گنجور

شمارهٔ ۳۰ - در ذکر مراجعت سلطان محمود از هندوستان و فتح ثانی

قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
هنوز خنجرش از خون تازه چون گلنار
هنوز ماه ز آوای کوس او مدهوش
ز عکس تیغش خیره ستاره سیار
ز بهر ریختن خون دشمنان خدای
ز بهر قوت دین محمد مختار
رهی بپیش خود اندر گرفت و گرم براند
بزیر رایت منصور لشکر جرار
رهی چگونه رهی، چون شب فراق دراز
چو عیش مردم درویش ناخوش و دشوار
نشیبهاش چو چنگالهای شیر درشت
فرازهاش چو پشت نهنگ ناهموار
بشب سرشته و آغشته خاک او از نم
بروز تیره و تاری هوای او ز بخار
چو کاسموی گیاهان او برهنه ز برگ
چو شاخ رنگ درختان او تهی از بار
میان بیشه او گم شدی علامت پیل
گیاه منزل او بستدی سلیح سوار
برفت گرم و بدستور گفت کز پی من
تو لشکر و بنه را رهنمای باش و بیار
چو من بجنگ سوی آن سپه سپاه کشم
تو آن سپه را همچون سپاه شاه انگار
ببرد پنج یک از لشکر و بلشکر گفت
که نیست آن سپه بیکرانه را مقدار
نماز شام ز بهر طلایه پیش برفت
محمد عربی با جماعت احرار
هنوز میر خراسان براه بودکه بود
طلایه دار بر آورده زان سپاه دمار
کشان کشان همی آورد هر کسی سوی او
مبارزان و عزیزان آن سپه را خوار
ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود
بدان زمان که بسیج نهار کرد نهار
درین کرانه فرود آمد و کرانه نکرد
ز مکر کردن نندای ریمن مکار
شب اندر آمدونند اسپاهرا برداشت
برفت و پیش چنین شه، شدن نباشد عار
همی شدند وهمی ریخت آن سپاه سلیح
چنانکه وقت خزان برگ ریزداز اشجار
شب سیاه مر او را تمام یاری داد
خنک کسی که مر او را تمام باشد یار
چو راست روی شب تیره برگفت وبرفت
ز دست روز درخشنده رایت شب تار
بجای لشکر ایشان نگاه کرد ملک
ندید زیشان جز خیمه بر زمین آثار
برفت بردمشان یک دو منزل و همه را
بکشت و دشمن دینرا بکشت باید زار
خیارگان صفت پیل آن سپه بگرفت
نفایگانرا پی کرد و خسته کرد و نزار
فرو گرفت ز بالای بار پیلانشان
به درج گوهر سرخ و به تنگ زر عیار
تبارک الله از آن خسروی که در هنرش
زبان خلق همی بازماند از گفتار
بغزو کوشد و شاهان همه بجستن کام
بجنگ یاز دو شاهان همه بجام عقار
چو روز روی بدو کرد، روی کرد بغزو
چه کینه دارد با عالم همه اشرار
ایا شجاعت را نوک نیزه تو پناه
ایا شریعت را تیغ تیز تو معیار
بسا بتا که تو برداشتی ز بتکده ها
چنان بتان که ز لاهور برگرفتی پار
ز بهر آنکه بتان را همی پرستیدند
مخالفان هدی اندر آن بلاد و دیار
بتان زرین بشکستی و بپالودی
بنام ایزد از آن زرها زدی دینار
کلیدهای شهادت نهادی اندر گنج
زهی ذخایر گنج تو طاعت جبار
بهر کلیدی از آن جبرئیل باز کند
در بهشت برین پیش تو بروز شمار
خدایگانا مدح تو چون توانم گفت
که برترست ز گفتار من ترا کردار
شنیده ام که فرامرز رستم اندر سند
بکشت مارو بدان فخر کرد پیش تبار
از آن سپس که گه کشتن از کمان بلند
هزار تیر برو بیش برده بود بکار
تو پادشاه یکی کرگ کشتی اندر هند
چنین دلیری نیکو ترست از آن صدبار
همیشه تا چو درمهای خسروانی گرد
ستاره تا بد هر شب ز گنبد دوار
نماز شام پدید آید آفتاب از دور
چو زرگون سپری گشته گرد از پرگار
عزیز باش و بزرگی بدانکه خواهی ده
امیر باش و جهانرا چنانکه خواهی دار
کشیده فخر وشرف پیش رایت تو سپاه
گرفته فتح و ظفر گرد موکب تو مدار
دو چیز دار برای دو تن نهاده مقیم
ز بهر ناصح تخت وز بهر حاسد دار
بفال نیک تراماه روزه روی نمود
تو دیر باش و چنین روزه صد هزار بدار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
هوش مصنوعی: این شعر به فردی اشاره دارد که قدرت و استحکام دین محمد را تقویت می‌کند و به عنوان یار راستین دولت محمود شناخته می‌شود، کسی که بر دشمنان خدا پیروز است.
