شمارهٔ ۳۳ - درمعنی عشق گوید
مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور
میان عاشق و معشوق بنگر
نگه کن تا چه باید هر دوانرا
وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر
چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟
چه خواهد عاشق از معشوق دلبر؟
چه دانی دوستی را حدو غایت ؟
مقدر باشد آن یا نامقدر؟
چه باشد علت کردار معشوق؟
بجای عاشقی معشوق پرور
مرا زینگونه فکرتهاست بسیار
اگر دانی سخنهاگو ازین در
مر او را گفتم: ای پرسنده! احسنت
نکو پرسیدی و زیبا ودرخور
بپرسیدی ز حد و غایت عشق
جوابی جزم خواهی و مفسر
می آن گویم که دانم، ور ندانم
مرا از جمله جهال مشمر
که داند عشق را هرگز نهایت
سؤالی مشکل آوردی و منکر
بر من عشق را غایت بجاییست
که کس کردنش نتواند مقرر
چنان باید که نکند هیچ عاشق
حدیث حاسد معشوق باور
بوقت خلوت اندر پیش معشوق
چو کهتر باشد اندر پیش مهتر
مسخر گشته معشوق باشد
وگرچه عالمش باشد مسخر
ز بهر دوستی بالای معشوق
پرستد سایه سرو و صنوبر
ز بهر رنگ و بوی جعد معشوق
نباشد ساعتی بی سنبل تر
شمارهٔ ۳۲ - در صفت لشکر سلطان محمود و خلعت دادن بدانان: هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریارشمارهٔ ۳۴ - درمدح یمین الدوله محمود بن ناصرالدین و ذکر غزوات و فتوحات او در گنگ: بهار تازه دمید ای بروی رشک بهار
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور
میان عاشق و معشوق بنگر
هوش مصنوعی: عاشق در دیوانگی عشق به من گفت: ای سخنگو، بین عاشق و معشوق نگاهی بینداز.
نگه کن تا چه باید هر دوانرا
وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر
هوش مصنوعی: به آنچه باید توجه کن و از دو راهی که در آن قرار داری، عبور کن؛ زیرا من از تو پرسیدم و الآن زمان تصمیمگیری است.
چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟
چه خواهد عاشق از معشوق دلبر؟
هوش مصنوعی: دلبر چه خواسته از کسی که دلش را میسوزاند؟ عاشق چه آرزویی از معشوقی دارد که او را جذب کرده است؟
چه دانی دوستی را حدو غایت ؟
مقدر باشد آن یا نامقدر؟
هوش مصنوعی: دوستی را چه میدانی که دارای چه محدودیتها و مرزهایی است؟ آیا این دوستی مقدر و از پیش تعیینشده است یا نه؟
چه باشد علت کردار معشوق؟
بجای عاشقی معشوق پرور
هوش مصنوعی: علت رفتار معشوق چه میتواند باشد؟ به جای این که عاشق باشم، باید به پرورش معشوق بپردازم.
مرا زینگونه فکرتهاست بسیار
اگر دانی سخنهاگو ازین در
هوش مصنوعی: من از این نوع افکار بسیار دارم، اگر تو میدانی، درباره این موضوع بیشتر صحبت کن.
مر او را گفتم: ای پرسنده! احسنت
نکو پرسیدی و زیبا ودرخور
هوش مصنوعی: به او گفتم: ای کسی که سوال میکنی! واقعاً خوب و زیبا پرسیدی.
بپرسیدی ز حد و غایت عشق
جوابی جزم خواهی و مفسر
هوش مصنوعی: اگر از مرز و نهایت عشق بپرسی، جواب قاطعی خواهی گرفت و کسی هم خواهد بود که آن را برایت توضیح دهد.
می آن گویم که دانم، ور ندانم
مرا از جمله جهال مشمر
هوش مصنوعی: من دربارهی شراب سخن میگویم، اگرچه حقیقتاً نمیدانم؛ اگر ندانم، مرا از دستهی جاهلان به حساب نیاورید.
که داند عشق را هرگز نهایت
سؤالی مشکل آوردی و منکر
هوش مصنوعی: عشق حقیقتی است که هیچکس نمیتواند انتهای آن را به درستی بفهمد و سوال کردن دربارهاش، همواره دشوار و پیچیده است.
بر من عشق را غایت بجاییست
که کس کردنش نتواند مقرر
هوش مصنوعی: عشق برای من به نقطهای رسیده که هیچکس نمیتواند آن را به طور کامل درک کند یا به طور دقیق تعیین کند.
چنان باید که نکند هیچ عاشق
حدیث حاسد معشوق باور
هوش مصنوعی: عاشق باید به گونهای باشد که هرگز سخنان حسودان را درباره معشوق خود نپذیرد و به آنها اعتنا نکند.
بوقت خلوت اندر پیش معشوق
چو کهتر باشد اندر پیش مهتر
هوش مصنوعی: در زمان تنهایی و نزد محبوب، انسان باید مانند کسی که از بزرگتر خود کمتری دارد، humble و زیرک باشد.
مسخر گشته معشوق باشد
وگرچه عالمش باشد مسخر
هوش مصنوعی: معشوق ممکن است زیر سلطه و تسلط قرار گیرد، هرچند که در دانش و علم از دیگران برتر باشد.
ز بهر دوستی بالای معشوق
پرستد سایه سرو و صنوبر
هوش مصنوعی: به خاطر دوستی، سایه درخت سرو و صنوبر بر بالای معشوق قرار میگیرد.
ز بهر رنگ و بوی جعد معشوق
نباشد ساعتی بی سنبل تر
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت معشوق، هیچگاه نمیتوان بیتوجه به او و زیباییهایش زندگی کرد.