گنجور

شمارهٔ ۲۹ - در تهنیت جشن سده و مدح وزیر گوید

گر نه آیین جهان از سر همی دیگر شود
چون شب تاری همی از روز روشن تر شود
روشنایی آسمان را باشد و امشب همی
روشنی بر آسمان از خاک تیره بر شود
روشنی بر آسمان زین آتش جشن سده ست
کز سرای خواجه با گردون همی همسر شود
آتشی کرده ست خواجه کز فراوان معجزات
هر زمان گیرد نهادی، هر زمان دیگر شود
گاه گوهر پاش گردد گاه گوهر گون شود
گاه گوهر بار گردد گاه گوهر بر شود
گاه چون زرین درخت اندر هوا سر برکشد
گه چو اندر سرخ دیبا لعبت بربر شود
گاه روی از پرده زنگار گون بیرون کند
گاه زیر طارم زنگارگون اندر شود
گاه چون خونخوارگان خفتان بخون اندر کشد
گاه چون دوشیزگان اندر زر و زیور شود
گاه برسان یکی یاقوت گون گوهر شود
گه بکردار یکی بیجاده گون مجمر شود
گاه چون دیوار برهون گرد گردد سر بسر
گاه چون کاخ عقیقین بام زرین در شود
گه میان چشم نیلوفر زبانه بر زند
گاه دودش گرد او چون برگ نیلوفر شود
گه فروغش بر زمین چون لاله نعمان شود
گه شرارش بر هوا چون دیده عبهر شود
سیم زر اندود گردد هر چه زو گیرد فروغ
زر سیم اندود گردد هر چه زر اخگر شود
گاه چون در هم شکسته مغفر زرین شود
گاه چون بر هم نهاده تاج پر گوهر شود
جادویی آغاز کرده ست آتش ار نه از چه رو
گاه پشتش روی گردد گاه پایش سر شود
گاه چون برگ رزان اندر خزان لرزان شود
گاه چون باغ بهاری پر گل و پر بر شود
گه ز بالا سوی پستی باز گردد سر نگون
گه ز پستی بر فروزد سوی بالا بر شود
گه معصفر پوش گردد گه طبر خون تن شود
گاه دیبا باف گردد گه طرایف گر شود
گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر کشد
گاه چون خورشید رخشنده ضیا گستر شود
نسبتی دارد زخشم خواجه این آتش مگر
کز تفش خارا همی در کوه خاکستر شود
صاحب سید وزیر خسرو لشکر شکن
آنکه سهمش بر عدو هر ساعتی لشکر شود
جود لاغر گشته از دستش همی فربه شود
بخل فربه گشته از جودش همی لاغر شود
بر امید آنکه صاحب بر نهد روزی بسر
زر سرخ اندر دل خارا همی افسر شود
از پی آن تا ببرد حلق بدخواهان او
آهن اندر کان، بی آهنگر همی خنجر شود
ز آرزوی خاطب او ،ناتراشیده درخت
هر زمان اندر میان بوستان منبر شود
تا قیامت هر کجا نامش برند اندر جهان
نام شاهان از بزرگی نام او چاکر شود
مهتران هفت کشور کهتران صاحبند
هر کسی کو کهتر صاحب بود مهتر شود
کشوری خالی نخواهد بود از عمال او
ور همیدون هفت کشور هفتصد کشور شود
مهتر دینست، وز دین گشتنش در عهد نیست
هر کسی از دین بگشت اندر جهان کافر شود
نام آن لشکر بگیتی گم شود کز بهر جنگ
چاکری از چاکرانش پیش آن لشکر شود
گر برادی وهنر پیغمبری یابد کسی
صاحب سید سزا باید که پیغمبر شود
ور شمار فضل او را دفتری سازد کسی
هر چه قانون شمارست اندر آن دفتر شود
دست رادش را بدریا کی توان مانند کرد
که همی دریا بپیش دست او فرغر شود
دست او ابرست و دریا را مدد باشد ز ابر
نیز از دستش جهان دریای پهناور شود
آنکه اندر ژرف دریا راه برد روز وشب
بر امید سود ازین معبر بدان معبر شود
گر زمانی خدمت صاحب کند، بی بیم غرق
گوهر اندر زیر گنجوران او بستر شود
تا وزارت را بدو شاه زمانه باز خواند
زو وزارت با نبوت هر زمان همبرشود
ای خجسته پی وزیر از فر تو ایوان ملک
بس نماند تا بخاور خسرو خاور شود
روم و چین صافی کند، یاران او در روم و چین
نایبی فغفور گردد حاجبی قیصر شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر نه آیین جهان از سر همی دیگر شود
چون شب تاری همی از روز روشن تر شود
هوش مصنوعی: اگر قوانین و سنت‌های جهان به هم بریزند، شب که تاریکی است، از روز که روشنایی دارد، نیز تاریک‌تر خواهد شد.
