شمارهٔ ۳۱ - در صفت باغ نو و کاخ ومجلس و دریاچه کاخ سلطان محمود گوید
بفرخنده فال و بفرخنده اختر
به نو باغ بنشست شاه مظفر
بروز مبارک، ببخت همایون
به عزم موافق، به رای منور
بباغی خرامید خسرو که او را
بهار و بهشتست مولا و چاکر
بباغی کزو ملک رازیب و زینت
بباغی کزو بلخ را عز و مفخر
بباغی درختان او عود و صندل
بباغی ریاحین او بسدتر
بباغی چو پیوستن مهر خرم
بباغی چو رخساره ودست دلبر
بباغی که دل گوید: ای تن درین چم
بباغی که تن گوید: ای دل درین چر
بباغی درو سایه شاخ طوبی
بباغی درو چشمه آب کوثر
بباغی کز آب و گلش بازیابی
نسیم گلاب و دم مشک اذفر
بهشت اندر و بازیابی به آبان
بهار اندرو باز بینی به آذر
ز سرو بریده چو زلف بریده
ز شکل مدور چو چرخ مدور
بهشتست این باغ سلطان اعظم
دلیل آنکه رضوانش بنشسته بر در
دری را ازو مهر خوانده ست مشرق
دری را از و ماه خوانده ست خاور
درو مسکن ماهرویان مجلس
درو خانه شیرگیران لشکر
درو صید را چند جای ستوده
درو بزم را چند جای مشهر
کجا جای بزمست گلهای بیحد
کجا جای صیدست مرغان بیمر
روان گرد بر گرد اسپر غمی را
تذروان آموخته ماده و نر
ز خر گاه چون بر گشاده جنانی
دری باز کرده بپایانش اندر
همه باغ پرسندس و پر صناعت
چو لفظ مطابق چو شعر مکرر
یکی کاخ شاهانه اندر میانش
سر کنگره بر کران دو پیکر
بکاخ اندرون صفه های مزین
در صفه ها ساخته سوی منظر
یکی همچو دیبای چینی منقش
یکی همچو ارتنگ مانی مصور
نگاریده بر چند جابر، مصور
شه شرق را اندر آن کاخ، پیکر
بیکجای در رزم و در دست زوبین
بیکجای در بزم در دست ساغر
وزان کاخ فرخ چواندر گذشتی
یکی رود و آب اندر و همچو شکر
برفتن ز تیزی چو فرمان سلطان
بخوردن ز خوشی چو عیش توانگر
نه چرخست و اجزای او چون ستاره
نه ابرست و آوای او همچو تندر
اگر بگذرد بر سرش مرغ، موجش
بیالاید اندر هوا مرغ را پر
بدینسان بباغ اندرون باز بینی
یکی ژرف دریا مر او را برابر
روان اندرو کشتی وخیره مانده
ز پهنای او دیده آشناور
زمینش بکردار بیشینه (؟) کرده
کران تا کرانش بکردار مرمر
بدو اندرون ماهیان چون عروسان
بگوش اندرون پر گهر حلقه زر
دکانی برآورده پهلوی دریا
بدان تا در آن می خورد شاه صفدر
یمین دول شاه محمود غازی
امین ملل خسرو بنده پرور
شه خوب صورت، شه خوش سیرت
شه خوب منظر، شه خوب مخبر
بمردی فزاینده عز مؤمن
بشمشیر کاهنده کفر کافر
ز بهر قوی کردن دین ایزد
همی گردد اندر جهان چون سکندر
زهی بزم را ابر دینار قطره
زهی رزم را خسرو و رزم گستر
تو آنی که هرچ از تو گویم بمردی
نیوشنده از من کند جمله باور
نشان تو نایافته شهریارا
نه ماهیست در بحر و نه مرغ دربر
مزور بود جز ترا نام شاهی
چو جز مر ترا نام مردی مزور
بهندوستان آنچه تو پار کردی
براهل سلاسل نکرده ست حیدر
تهی کردی از پیل هندوستان را
ز بس تاختن بردی آنجا زایدر
ز دو پادشا بستدی بر دو منزل
بیک تاختن هفتصد پیل منکر
همی تا ببزم اندرون نیک یابی
گل تازه را، باز ناکرده از بر
خدایت معین با دو دولت مساعد
جهان زیر فرمان تو تا بمحشر
خوشا کاخ و باغا که داری بشادی
در آن کاخ می خور، وزان باغ بر خور
شمارهٔ ۳۰ - در ذکر مراجعت سلطان محمود از هندوستان و فتح ثانی: قوی کننده دین محمد مختارشمارهٔ ۳۲ - در صفت لشکر سلطان محمود و خلعت دادن بدانان: هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بفرخنده فال و بفرخنده اختر
به نو باغ بنشست شاه مظفر
هوش مصنوعی: به خوشحالی و شگون خوب و با ستارههای خوب، شاه پیروز در باغ نو نشسته است.