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هوش مصنوعی: زمانی که به پیروزی بازگشت، در دروازه‌های قنوج نشانه انتصار و دستاوردهایش را مشاهده کرد، در حالی که سمت راست و چپش نشانی از پیروزی و موفقیت بود.
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
هنوز خنجرش از خون تازه چون گلنار
هوش مصنوعی: هنوز پرچمش مانند گل نسرین از گرد و غبار راه، و هنوز خنجرش به تازگی خونین است، همانند گل انار.
هنوز ماه ز آوای کوس او مدهوش
ز عکس تیغش خیره ستاره سیار
هوش مصنوعی: ماه هنوز تحت تأثیر صدای کوس اوست و به خاطر درخشش تیغش، ستاره‌های سیار هم چشمانشان به او خیره مانده است.
ز بهر ریختن خون دشمنان خدای
ز بهر قوت دین محمد مختار
هوش مصنوعی: برای جلوگیری از ریختن خون دشمنان خدا و به منظور تقویت دین پیامبر، مختار تلاش می‌کند.
رهی بپیش خود اندر گرفت و گرم براند
بزیر رایت منصور لشکر جرار
هوش مصنوعی: یک رهبر با اراده و قوی، با عزمی راسخ، به جلو می‌رود و با قدرت و شجاعت زیر پرچم منصور، سپاه بزرگی را به حرکت درمی‌آورد.
رهی چگونه رهی، چون شب فراق دراز
چو عیش مردم درویش ناخوش و دشوار
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم در این راه پیش بروم در حالی که شب جدایی بسیار طولانی و سخت است، مانند زندگی آدمی فقیر که پر از ناراحتی و دشواری است.
نشیبهاش چو چنگالهای شیر درشت
فرازهاش چو پشت نهنگ ناهموار
هوش مصنوعی: پستی و بلندی‌های این سرزمین، مانند چنگال‌های بزرگی از شیر هستند، و ارتفاعاتش به شکل پشت یک نهنگ ناهماهنگ به نظر می‌رسند.
بشب سرشته و آغشته خاک او از نم
بروز تیره و تاری هوای او ز بخار
هوش مصنوعی: در شب، خاک او با رطوبت و نم آمیخته شده و هوای او به خاطر بخار، تیره و تار است.
چو کاسموی گیاهان او برهنه ز برگ
چو شاخ رنگ درختان او تهی از بار
هوش مصنوعی: وقتی گیاهان بدون برگ می‌شوند، شبیه به چوب‌هایی می‌مانند که رنگ و زینت درختان را ندارد و از میوه خالی هستند.
میان بیشه او گم شدی علامت پیل
گیاه منزل او بستدی سلیح سوار
هوش مصنوعی: در دل جنگل او گم شده‌ای. نشانه‌اش، درختی است که به شکل پیل (فیل) است. آنجا جایی است که سلاح سواران را برپا کرده‌اند.
برفت گرم و بدستور گفت کز پی من
تو لشکر و بنه را رهنمای باش و بیار
هوش مصنوعی: او رفت و به دستوری گفت که تو رهبری سپاه و تجهیزات را بر عهده بگیر و آن‌ها را آماده کن.
چو من بجنگ سوی آن سپه سپاه کشم
تو آن سپه را همچون سپاه شاه انگار
هوش مصنوعی: وقتی من به سمت آن ارتش می‌روم، تو هم آن ارتش را مثل ارتش شاه تصور کن.
ببرد پنج یک از لشکر و بلشکر گفت
که نیست آن سپه بیکرانه را مقدار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که از یک ارتش پنج نفر را برداشتند و سپاه به این نتیجه رسید که تعداد این افراد نمی‌تواند به اندازه کل سپاه باشد. یعنی، وقتی که تنها پنج نفر از یک گروه بزرگ کم می‌شود، این کم‌شدن تأثیر زیادی بر کلیت آن گروه نخواهد داشت و به عبارتی اندازه و قدرت کل سپاه تغییر نخواهد کرد.
نماز شام ز بهر طلایه پیش برفت
محمد عربی با جماعت احرار
هوش مصنوعی: محمد عربی به همراه جمعی از آزادگان برای نماز شام به پیش رفت.
هنوز میر خراسان براه بودکه بود
طلایه دار بر آورده زان سپاه دمار
هوش مصنوعی: هنوز میر خراسان در حال حرکت بود و پیشاپیش سپاه، کسی به عنوان پیشرو و راهنما در میدان نبرد حاضر شده بود.
