیدار
گذاره کرد سپه را ز ده دوازده رود
بمرکبان بیابان نورد کوه گذار
چه رود هایی هر یک چنان کجا افتد
گه گذشتن ازو هر دو بازوی طیار
بدان ره اندر، معروف شهرهایی بود
تهی ز مردم و انباشته زمال تجار
زهی قلاعی در هر یکی هزار طلسم
که خیره گشتی ازو چشم مردم هشیار
چنانکه مرد بهر در که برنهادی دست
گشاده گشتی و تیری گشادی آرش وار
همی کشید سپه تا به آب گنگ رسید
نه آب گنگ، که دریای ناپدید کنار
نه بر کناره مر اورا پدید بود گذر
نه در میانه مر اورا پدید بود سنار
چو چرخ بر سر گردابهاش گشته زمین
چو پشته بر سر مردابهاش زاده بخار
ز تیغ کوه درختان فرو فکنده بموج
ازو کهینه درختی مه از مهینه چنار
بد از کناره او لوره ای و زیر گلی
که تا بپالان پیل اندرو شدی ستوار
هزار بار ز دریا گذشته باشد خضر
ز آب گنگ همانا گذشته نیست دو بار
خدایگان جهان خسرو ملوک زمان
که روشنست بدو چشم عز و چشم فخار
ز آب گنگ سپه رابیک زمان بگذاشت
بیمن دولت و توفیق ایزد دادار
گذشتنی که نیالوده بود ز آب درو
ستور زینی زین وستور باری بار
خبر شنید که پیش از پی تو شار از گنگ
گذشت و پیل پس پشت او قطار قطار
بچاشتگاه ملک با کمر کشان سرای
برفت بردم آن جنگجوی کینه گزار
میان بیشه براه اندرون حصاری بود
گرفته هر شهی از جنگ آن حصار فرار
دلش نداد کز آن ناگشاده برگردد
سلیح داد سپه را و شد بپای حصار
بیکزمان در و دیوار آن حصار قوی
چو حله کرد و مر آن حله را ز خون آهار
وز آن حصار سوی شار روی کردو برفت
سپاه را همه بگذاشت با سپهسالار
بیک شبانروز از پای قلعه سربل
برود راهت شد تازیان بیک هنجار
بپیش راه وی اندر پدیدشد رودی
هلال زورق وخور لنگرو ستاره سنار
چه صعب رودی، دریا نهاد و طوفان سیل
چه منکر آبی، پیل افکن و سوار اوبار
چو کوه کوه درو موجهای تند روش
چو پیل پیل نهنگان هول مردم خوار
کشیده صف ز لب رود تا بدامن کوه
سپاه شار بمانند آهنین دیوار
چوکوه روی ،مصافی کشیده بر لب رود
دراز و پیش مصاف ایستاده در پیکار
تروچپال سپه را بشب گذاشته بود
به پیل از آب و از آنسوگرفته راه گذار
نموده هیبت پیلان آهنین دندان
گشاده بازوی مرغان آهنین منقار
سر ملوک عجم چون بنزد کوه رسید
صف سپاه عدو دید باسکون وقرار
زریدکان سرایی چو ژاله بر سر آب
بدان کناره فرستاد کودکی سه چهار
بنیزه هر یک ازیشان ستوده غزنین
بتیغ هر یک ازیشان بسنده بلغار
دلاورانی ز اشکال رستم دستان
مبارزانی ز اقران بیژن جرار
وزین کرانه کمان برگرفت و اندر شد
میان آب روان با سلیح وزین افزار
بسر کشان سپه گفت هر که روز شمار
ثواب خواهد جستن همی ز ایزد بار
بجنگ کافر ازین رود بگذرید بهم
که هم بدست شما قهرشان کند قهار
همه سپاه بیکبار با سلیح و سپر
فرو شدند بدان رود نا دهنده گذار
چو قوم موسی عمران زرودنیل، از آب
بر آمدند همه بی گزند وبی آزار
ز جامه بر تن کافر همی جدا کردند
بتیر تار زپود و بنیزه پود از تار
چو زین کرانه شه شرق دست برد بتیر
بر آن کرانه نماند از مخالفان دیار
شه سپه شکن جنگجو ز پیش ملک
میان بیشه گشن اندرون خزید چو مار
بفر دولت او پشت آن سپاه قوی
شکسته گشت و ازین دولت این شگفت مدار
درشت بود و چنان نرم شد که روز دگر
بصد شفیع همی خواست از ملک زنهار
ملک ز پنج یک آنجا نصیب یافته بود
دویست پیل و دو صندوق لؤلؤ شهوار
دو دختر و دو زنش را فرو کشید از پیل
بخون لشکر او کرد خاکرا غنجار
چو شار را بزد و مال و پیل ازو بستد
کز آنچه زو بستد شاد باد و برخوردار
ز جنگ شار سپه را بجنگ رای کشید
ز خواب خواست همی کرد رای را بیدار
بدان ره اندر بگذشت ز آبهای بزرگ
چه آبهایی تا گنگ رفته از کهسار
چو آب سیلی گر ژاله برگرفتی مرد
چو آب جویی گر پیل برگرفتی بار
خبر دهنده خبرداد رای را که ملک
سوی تو آمده راه گریختن بر دار
هنوز رای تمام این خبر شنیده نبود
که شد ز مملکت خویش یکسره بیزار
هزار پیل ژیان پیش کرد و از پس کرد
ولایتی چو بهشتی و باره ای چو بهار
چگونه جایی، جایی چو بوستان ارم
چگونه شهری، شهری چو بتکده فرخار
چو شهر شهر بدی اندرو سرای سرای
چو کاخ کاخ بدی اندر و بهار بهار
سرایهای چو ار تنگ مانوی پر نقش
بهارهای چو دیبای خسروی بنگار
چو شهریار زمانه به باری اندر شد
خبر شنید که رفت او ز راه دریا بار
بخواست آتش و آن شهر پر بدایع را