بروز مبارک، ببخت همایون
به عزم موافق، به رای منور
هوش مصنوعی: روز خوب و مبارکی فرا رسیده است، به لطف سرنوشت خوش، با ارادهای مناسب و فکری روشن.
بباغی خرامید خسرو که او را
بهار و بهشتست مولا و چاکر
هوش مصنوعی: خسرو با آرامش و زیبایی در باغ قدم میزند، چرا که برای او، بهار و بهشت مانند مولا و خدمتکاری هستند که در کنار او حضور دارند.
بباغی کزو ملک رازیب و زینت
بباغی کزو بلخ را عز و مفخر
هوش مصنوعی: به باغی که زیبایی و زینت آن باعث شکوه و زیبایی مملکت است، و به باغی که بلخ را با افتخار و عزت همراه کرده است، اشاره میکند.
بباغی درختان او عود و صندل
بباغی ریاحین او بسدتر
هوش مصنوعی: در باغ او درختانش مانند چوبهای عود و صندل عطری خوش دارند و گلهایش نیز بسیار خوشبو و معطر هستند.
بباغی چو پیوستن مهر خرم
بباغی چو رخساره ودست دلبر
هوش مصنوعی: وقتی که عشق و محبت به دل مینشیند، مانند شکوفههایی است که در باغ جوانه میزنند و زیبایی چهره و دستان معشوق در دل میماند.
بباغی که دل گوید: ای تن درین چم
بباغی که تن گوید: ای دل درین چر
هوش مصنوعی: در باغی که روح و دل سخن میگویند، جسم میخواهد که دل در این فضای روحانی حضور داشته باشد. در حالی که جسم نیز احساس میکند که دل باید در اینجا باشد. اینجا معنای ارتباط و همراستایی بین جسم و روح بیان شده است.
بباغی درو سایه شاخ طوبی
بباغی درو چشمه آب کوثر
هوش مصنوعی: در این باغ، سایه درختی به نام طوبی وجود دارد و در همان باغ، چشمهای با آب کوثر جاری است.
بباغی کز آب و گلش بازیابی
نسیم گلاب و دم مشک اذفر
هوش مصنوعی: در باغی که نسیم خوش عطری از گلاب و بوی دلپذیر مشک در آن به مشام میرسد، دوباره شکوفهها و زیباییهای گلها را احساس میکنیم.
بهشت اندر و بازیابی به آبان
بهار اندرو باز بینی به آذر
هوش مصنوعی: بهشت در بهار زنده و زیبا است، اما وقتی به آذر میرسیم، باید به یاد داشته باشیم که زیباییها و نعمتهای آن دوباره قابل مشاهده خواهند بود.
ز سرو بریده چو زلف بریده
ز شکل مدور چو چرخ مدور
هوش مصنوعی: چون شاخههای بریدهٔ سرو، و مانند زلفی که از تاب خود خارج شده، به دور و گرد نیستم.
بهشتست این باغ سلطان اعظم
دلیل آنکه رضوانش بنشسته بر در
هوش مصنوعی: این باغ مثل بهشت میماند و دلیل آن این است که نگهبان آن، رضوان، بر در آن نشسته است.
دری را ازو مهر خوانده ست مشرق
دری را از و ماه خوانده ست خاور
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی توصیف شده است که خورشید، که نماد مهر و عشق است، از شرق طلوع میکند و ماه، که نماد آرامش و زیبایی است، در غرب غروب میکند. این تصویر به نقش و جایگاه خورشید و ماه در آسمان اشاره دارد و حس زندگی و جریان زمان را منتقل میکند.
درو مسکن ماهرویان مجلس
درو خانه شیرگیران لشکر
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از محلی اشاره شده که زیباییهای آن مانند ماهروها در آنجا جمع شدهاند و همانند شیران در انتظار جذب و فریب هستند. این مکان به نوعی نماد تجمع زیبایی و قدرت است.
درو صید را چند جای ستوده
درو بزم را چند جای مشهر
هوش مصنوعی: در اینجا به تمجید و ستایش از شکار و اماکن بزم و شادی پرداخته شده است. به نوعی اشاره به زیبایی و جذابیتهای این دو زمینه دارد و نشاندهنده اهمیت و ارزش آنها در زندگی است.