کشان کشان همی آورد هر کسی سوی او
مبارزان و عزیزان آن سپه را خوار
هوش مصنوعی: هر فردی که می‌آید، به گونه‌ای کشان کشان به سمت او می‌برد، در حالی که مبارزان و عزیزان آن سپاه را تحقیر می‌کند.
ملک برفت و علامت بدان سپاه نمود
بدان زمان که بسیج نهار کرد نهار
هوش مصنوعی: فرمانده ارتش از آنجا رفت و نشانه‌ای از سپاه را نشان داد، در زمانی که برای خوردن نهار آماده شده بودند.
درین کرانه فرود آمد و کرانه نکرد
ز مکر کردن نندای ریمن مکار
هوش مصنوعی: در این طرف می‌آید و هیچ کاری نمی‌کند، از حیله‌گری هیچ صدایی نمی‌زند.
شب اندر آمدونند اسپاهرا برداشت
برفت و پیش چنین شه، شدن نباشد عار
هوش مصنوعی: شب بود و سپاهیان وارد شدند، پس از آنکه اسبانشان را برداشتند و به سوی چنین پادشاهی رفتند، ننگی در کار نیست.
همی شدند وهمی ریخت آن سپاه سلیح
چنانکه وقت خزان برگ ریزداز اشجار
هوش مصنوعی: سپاه سلیح به سرعت از هم پاشید، همانطور که در فصل پاییز برگ‌ها از درختان می‌ریزند.
شب سیاه مر او را تمام یاری داد
خنک کسی که مر او را تمام باشد یار
هوش مصنوعی: در شب تاریک، او تمام یاری را دریافت کرد. خوشا به حال کسی که در چنین شرایطی، یاری کامل دارد.
چو راست روی شب تیره برگفت وبرفت
ز دست روز درخشنده رایت شب تار
هوش مصنوعی: زمانی که شب تار و سیاه فرا رسید و نور روز از بین رفت، زیبایی و سادگی شب بر روی همه چیز سایه افکند.
بجای لشکر ایشان نگاه کرد ملک
ندید زیشان جز خیمه بر زمین آثار
هوش مصنوعی: به جای اینکه لشکر آنها را ببیند، تنها آثار خیمه‌هایی را بر زمین مشاهده کرد و هیچ نشانی از سلطنت و قدرت آنها ندید.
برفت بردمشان یک دو منزل و همه را
بکشت و دشمن دینرا بکشت باید زار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از سفری صحبت می‌کند که در آن به همراه عده‌ای به راه افتاده‌اند. اما در میانه راه، دشمنان دین به آنها حمله کرده و همه را به قتل می‌رسانند. این موضوع باعث تأسف و اندوه شاعر می‌شود.
خیارگان صفت پیل آن سپه بگرفت
نفایگانرا پی کرد و خسته کرد و نزار
هوش مصنوعی: سربازان به مانند فیل، قدرت و توانایی بزرگ خود را نشان دادند و دشمنان را به راحتی شکست دادند و آن‌ها را به شدت تحت فشار قرار دادند و خسته کردند.
فرو گرفت ز بالای بار پیلانشان
به درج گوهر سرخ و به تنگ زر عیار
هوش مصنوعی: از بالای بار فیل‌هایشان، نگین‌های سرخ و طلاهای باارزش را برداشتند.
تبارک الله از آن خسروی که در هنرش
زبان خلق همی بازماند از گفتار
هوش مصنوعی: ستایش خدایی را که آن پادشاه در هنر خود چنان بی‌نظیر است که زبان خلق از وصف او و هنرهایش ناتوان مانده است.
بغزو کوشد و شاهان همه بجستن کام
بجنگ یاز دو شاهان همه بجام عقار
هوش مصنوعی: در این بیت به تلاش و جنگ بین دو پادشاه پرداخته شده است. گفته می‌شود که هر دو طرف با جدیت در پی رسیدن به هدف‌های خود هستند و در تلاشند تا به خواسته‌هایشان برسند. در نهایت، اهمیت مبارزه و کوشش در میان فرمانروایان برجسته و تأثیر آن بر روند امور نمایان است.
چو روز روی بدو کرد، روی کرد بغزو
چه کینه دارد با عالم همه اشرار
هوش مصنوعی: وقتی روز به او نظر کرد، به جنگل برگشت و به این فکر کرد که چه دشمنی با تمام بدی‌ها دارد.