به آتش و به تبر کرد با زمین هموار
سرایهاش چو کوزه شکسته کرد از خاک
بهار هاش چو نار کفیده کرد از نار
بسوخت شهر و سوی خیمه بازگشت از خشم
چو نره شیری گم کرده زیر پنجه شکار
خبر دهی ببر خسرو آمدو گفتا
که تیز گشت یکی جنگ صعب را بازار
بر این کرانه ما خیل رای پیدا شد
همی کشید صفی همچو آهنین دیوار
چهل امیر ز هندوستان در آن سپه است
بزیر رایتشان سی و ششهزار سوار
علامتست در آن لشکر اندر و بر او
پیادگان گزیده صد و سی وسه هزار
قویست قلبگه لشکرش به نهصد پیل
چگونه پیلان، پیلان نامدار خیار
همه چو کوه بلندند روز جنگ و جدل
بلند کوه بدندانها کنند شیار
خدایگان زمانه چو این خبر بشنید
چه گفت، گفت همیخواستم من این پیکار
همه حدیث ز محمود نامه خواند و بس
همانکه قصه شهنامه خواندی هموار
خدایگانا! غزوی بزرگت آمد پیش
ترا فریضه ترست این ز غزو کردن پار
همی روی که جهان را تهی کنی ز بدان
ز مفسدان نگذاری تو در جهان دیار
برو بفرخی وفال نیک و طالع سعد
بتیغ تیز ز دشمن بر آر زود دمار
مده اما نشان زین بیش و روزگار مبر
که اژدها شود ار روزگار یابد مار
خزاین ملکان جمله در خزاین تست
سلیح شاهان در قلعه های تست انبار
سپاه دین، سپه ایزدست و بر سپهش
پس از محمد مرسل تویی سپهسالار
عدوی تو، عدوی ایزدست و دشمن دین
سپاه ایزد را بر عدوی دین بگمار
فریضه باشد بر هر موحدی که کند
بطاقت و بتوان با عدوی تو پیکار
اگر خدای بخواهد بمدتی نزدیک
مراد خویش بر آری ز دشمن غدار
چه کار بودکه تو سوی او نهادی روی
که کام خویش بحاصل نکردی آخر کار
چه وقت بودو کی آنگه که لشکر تو نبود
چنین که هست کنون، همچو آهنین دیوار
بعرضگاه تو لشکر چنانکه یار نبود
هزار و هفتصدو اند پیل بد شمار
بر آن سپاه خدایت همی مظفر کرد
که کس ندانست آنرا همی شمار و کنار
ز دست آن ملکان درهمی ربودی ملک
که داشت هر یک همچون علی تکین دو هزار
علی تکین را پیش تو ای ملک چه خطر
گرفت گیرش و درمرغزار کرده بدار
خدای داند کاین پیش تو همی گویم
تنم ز شرم همی گردد ای امیر نزار
ز تو چو یاد کنم وز ملوک یاد کنم
چنان بودکه کنم یاد با نبی اشعار
همیشه تا که بود در جهان عزیز درم
چنانکه هست گرامی و پر بها دینار
خدایگان جهان باش و ز جهان برخور
بکام زی و جهان را بکام خویش گذار
بدولت و سپه و ملک خویش کام روا
ز نعمت و ز تن و جان خویش بر خوردار
بزی تودر طرب و عیش و شادکامی و لهو
عدو زید بغم و درد و انده وتیمار
خجسته بادت نوروز و نیک بادت روز
تو شاد خوار و بداندیش خوار و انده خوار
شمارهٔ ۳۳ - درمعنی عشق گوید: مرا، دی عاشقی گفت ای سخنورشمارهٔ ۳۵ - در ذکر سفر سومنات و فتح آنجا و شکستن منات و رجعت سلطان گوید: فسانه گشت و کهن شد حدیثِ اسکندر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهار تازه دمید ای بروی رشک بهار
بیا و روز مرا خوش کن و نبید بیار
هوش مصنوعی: بهار تازه فرا رسید، ای کسی که زیباییات بهار را حسرت میزند، بیا و روز من را زیبا کن و مقداری شراب بیاور.
همی بروی تو ماند بهار دیبا روی
همه سلامت روی تو و بقای بهار
هوش مصنوعی: بهار با زیبایی و طراوت خود همیشه در یاد و خاطر است، و چهرهی تو همانند این بهار دلنواز، مایهی سلامتی و ادامهی زندگی است.
بهار اگر نه ز یک مادرست باتو، چرا
چو روی تست بخوشی و رنگ و بوی و نگار
هوش مصنوعی: بهار اگر نتیجه محبت و زیبایی مادری است، پس چرا زیبایی و خوشی تو مانند بهار است و رنگ و بوی دلپذیری دارد؟
بهار تازه اگر داردی بنفشه و گل
ترا دو زلف بنفشه ست و هر دو رخ گلزار
هوش مصنوعی: اگر بهار تازهای را تجربه کنی، مانند بنفشه و گل، موهای تو شبیه بنفشه و چهرهات مانند گلهای زیباست.
رخ تو باغ منست و تو باغبان منی
مده بهیچکس از باغ من گلی زنهار
هوش مصنوعی: صورت تو مانند باغ من است و تو باغبان آن باغ. مراقب باش که به هیچکس از باغ من گلی عطا نکنی.
غریب موی که مشک اندر و گرفته وطن
غریب روی که ماه اندر و گرفته قرار
هوش مصنوعی: موی این شخص به خوبی و خوشبویی مشک را تداعی میکند و با اینکه در دیاری غریب است، به زیبایی او اضافه شده است. چهرهاش نیز به زیبایی ماه، که خود آرامش را به همراه دارد، میماند و در این حال هم در سرزمین بیگانه به سر میبرد.