کجا جای بزمست گلهای بیحد
کجا جای صیدست مرغان بیمر
هوش مصنوعی: در کجا میتوان محلی را پیدا کرد که برای مراسم شادی و جشن مناسب باشد و در کجا میتوان به شکار پرندگان مشغول شد، در حالی که این پرندگان بیمرز و بیحد و حصر هستند؟
روان گرد بر گرد اسپر غمی را
تذروان آموخته ماده و نر
هوش مصنوعی: سایهای از غم در اطراف تو در حال گردیدن است، همانگونه که پرندگان نر و ماده در کنار هم زندگی میکنند و از یکدیگر یاد میگیرند.
ز خر گاه چون بر گشاده جنانی
دری باز کرده بپایانش اندر
هوش مصنوعی: وقتی که در دنیای فانی، فرصتی برای ظهور حقایق الهی و زیباییها فراهم میشود، درهای آگاهی و دریافت معنا به روی انسان گشوده میشود و او به نهایت خود نزدیک میشود.
همه باغ پرسندس و پر صناعت
چو لفظ مطابق چو شعر مکرر
هوش مصنوعی: تمام باغ درختان و گلهاست و پر از هنر و زیبایی است. جملهها و اشعار آنچنان متناسب و هماهنگاند که گویی بارها و بارها تکرار میشوند.
یکی کاخ شاهانه اندر میانش
سر کنگره بر کران دو پیکر
هوش مصنوعی: در اینجا به یک قصر مجلل اشاره شده که در مرکز آن، دو شکل یا موجودیت وجود دارد و زیبایی آن مشخص است. سر کنگرهها به بلندای آن اشاره دارد که نشان از عظمت و بزرگی این بنا دارد.
بکاخ اندرون صفه های مزین
در صفه ها ساخته سوی منظر
هوش مصنوعی: در کاخی با دکوراسیون زیبا، اتاقهایی که به سمت مناظر دلانگیز ساخته شدهاند.
یکی همچو دیبای چینی منقش
یکی همچو ارتنگ مانی مصور
هوش مصنوعی: شخصی مانند پارچههای زربفت چینی با طرحهایی زیبا و رنگارنگ و همچنین مانند نگارگریهای مانی که تصاویر زیبا و هنرمندانه دارند.
نگاریده بر چند جابر، مصور
شه شرق را اندر آن کاخ، پیکر
هوش مصنوعی: در چند تابلو، تصویر زیبایی از معشوقهای است که در کاخی در شرق قرار دارد و با دقت و هنرمندی طراحی شده است.
بیکجای در رزم و در دست زوبین
بیکجای در بزم در دست ساغر
هوش مصنوعی: در میدان جنگ و در دست داشتن نیزه، در یک زمان دیگر در مهمانی و با در دست داشتن جام شراب.
وزان کاخ فرخ چواندر گذشتی
یکی رود و آب اندر و همچو شکر
هوش مصنوعی: وقتی از آن کاخ زیبا و خوشبخت عبور کردی، مانند جوی و آبی است که شیرین و خوشمزه است.
برفتن ز تیزی چو فرمان سلطان
بخوردن ز خوشی چو عیش توانگر
هوش مصنوعی: زمانی که از چنگال سختی و تنگدستی رها میشوی، با لذت و خوشحالی از زندگی مانند ثروتمندان بهرهمند میشوی.
نه چرخست و اجزای او چون ستاره
نه ابرست و آوای او همچو تندر
هوش مصنوعی: این پدیده نه مانند چرخ و اجزای آن است که شبیه ستارهها باشند، و نه مانند ابر که صدایش همانند رعد و برق باشد.
اگر بگذرد بر سرش مرغ، موجش
بیالاید اندر هوا مرغ را پر
هوش مصنوعی: اگر مرغی بر روی سرش پرواز کند، باید توانایی این را داشته باشد که آن مرغ را در هوا به خوبی پرورش دهد.
بدینسان بباغ اندرون باز بینی
یکی ژرف دریا مر او را برابر
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در باغی که در آن قرار داریم، میتوانیم دریایی عمیق را مشاهده کنیم که همانند آینهای در مقابل ما قرار دارد. این تصویر نشاندهنده زیبایی و عمق است، به طوری که باغ و دریا هر دو یکدیگر را تکمیل میکنند.
روان اندرو کشتی وخیره مانده
ز پهنای او دیده آشناور
هوش مصنوعی: روح او در کشتی است و چشمانش از وسعت آن حیرتزده و پر از آشنایی شدهاند.