ایا شجاعت را نوک نیزه تو پناه
ایا شریعت را تیغ تیز تو معیار
هوش مصنوعی: آیا تو پناهگاه شجاعت هستی که نوک نیزه را در دست داری؟ آیا تو معیاری برای شریعت نیستی که تیغ تیز را به همراه داری؟
بسا بتا که تو برداشتی ز بتکده ها
چنان بتان که ز لاهور برگرفتی پار
هوش مصنوعی: چقدر زیبایی‌هایی را که تو از معابد الهه‌ها و بت‌ها برداشت کرده‌ای، شبیه به آن بت‌هایی است که از لاهور برمی‌داری.
ز بهر آنکه بتان را همی پرستیدند
مخالفان هدی اندر آن بلاد و دیار
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه مخالفان، بت‌ها را پرستش می‌کردند، هدایتگران در آن سرزمین‌ها و مناطق با مشکل مواجه بودند.
بتان زرین بشکستی و بپالودی
بنام ایزد از آن زرها زدی دینار
هوش مصنوعی: بت‌های طلایی را شکستی و با نام خدا، آن طلاها را به دینار تبدیل کردی.
کلیدهای شهادت نهادی اندر گنج
زهی ذخایر گنج تو طاعت جبار
هوش مصنوعی: شهادت را به عنوان یک روش ارزشمند در دستت قرار دادی و آن را در گنجینه‌ای قرار داده‌ای. این گنجینه، شامل همه چیزهای باارزشی است که از اطاعت و بندگی تو به دست آمده است.
بهر کلیدی از آن جبرئیل باز کند
در بهشت برین پیش تو بروز شمار
هوش مصنوعی: هر وقت که جبرئیل بخواهد کلیدی برای باز کردن در بهشت به تو بدهد، روز شمار به تو نشان می‌دهد.
خدایگانا مدح تو چون توانم گفت
که برترست ز گفتار من ترا کردار
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، چگونه می‌توانم تو را ستایش کنم در حالی که صفات و کارهایت از هر گونه کلامی بالاتر و بزرگ‌تر است؟
شنیده ام که فرامرز رستم اندر سند
بکشت مارو بدان فخر کرد پیش تبار
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که فرامرز، پسر رستم، در سرزمین سند ماری را کشت و به این کارش افتخار کرد و آن را به سرسبزتر از تبار خود نشان داد.
از آن سپس که گه کشتن از کمان بلند
هزار تیر برو بیش برده بود بکار
هوش مصنوعی: پس از آنکه تیرهای زیادی از کمان بلند پرتاب شده بودند و به کار برده شده بودند، متوجه شد که شرایط تغییر کرده است.
تو پادشاه یکی کرگ کشتی اندر هند
چنین دلیری نیکو ترست از آن صدبار
هوش مصنوعی: تو در هند شاهی هستی که شجاعت و دلیری‌ات نسبت به دیگران قابل قیاس نیست و از همه برتری داری.
همیشه تا چو درمهای خسروانی گرد
ستاره تا بد هر شب ز گنبد دوار
هوش مصنوعی: هر شب تا زمانی که درهای فرشتگان باز باشد و ستاره‌ها در آسمان درخشان باشند، باید در گرد شادی و خوشبختی زندگی کنم.
نماز شام پدید آید آفتاب از دور
چو زرگون سپری گشته گرد از پرگار
هوش مصنوعی: نماز مغرب شروع می‌شود و خورشید از دور مانند طلا درخشان است که دور آن را سایه‌ای گرفته است.
عزیز باش و بزرگی بدانکه خواهی ده
امیر باش و جهانرا چنانکه خواهی دار
هوش مصنوعی: عزیز و بزرگوار باش و بدان که اگر بخواهی، می‌توانی فرمانروای بزرگ‌تری باشی و جهان را بر طبق خواسته‌هایت اداره کنی.
کشیده فخر وشرف پیش رایت تو سپاه
گرفته فتح و ظفر گرد موکب تو مدار
هوش مصنوعی: افتخار و عزت به خاطر اردوی تو به صف آمده‌اند و پیروزی و موفقیت در اطراف حضور تو در حال گردش است.
دو چیز دار برای دو تن نهاده مقیم
ز بهر ناصح تخت وز بهر حاسد دار
هوش مصنوعی: دو چیز در دسترس هر دو نفر قرار داده شده است: یکی برای نصیحان و另一 برای رقبا. یکی تخت و مقام برای مشاوره‌دهندگان و دیگری دار و دستاویز برای حسودان.
بفال نیک تراماه روزه روی نمود
تو دیر باش و چنین روزه صد هزار بدار
هوش مصنوعی: در یک فال مثبت، چهره تو نمایان شده است. دیر کردن تو در این روز بسیار خوب است و می‌تواند افکار و خواسته‌های زیادی را به همراه داشته باشد.