همیشه تافته بینم سیه دو زلف ترا
دلم ز تافتنش تافته شود هموار
هوش مصنوعی: همیشه موهای سیاه و مجعد تو را میبینم و دلم از تماشای آنها آرام میشود.
مگر که غالیه میمالی اندرو گه گاه
وگر نه از چه چنان تافته ست و غالیه بار
هوش مصنوعی: آیا گاهی عطر و خوشبویی را بر آن میپاشی، وگرنه از چه علت اینچنین زیبا و خوشبوست؟
نداد هرگز کس مشک را به غالیه بوی
مده تو نیز، ترا مشک و غالیه بچه کار
هوش مصنوعی: هرگز کسی مشک را به عطر غالیه نمیدهد؛ بنابراین تو هم در این کار نکن، چرا که تو خودت مشک و غالیه هستی و نیازی به این کارها نداری.
ترا ببوی و بپیرایه هیچ حاجت نیست
چنانکه شاه جهان را گه نبرد به یار
هوش مصنوعی: ضروری نیست که برای زیبایی تو کار خاصی انجام دهم؛ همچنان که سلطانی که در دنیا حکومت میکند، نیازی به جنگیدن برای رسیدن به معشوقش ندارد.
یمین دولت ابوالقاسم بن ناصر دین
امین ملت محمود شاه شیر شکار
هوش مصنوعی: این بیت به تحسین و ستایش فردی به نام ابوالقاسم بن ناصر اشاره دارد که در زمان محمود شاه شیر شکار، به عنوان یک شخصیت مهم و معتبر در دولت خدمت میکرد. او به عنوان یمین (دست راست) دولت شناخته میشود و نشاندهنده وفاداری و قدرت او در حمایت از ملت و حکومت است.
فراشته بهنر نام خویش و نام پدر
گذاشته ز قدر قدر خویش و قدر تبار
هوش مصنوعی: به بهترین شکل ممکن نام خود و نام پدرش را برگزیده، چرا که به ارزش خود و پیشینهاش آگاه است.
بروز معرکه بسیار دیده پشت ملوک
بوقت حمله فراوان دریده صف سوار
هوش مصنوعی: در زمان حمله، نبردهای زیادی را در پشت سر فرمانروایان دیدهام که سواران زیادی در آن شرکت کرده و به صفوف دشمن حمله ور شدهاند.
هزار شهر تهی کرده از هزار ملک
هزار شاه پراکنده از هزار حصار
هوش مصنوعی: هزاران شهر خالی شدهاند به خاطر هزاران سرزمین، و هزاران پادشاه از هزاران قلعه دور افتادهاند.
همیشه عادت او بر کشیدن اسلام
همیشه همت او پست کردن کفار
هوش مصنوعی: او همواره به گسترش اسلام مشغول است و همت او بر پایین آوردن پیروان کفر است.
ز خوی خوبش هر روز شادمانه شوی
هزار بار روان محمد مختار
هوش مصنوعی: هر روز به خاطر خوبیهای او شاد و خوشحال میشوی، مانند روان محمد مختار که هزار بار شاداب است.
بزرگواری را رسمهای اوست جمال
چو مر شجاعت را تیغ تیز اوست شعار
هوش مصنوعی: شایستگی و بزرگی فرد در ویژگیهای اوست، همانطور که زیبایی و جذابیت به شجاعت و قدرتی که در تیغ تیز نهفته است، بستگی دارد.
ایا به رزمگه اندر چو ببر شور انگیز
ایا به بزمگه اندر چو ابر گوهر بار
هوش مصنوعی: آیا در میدان نبرد مانند ببر پر از هیجان و نشاط هستی یا در محفل شادی مانند ابر که جواهر باران میبارد، حضور داری؟
عطای تو بهمه جایگه رسید و رسد
بلند همت تو بر سپهر دایره وار
هوش مصنوعی: هدیه و لطف تو به هر جایی رسیده است و اراده و همت تو به اندازهای بالا است که بر آسمان دایرهای شکل نیز تسلط دارد.
شجاعت تو همی بسترد ز دفترها
حدیث رستم دستان و نام سام سوار
هوش مصنوعی: شجاعت تو باعث شده که داستانهای رستم و نام سام سوار از دفترها و کتابها بیرون بیاید و بار دیگر زنده شود.
بسا کسا که مر او را نبود جیب درست
ز مجلس تو سوی خانه برد زر بکنار
هوش مصنوعی: بسیاری از افرادی که در مجلس تو حضور دارند، ممکن است که از نظر مالی در وضعیت خوبی نباشند و جیبشان پر از پول نباشد، اما به هر حال برایشان ارزشمند است که از این مجلس به خانه برگردند و چیزی را به همراه ببرند.
حدیث جنگ تو با دشمنان و قصه تو
محدثان را بفروخت ای ملک بازار
هوش مصنوعی: ای پادشاه بازار، داستان جنگ تو با دشمنان و روایت تو را به دیگران فروخت.
کجا تواند گفتن کس آنچه تو کردی
کجا رسد بر کردارهای تو گفتار
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند دربارهٔ کارهایی که تو انجام دادهای، سخن بگوید. سخنان هیچکس به اندازهٔ عمل تو اهمیت و عمق ندارد.
تو آن شهی که ترا هر کجا روی شب و روز
همی رود ظفر و فتح بر یمین و یسار
هوش مصنوعی: تو آن پادشاهی هستی که هر جا که بروی، موفقیت و پیروزی در هر دو طرف به همراهت میآید.
همیشه کار تو غزوست و پیشه تو جهاد
ازین دو چیز کنی یاد، خفته گر بیدار
هوش مصنوعی: تو همیشه در حال جنگ و مبارزهای و شغل تو جهاد است. از این دو موضوع همیشه یاد بگیر، چه در خواب باشی و چه بیدار.