زمینش بکردار بیشینه (؟) کرده
کران تا کرانش بکردار مرمر
هوش مصنوعی: زمین را با ویژگیهای برجستهاش پوشانده است و از سر تا سر آن با زیباییهای چشمنوازش آراسته است.
بدو اندرون ماهیان چون عروسان
بگوش اندرون پر گهر حلقه زر
هوش مصنوعی: درون او مانند عروسان ماهیانی است که درخشش و زیبایی خاصی دارند و گوشهایشان مانند حلقههای زرینی پر از مروارید است.
دکانی برآورده پهلوی دریا
بدان تا در آن می خورد شاه صفدر
هوش مصنوعی: یک مغازه در کنار دریا ساختهاند تا شاه صفدر در آنجا شراب بنوشد.
یمین دول شاه محمود غازی
امین ملل خسرو بنده پرور
هوش مصنوعی: من یمین دولتم و در خدمت شاه محمود غازی هستم، کسی که حافظ و پاسدار ملتهاست و به بندگان خود محبت میکند.
شه خوب صورت، شه خوش سیرت
شه خوب منظر، شه خوب مخبر
هوش مصنوعی: پادشاهی با چهره زیبا و شخصیت نیکو است که هم ظاهری دلنشین دارد و هم باطن حیرتانگیزی.
بمردی فزاینده عز مؤمن
بشمشیر کاهنده کفر کافر
هوش مصنوعی: مردانگی و شجاعت مؤمن با شمشیری که کفر و بیایمانی را از بین میبرد، افزایش مییابد.
ز بهر قوی کردن دین ایزد
همی گردد اندر جهان چون سکندر
هوش مصنوعی: برای تقویت دین خداوند، مانند سکندر، در جهان تلاش و کوشش میکند.
زهی بزم را ابر دینار قطره
زهی رزم را خسرو و رزم گستر
هوش مصنوعی: عجب جشنی که همانند باران طلا برپا شده است، و چه شگفت انگیز است نبردی که شاه و حماسه سازان را در خود دارد.
تو آنی که هرچ از تو گویم بمردی
نیوشنده از من کند جمله باور
هوش مصنوعی: تو آنی که هرچه دربارهات بگویم، کسی که به سخنان من گوش دهد، همه را باور خواهد کرد.
نشان تو نایافته شهریارا
نه ماهیست در بحر و نه مرغ دربر
هوش مصنوعی: یافتن نشانههای تو برای شهریار ممکن نیست؛ نه مانند ماهی در دریا حضور داری و نه همچون پرندهای در آشیانه.
مزور بود جز ترا نام شاهی
چو جز مر ترا نام مردی مزور
هوش مصنوعی: جز تو هیچ کس را نمیتوان پادشاه نامید، همانطور که هیچکس دیگری را نمیتوان مرد نامید.
بهندوستان آنچه تو پار کردی
براهل سلاسل نکرده ست حیدر
هوش مصنوعی: در هند، آنچه تو انجام دادهای، حیدر برای اهل زنجیر نساخته است.
تهی کردی از پیل هندوستان را
ز بس تاختن بردی آنجا زایدر
هوش مصنوعی: تو با شدت و قدرتی که از خود به نمایش گذاشتی، هند را از نیروی خود خالی کردی، تا آنجا که به ویرانی و تخریب آنجا منجر شدی.
ز دو پادشا بستدی بر دو منزل
بیک تاختن هفتصد پیل منکر
هوش مصنوعی: دو پادشاه بر دو مکان فرود آمدند و با یک حمله، هفتصد فیل نادیده را به تسخیر درآوردند.
همی تا ببزم اندرون نیک یابی
گل تازه را، باز ناکرده از بر
هوش مصنوعی: تا زمانی که در میان طبیعت بگردی و به زیباییها توجه کنی، میتوانی گلهای تازه و زیبا را پیدا کنی، حتی اگر هنوز آنها را مشاهده نکرده باشی.
خدایت معین با دو دولت مساعد
جهان زیر فرمان تو تا بمحشر
هوش مصنوعی: خداوند تو را یاری میکند و با دو نعمت بزرگ، دنیا را زیر فرمان تو قرار داده تا روز قیامت.
خوشا کاخ و باغا که داری بشادی
در آن کاخ می خور، وزان باغ بر خور
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که در کاخ و باغی زندگی میکند و میتواند از شادی و زیبایی آنجا بهرهمند شود. در این مکان میتواند از خوراکیهای خوشمزه در کاخ لذت ببرد و از میوهها و زیباییهای باغ استفاده کند.