گواه این که سوی گنگ روی آوری
پی غزای بدانیدش فرقه کفار
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که نشانهای وجود دارد که نشان میدهد تو به سمت سرزمینهای دور، با هدف مبارزه با دشمنان و پیروان آموزههای نادرست، حرکت خواهی کرد.
طریقهاش چو برم آبهای سیل از گل
نباتهاش چو دندانهای اره ز خار
هوش مصنوعی: اگر به مسیرهای او بروم، آبهای سیل مانند گلهای نباتش میشوند، و دندانهایش همچون دندانهای اره از خار پر شدهاند.
چه خارهایی کاندر سرینهای ستور
فرو شدی چو ببرگ اندر آهنین مسمار
هوش مصنوعی: در اینجا به تو اشاره میشود که چه مشکلات و موانعی وجود دارند که به سختی در زندگی انسان قرار گرفتهاند، همانطور که تیغها و خارهای تیز میتوانند به بدنه یک چیز پیچیده و سخت نفوذ کنند. زندگی همیشه خالی از چالشها نیست و گاهی با درد و رنج همراه است.
بگونه شل افغانیان دو پره و تیز
چو دسته بسته بهم تیرهای بی سو فار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وضعیتی میپردازد که افغانیها به شکل ناپایدار و ضعیف مانند پرههایی در یک دسته قرار گرفتهاند و به شکلی تیز و آمادهاند، مثل تیرهایی که بدون هدف رها شدهاند. به طور کلی، این تصویر نشاندهنده بینظمی و عدم انسجام در میان آنها است.
چو کاسموی و چو سوزن خلنده و سر تیز
که دیده خار بدین صورت و بدین کردار
هوش مصنوعی: تو مانند کسموی نقاشی هستی و همچون سوزنی که به درد میخورد، اما در عین حال زخمزنی و با دقت و تیزبینی به عیبهای دیگران نگاه میکنی.
اگر بدست کسی ناگهان فرو رفتی
ز سوی دیگر ازو بهره یافتی دیدار
هوش مصنوعی: اگر ناگهان به دست کسی رسیدی، از طرف دیگر از آن فرد قسمت و بهرهای برمیداری که دیدار با اوست.
گذاره کرد سپه را ز ده دوازده رود
بمرکبان بیابان نورد کوه گذار
هوش مصنوعی: سپه را از ده به سمت دوازده رود فرستاد تا در بیابان و کوهها در حرکت باشند.
چه رود هایی هر یک چنان کجا افتد
گه گذشتن ازو هر دو بازوی طیار
هوش مصنوعی: هر کدام از رودها به سمت خاصی میروند و در گذر از مسیر خود، راهی را پیدا میکنند که به آنها اجازه میدهد تا از موانع عبور کنند و به مقصد برسند.
بدان ره اندر، معروف شهرهایی بود
تهی ز مردم و انباشته زمال تجار
هوش مصنوعی: در آن مسیر، شهرداری وجود داشت که خالی از سکنه و پر از اجناس تجار بود.
زهی قلاعی در هر یکی هزار طلسم
که خیره گشتی ازو چشم مردم هشیار
هوش مصنوعی: به چه زیبایی، در هر یک از آنها هزار راز و رمز نهفته است که نگاه مردم بیدار و هوشیار را به خود معطوف میکند.
چنانکه مرد بهر در که برنهادی دست
گشاده گشتی و تیری گشادی آرش وار
هوش مصنوعی: مثل مردی که دستش را به سوی دراز کرده و تیر را رها میکند، تو نیز با انرژی و شجاعت عمل کن.
همی کشید سپه تا به آب گنگ رسید
نه آب گنگ، که دریای ناپدید کنار
هوش مصنوعی: سپه در حرکت بود تا به آب گنگ رسید، اما نه به آب گنگ، بلکه به دریایی ناپیدا.
نه بر کناره مر اورا پدید بود گذر
نه در میانه مر اورا پدید بود سنار
هوش مصنوعی: نه در حاشیه و نه در میان، هیچ نشانهای از وجود او نیست.
چو چرخ بر سر گردابهاش گشته زمین
چو پشته بر سر مردابهاش زاده بخار
هوش مصنوعی: وقتی که چرخ زندگی در فراز و نشیبها میچرخد، زمین مانند تودهای از گل و لای که بر روی آب را پوشانده باشد، به نظر میرسد که از بخار و رطوبت به وجود آمده است.
ز تیغ کوه درختان فرو فکنده بموج
ازو کهینه درختی مه از مهینه چنار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به درختانی است که از دامنه کوهها به سمت پایین خم شدهاند. این درختان در اثر باد و طوفان بهسمت زمین افتادهاند و درختی که به زمین افتاده، شبیه به درخت چناری است که درخشان و زیبا به نظر میرسد.
بد از کناره او لوره ای و زیر گلی
که تا بپالان پیل اندرو شدی ستوار
هوش مصنوعی: بد از کنار او به حالت ضعف و ذلت افتادهای، و از زیر گل و لای بیرون کشیدهشدی، انگار که این کار برای تو قوتی به ارمغان آورده است.
هزار بار ز دریا گذشته باشد خضر
ز آب گنگ همانا گذشته نیست دو بار
هوش مصنوعی: خضر، پیامبری که در داستانها به عنوان راهنمای انسانها شناخته میشود، هزاران بار از دریا عبور کرده، اما او هرگز از آب گنگ عبور نکرده است. این نشاندهنده این است که برخی تجربیات و مراحل، قابل تکرار نیستند و هرگز به شکل یکسانی نمیتوان آنها را پشت سر گذاشت.
خدایگان جهان خسرو ملوک زمان
که روشنست بدو چشم عز و چشم فخار
هوش مصنوعی: خدای بزرگ جهان، پادشاهان زمان، که وجودش باعث روشنی و عزت و افتخار است.
ز آب گنگ سپه رابیک زمان بگذاشت
بیمن دولت و توفیق ایزد دادار
هوش مصنوعی: سواران سپاه در زمانی نامناسب از آب خطرناک عبور کردند و بدون نعمت و موفقیت خداوند، به سرزمین دیگری رفتند.
گذشتنی که نیالوده بود ز آب درو
ستور زینی زین وستور باری بار
هوش مصنوعی: گذشتهای که به هیچچیز آلوده نیست، مانند آب پاکی است که در آن هیچ چیز اضافی وجود ندارد. این گذشته همچون زین و بار بر دوش است، بیآلایشی دارد که به خوبی بر دوش کشیده میشود.
خبر شنید که پیش از پی تو شار از گنگ
گذشت و پیل پس پشت او قطار قطار
هوش مصنوعی: خبر رسید که قبل از اینکه تو بیایی، لشکر از رود گنگ عبور کرده و فیلها به دنبال آنها صف بستهاند.
بچاشتگاه ملک با کمر کشان سرای
برفت بردم آن جنگجوی کینه گزار
هوش مصنوعی: در زمان گذشته، در حالی که سربازان با زره و اسلحه آماده بودند، من به سراغ آن جنگجوی خشمگین رفتم که در میدان نبرد به سوی ما آمده بود.
میان بیشه براه اندرون حصاری بود
گرفته هر شهی از جنگ آن حصار فرار
هوش مصنوعی: در دل جنگلی، دژ و دیواری وجود دارد که هر پادشاهی از نبرد و جنگ آن حصار، به درون آن پناه برده است.
دلش نداد کز آن ناگشاده برگردد
سلیح داد سپه را و شد بپای حصار
هوش مصنوعی: دلش قبول نکرد که از آن در بسته برگردد، پس دستور داد که سپاه را آماده کنند و در کنار قلعه قرار گرفت.
بیکزمان در و دیوار آن حصار قوی
چو حله کرد و مر آن حله را ز خون آهار
هوش مصنوعی: یک زمان در و دیوار آن دژ مستحکم مانند پارچهای معطر و لطیف پوشیده شده بود و این پارچه با خون تقویت و استحکام یافته بود.
وز آن حصار سوی شار روی کردو برفت
سپاه را همه بگذاشت با سپهسالار
هوش مصنوعی: او از آن دژ به سمت شهر روی آورد و سپاه را با همه سربازانش تنها گذاشت و خود رفت.
بیک شبانروز از پای قلعه سربل
برود راهت شد تازیان بیک هنجار
هوش مصنوعی: یک شبانهروز از پای قلعه سربل، مسیر تو به سمت تازیان با قوانین مشخصی هموار میشود.
بپیش راه وی اندر پدیدشد رودی
هلال زورق وخور لنگرو ستاره سنار
هوش مصنوعی: در جلوی آن شخص، نهر زیبایی نمایان شد که قایقها روی آن حرکت میکنند و ستارهها در آسمان میدرخشند.
چه صعب رودی، دریا نهاد و طوفان سیل
چه منکر آبی، پیل افکن و سوار اوبار
هوش مصنوعی: چه رود سختی که دریا را به وجود آورده و طوفان سیل چه عجیبی است، همچون فیل در حال حمل و نقل.
چو کوه کوه درو موجهای تند روش
چو پیل پیل نهنگان هول مردم خوار
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به قدرت و عظمت کوه اشاره میکند و آن را به موجهای تند و پیلی بزرگ تشبیه میکند که ترس و وحشت را به مردم میآورد. به نوعی، قدرت طبیعت و موجودات بزرگ مثل نهنگها را به تصویر میکشد و ترس ناشی از آن را به نمایش میگذارد.
کشیده صف ز لب رود تا بدامن کوه
سپاه شار بمانند آهنین دیوار
هوش مصنوعی: از کنار رودخانه تا پای کوه، گروهی از جنگاوران صف بستهاند، مانند دیواری از آهن مستحکم و استوار.
چوکوه روی ،مصافی کشیده بر لب رود
دراز و پیش مصاف ایستاده در پیکار
هوش مصنوعی: شخصی با چهرهای زیبا و جذاب، در کنار یک رود بزرگ و دراز ایستاده است و آماده است تا در نبرد شرکت کند.
تروچپال سپه را بشب گذاشته بود
به پیل از آب و از آنسوگرفته راه گذار
هوش مصنوعی: او سپاه را در شب به وسیله فیل از آب گذراند و از آن سو مسیر را باز کرد.
نموده هیبت پیلان آهنین دندان
گشاده بازوی مرغان آهنین منقار
هوش مصنوعی: قدرت و توانایی عظیم و با صلابت مانند فیلها را به تصویر کشیده است، در حالی که پرندگان تیزمنقار و قوی، نشان از قدرت و توانمندی خود دارند. این تصویر نشاندهنده برتری و برجستگی در قدرت و توانایی در جنگ یا نبرد است.
سر ملوک عجم چون بنزد کوه رسید
صف سپاه عدو دید باسکون وقرار
هوش مصنوعی: هنگامی که سران نژاد عجم به کوه نزدیک شدند، صف دشمن را دیدند که با سکون و آرامش ایستاده است.
زریدکان سرایی چو ژاله بر سر آب
بدان کناره فرستاد کودکی سه چهار
هوش مصنوعی: در یک خانه که پر از زرق و برقی مانند دانههای شبنم بر روی آب است، کودکی به سمت آن حاشیه میشتابد.
بنیزه هر یک ازیشان ستوده غزنین
بتیغ هر یک ازیشان بسنده بلغار
هوش مصنوعی: هر یک از آنها در غزنین ستوده است و هر یک از آنها به شمشیر خود بر بلغارها غلبه کردهاند.
دلاورانی ز اشکال رستم دستان
مبارزانی ز اقران بیژن جرار
هوش مصنوعی: جوانمردانی همچون رستم، دلاوری میکنند و مبارزانی مثل بیژن، شجاعت و قدرت به نمایش میگذارند.
وزین کرانه کمان برگرفت و اندر شد
میان آب روان با سلیح وزین افزار
هوش مصنوعی: او از این سمت، کمانش را برداشته و به درون آب روان میرود، با سلاح و تجهیزات سنگینش.
بسر کشان سپه گفت هر که روز شمار
ثواب خواهد جستن همی ز ایزد بار
هوش مصنوعی: سردار سپاه گفت: هر کسی که بخواهد روز شمار پاداش را ببیند، باید از خداوند درخواست کند.
بجنگ کافر ازین رود بگذرید بهم
که هم بدست شما قهرشان کند قهار
هوش مصنوعی: با شجاعت و اراده از این مسیر دشوار عبور کنید، چرا که همین شما هستید که میتوانید با قدرت خود بر دشمنان غلبه کنید.
همه سپاه بیکبار با سلیح و سپر
فرو شدند بدان رود نا دهنده گذار
هوش مصنوعی: تمامی سربازان به یکباره با سلاح و سپر خود در برابر آن رود که گذر را ناممکن میسازد، فرومیافتند.
چو قوم موسی عمران زرودنیل، از آب
بر آمدند همه بی گزند وبی آزار
هوش مصنوعی: همانطور که قوم موسی از آب نیل خارج شدند، بدون اینکه آسیبی ببینند یا به آنان آسیبی برسد.
ز جامه بر تن کافر همی جدا کردند
بتیر تار زپود و بنیزه پود از تار
هوش مصنوعی: از لباس کافر به زور، بتیر، نخ و تار را جدا کردند و به زخم و آسیب رساندند.
چو زین کرانه شه شرق دست برد بتیر
بر آن کرانه نماند از مخالفان دیار
هوش مصنوعی: وقتی شاه شرق از مرز خود فاصله میگیرد و تیرش را میاندازد، دیگر خطری از سوی دشمنان در این سرزمین باقی نمیماند.
شه سپه شکن جنگجو ز پیش ملک
میان بیشه گشن اندرون خزید چو مار
هوش مصنوعی: پادشاه قهرمان و تاجدار، با شجاعت به میدان جنگ میآید، در حالی که دلاوری را در دل جنگل میبیند که به آرامی و با احتیاط مانند مار پنهان شده است.
بفر دولت او پشت آن سپاه قوی
شکسته گشت و ازین دولت این شگفت مدار
هوش مصنوعی: برکت و نعمت او باعث شکست آن ارتش قوی شد، و از این نعمت، شگفتزده مشو.
درشت بود و چنان نرم شد که روز دگر
بصد شفیع همی خواست از ملک زنهار
هوش مصنوعی: او در ابتدا سخت و زمخت بود، اما به قدری نرم و ملایم شد که روز بعد از خداوند با صد شفاعت طلب میکرد تا از او محافظت کند.
ملک ز پنج یک آنجا نصیب یافته بود
دویست پیل و دو صندوق لؤلؤ شهوار
هوش مصنوعی: پادشاه از پنج بخش، بخشی از آنجا را به دست آورده بود که دویست فیل و دو صندوق پر از مرواریدهای درخشان را در خود جای داده بود.
دو دختر و دو زنش را فرو کشید از پیل
بخون لشکر او کرد خاکرا غنجار
هوش مصنوعی: دو دختر و دو همسر او را از سوار زرهپوش برجسته خود پایین کشید و لشکر او را به خاک و ذلت نشاند.
چو شار را بزد و مال و پیل ازو بستد
کز آنچه زو بستد شاد باد و برخوردار
هوش مصنوعی: وقتی شار را زد و مال و فیل را از او گرفت، از آنچه که از او گرفت شاد و بهرهمند بود.
ز جنگ شار سپه را بجنگ رای کشید
ز خواب خواست همی کرد رای را بیدار
هوش مصنوعی: از جنگ شار، سپاه را به نبرد کشید و از خواب بیدار کرد تا اندیشهاش را فعال کند.
بدان ره اندر بگذشت ز آبهای بزرگ
چه آبهایی تا گنگ رفته از کهسار
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که در این راه، آبهای بزرگ و پرخروش وجود دارند که تا رود گنگ جریان دارند و این آبها از دمنوشهای کوهها سرریز میشوند.
چو آب سیلی گر ژاله برگرفتی مرد
چو آب جویی گر پیل برگرفتی بار
هوش مصنوعی: اگر مانند آب سیل، باران را گرفتهای، مرد جلوهای از صلابت و قدرت است. اما اگر مانند آب جوی، فیل را در خود جای دادهای، باید بدان که بار سنگینی را بر دوش میکشی.
خبر دهنده خبرداد رای را که ملک
سوی تو آمده راه گریختن بر دار
هوش مصنوعی: خبر آوردهاند که پادشاه به سمت تو آمده و راه فرار از این وضعیت بر دار (چوبهدار) است.
هنوز رای تمام این خبر شنیده نبود
که شد ز مملکت خویش یکسره بیزار
هوش مصنوعی: هنوز خبر تمام آنچه اتفاق افتاده بود به او نرسیده بود که دیگر از سرزمین خود کاملاً متنفر شد.
هزار پیل ژیان پیش کرد و از پس کرد
ولایتی چو بهشتی و باره ای چو بهار
هوش مصنوعی: هزاران فیل زندگی را به جلو میراند و با قدرت خود، منطقهای را مانند بهشت و با ظاهری شبیه بهار به وجود میآورد.
چگونه جایی، جایی چو بوستان ارم
چگونه شهری، شهری چو بتکده فرخار
هوش مصنوعی: چطور ممکن است جایی به زیبایی باغ ارم وجود داشته باشد و چگونه شهری میتواند به جذابیت بتکده فرخار باشد؟
چو شهر شهر بدی اندرو سرای سرای
چو کاخ کاخ بدی اندر و بهار بهار
هوش مصنوعی: هر جا که به شهر و دیاری برسی، خوبیها و زیباییها در آن مشاهده میشود؛ مثل اینکه یک کاخ زیبا در دل شهر وجود دارد و هر بار که بهاری فرا میرسد، زیباییهای بیشتری را نمایان میکند.
سرایهای چو ار تنگ مانوی پر نقش
بهارهای چو دیبای خسروی بنگار
هوش مصنوعی: اگر خانهها همانند داستانهای زیبا و پیچیدهای باشند، زیباییهای بهار را مانند پارچههای زربافت و نفیس به تصویر بکش.
چو شهریار زمانه به باری اندر شد
خبر شنید که رفت او ز راه دریا بار
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه زمان وارد بارگاه شد، خبر را دریافت کرد که او از مسیر دریا رفته است.
بخواست آتش و آن شهر پر بدایع را
به آتش و به تبر کرد با زمین هموار
هوش مصنوعی: آتش طمع کرد و آن شهر پر از زیباییها را به آتش کشید و با تبر ویران کرد، به طوری که زمینش هموار و صاف شد.
سرایهاش چو کوزه شکسته کرد از خاک
بهار هاش چو نار کفیده کرد از نار
هوش مصنوعی: سراهای او مانند کوزههای شکسته شده است و بهارهایش مانند میوههای نارس و ناپخته شده است.
بسوخت شهر و سوی خیمه بازگشت از خشم
چو نره شیری گم کرده زیر پنجه شکار
هوش مصنوعی: شهر به آتش کشیده شد و او از روی خشم به سمت خیمهاش برگشت، مانند شیری نر که شکارش را زیر پنجهاش گم کرده باشد.
خبر دهی ببر خسرو آمدو گفتا
که تیز گشت یکی جنگ صعب را بازار
هوش مصنوعی: خبر میدهی که شیر شاه آمده و گفت که به زودی یکی از جنگهای دشوار در حال برگزاری است.
بر این کرانه ما خیل رای پیدا شد
همی کشید صفی همچو آهنین دیوار
هوش مصنوعی: در این سمت، گروهی از اندیشهها به وضوح نمایان شدند و صفی تشکیل شد که مانند دیواری آهنین استحکام داشت.
چهل امیر ز هندوستان در آن سپه است
بزیر رایتشان سی و ششهزار سوار
هوش مصنوعی: در این سپاه، چهل فرمانده از هندوستان حضور دارند و زیر پرچم آنها، سی و شش هزار سوار قرار گرفتهاند.
علامتست در آن لشکر اندر و بر او
پیادگان گزیده صد و سی وسه هزار
هوش مصنوعی: در آن لشکر، علامتی وجود دارد و بر بالای آن، پیادگان به تعداد 133000 نفر به دقت انتخاب شدهاند.
قویست قلبگه لشکرش به نهصد پیل
چگونه پیلان، پیلان نامدار خیار
هوش مصنوعی: دل سپاهیان او قوی و مستحکم است، مانند قدرت نهصد فیل. چگونه میتوان فیلهای بزرگ و نامدار را با خیار مقایسه کرد؟
همه چو کوه بلندند روز جنگ و جدل
بلند کوه بدندانها کنند شیار
هوش مصنوعی: همه مانند کوههای بلندی هستند که در روزهای جنگ و جدل به شدت ایستادگی میکنند و مانند دندانهایی که به سنگ برخورد میکنند، شیارهایی عمیق و زخمهایی بر جای میگذارند.
خدایگان زمانه چو این خبر بشنید
چه گفت، گفت همیخواستم من این پیکار
هوش مصنوعی: وقتی خداوند زمانه این خبر را شنید، گفت: "من هم همین نبرد را میخواستم."
همه حدیث ز محمود نامه خواند و بس
همانکه قصه شهنامه خواندی هموار
هوش مصنوعی: همه درباره محمود صحبت میکنند و چیزی جز داستان شهنامه نمیخوانند.
خدایگانا! غزوی بزرگت آمد پیش
ترا فریضه ترست این ز غزو کردن پار
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ! امروز جنگی بزرگ به سمت تو آمده است و وظیفهات در این زمان، پرهیز از جنگ است.
همی روی که جهان را تهی کنی ز بدان
ز مفسدان نگذاری تو در جهان دیار
هوش مصنوعی: به این معناست که اگر بخواهی جهان را از بدیها خالی کنی، نباید اجازه دهی که مفسدانی در آن باقی بمانند و زندگی را برای دیگران دشوار کنند.
برو بفرخی وفال نیک و طالع سعد
بتیغ تیز ز دشمن بر آر زود دمار
هوش مصنوعی: به دنبال خوشبختی و نشانههای خوب باش و با قدرتی امیدوارانه، به سرعت از شر دشمن نجات یابی و او را نابود کن.
مده اما نشان زین بیش و روزگار مبر
که اژدها شود ار روزگار یابد مار
هوش مصنوعی: هرگز بر نادانی و ناپسندیهای زندگی تکیه نکن، چون اگر در زندگی به بدی عادت کنی، ممکن است مشکلات بزرگتری برایت ایجاد شود.
خزاین ملکان جمله در خزاین تست
سلیح شاهان در قلعه های تست انبار
هوش مصنوعی: ثروت و دارایی تمام پادشاهان در اختیار توست و نیروی قدرت آنها در دژهایی که متعلق به توست، نهفته است.
سپاه دین، سپه ایزدست و بر سپهش
پس از محمد مرسل تویی سپهسالار
هوش مصنوعی: ارتش دین تحت فرمان اومانی است و پس از پیامبر، تو فرمانده این ارتش هستی.
عدوی تو، عدوی ایزدست و دشمن دین
سپاه ایزد را بر عدوی دین بگمار
هوش مصنوعی: دشمن تو، دشمن خداست و نیروهای خدا را بر دشمنان دین بفرست.
فریضه باشد بر هر موحدی که کند
بطاقت و بتوان با عدوی تو پیکار
هوش مصنوعی: هر مؤمنی واجب است که با قدرت و توان خود بتواند در برابر دشمنان عقیدتی و مذهبی خود مقاومت کند و بجنگد.
اگر خدای بخواهد بمدتی نزدیک
مراد خویش بر آری ز دشمن غدار
هوش مصنوعی: اگر خداوند بخواهد، به زودی میتوانی آرزوهایت را از شر دشمنی خیانتکار به دست بیاوری.
چه کار بودکه تو سوی او نهادی روی
که کام خویش بحاصل نکردی آخر کار
هوش مصنوعی: چه چیزی باعث شد که به سمت او رویآوری و در نهایت نتوانستی به خواستهات برسی؟
چه وقت بودو کی آنگه که لشکر تو نبود
چنین که هست کنون، همچو آهنین دیوار
هوش مصنوعی: چه زمانی بود که لشکر تو به این شکل قوی و استوار نبود، مانند دیواری آهنین؟
بعرضگاه تو لشکر چنانکه یار نبود
هزار و هفتصدو اند پیل بد شمار
هوش مصنوعی: در مقابل تو، لشکری جمع شده است که نه به اندازه یارانت قدرت دارد و نه همچون آنها با ارزش است. اگرچه تعداد آنها هزار و هفتصد فیل است، اما اعتبار و تواناییاش را ندارند.
بر آن سپاه خدایت همی مظفر کرد
که کس ندانست آنرا همی شمار و کنار
هوش مصنوعی: خداوند بر آن لشکر پیروزی بخشید، اما هیچکس را خبر نشد که چقدر از آنها وجود دارد و چه بر سرشان آمده است.
ز دست آن ملکان درهمی ربودی ملک
که داشت هر یک همچون علی تکین دو هزار
هوش مصنوعی: تو اگر از دست آن پادشاهان چیز ارزشمندی را به دست آوردی، به گونهای که هر یک از آنها مانند علی (علیبنابیطالب) با دو هزار نیروی خاص و منحصر به فرد بودند، حقیقتاً قدرت و عظمت زیادی را به دست آوردهای.
علی تکین را پیش تو ای ملک چه خطر
گرفت گیرش و درمرغزار کرده بدار
هوش مصنوعی: علی تکین را به نظر تو، ای پادشاه، چه خطری تهدید میکند؟ او را بگیر و در مرتع نگهدار.
خدای داند کاین پیش تو همی گویم
تنم ز شرم همی گردد ای امیر نزار
هوش مصنوعی: خدا میداند که من در مقابل تو چه میگویم و بدنم از شرم در حال لرزیدن است، ای امیر نزار.
ز تو چو یاد کنم وز ملوک یاد کنم
چنان بودکه کنم یاد با نبی اشعار
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد تو میافتم و از بزرگان یاد میکنم، احساسی در من شکل میگیرد که گویی با پیامبران اشعار و حکمتها را در میان میگذارم.
همیشه تا که بود در جهان عزیز درم
چنانکه هست گرامی و پر بها دینار
هوش مصنوعی: همیشه در جهان، درم من همچنان که هست، ارزشمند و عزیز است مانند دینار.
خدایگان جهان باش و ز جهان برخور
بکام زی و جهان را بکام خویش گذار
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، تو بر جهان حکمرانی کن و از مواهب آن بهرهمند شو. زندگیات را با خواستههای خود پر کن و دنیا را به دلخواه خود بگذران.
بدولت و سپه و ملک خویش کام روا
ز نعمت و ز تن و جان خویش بر خوردار
هوش مصنوعی: او با ثروت و قدرت و سلطنت خود به شادی و رفاه دست یافته و از نعمتها و زیباییهای زندگی و همچنین از تمام وجودش بهرهمند است.
بزی تودر طرب و عیش و شادکامی و لهو
عدو زید بغم و درد و انده وتیمار
هوش مصنوعی: اگر تو در شادی و خوشحالی و سرگرمی هستی، دشمن تو را با غم و درد و اندوه و ناراحتی میآزارد.
خجسته بادت نوروز و نیک بادت روز
تو شاد خوار و بداندیش خوار و انده خوار
هوش مصنوعی: نوروز بر تو مبارک باشد و روزت نیکو باد. شادی و خوشبختی تو را فرا گیرد و کسانی که بداندیشند، در عذاب و نگرانی به سر ببرند.
حاشیه ها
1403/02/21 19:04
جهن یزداد
در این سروده در دوجا واژه ژاله امده که باید درباره ان روشنگری کرد
نخست
ز ریدکان سرائی چوژاله بر سر آب
بدان کنار فرستاد ریدکی سه چهار
این ژاله بچم کوهله و سوارک آب است که به عربی بدان حباب گویند و نه شبنم
ژاله جز شبنم و کوهله همچنین خیگهای پر باد که بدان از اب بگذرند نیز ژاله گفته اند و در این سروده اینست و بدین گونه
بدان ره اندر بگذشت ز آبهای بزرگ
چه آبهایی تا گنگ رفته از کهسار
چه آب ،رودی کز ژاله برگرفتی مرد
چه آب ،جویی کز پیل برگرفتی بار
گنگ نیز در اینجا جزیره است