روشنایی آسمان را باشد و امشب همی
روشنی بر آسمان از خاک تیره بر شود
هوش مصنوعی: امشب در آسمان نوری وجود دارد که از زمین تاریک برخاسته است و به روشنی آسمان افزوده می‌شود.
روشنی بر آسمان زین آتش جشن سده ست
کز سرای خواجه با گردون همی همسر شود
هوش مصنوعی: در این بیت به جشن سده اشاره شده که به خاطر آتش روشنایی خاصی در آسمان ایجاد کرده است. این آتش به نوعی از سرای خواجه، یا همان خانه شخصی، به آسمان بالا می‌رود و با گردون، یعنی دنیا یا آسمان، ارتباط برقرار می‌کند. به طور کلی، شعری زیباست که به جشن و خوشحالی و ارتباط آتش با آسمان پرداخته است.
آتشی کرده ست خواجه کز فراوان معجزات
هر زمان گیرد نهادی، هر زمان دیگر شود
هوش مصنوعی: خواجه با کارهای خود آتشی به راه انداخته که به خاطر معجزات زیادی که دارد، همیشه در حال تغییر و تحول است.
گاه گوهر پاش گردد گاه گوهر گون شود
گاه گوهر بار گردد گاه گوهر بر شود
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است که جواهر به شکل‌های مختلف درآید؛ گاهی رنگارنگ و زیبا می‌شود، گاهی باران مانند می‌بارد و گاهی به شکل مروارید و درخشش خود را نشان می‌دهد.
گاه چون زرین درخت اندر هوا سر برکشد
گه چو اندر سرخ دیبا لعبت بربر شود
هوش مصنوعی: گاه ممکن است درختی طلایی در آسمان بالا رود و گاه مانند دختری زیبا و دلربا در پارچه‌ی قرمز جلوه‌گری کند.
گاه روی از پرده زنگار گون بیرون کند
گاه زیر طارم زنگارگون اندر شود
هوش مصنوعی: گاه ممکن است چهره‌ای زیبا و دلنشین از پشت پرده‌ای رنگی و زنگارآلود دیده شود و گاه ممکن است در زیر سقفی زنگار گون پنهان شود.
گاه چون خونخوارگان خفتان بخون اندر کشد
گاه چون دوشیزگان اندر زر و زیور شود
هوش مصنوعی: گاهی مانند شکارچیان خونی به جان هم می‌افتد و گاهی مانند دختران جوان در زرق و برق و زیبایی می‌درخشد.
گاه برسان یکی یاقوت گون گوهر شود
گه بکردار یکی بیجاده گون مجمر شود
هوش مصنوعی: گاه ممکن است که به خاطر یک کار نیک، انسان به درخشش و ارزش‌های بالا برسد، و گاهی نیز به خاطر اعمال نادرست، دچار عواقب بد و مشکلات بشود.
گاه چون دیوار برهون گرد گردد سر بسر
گاه چون کاخ عقیقین بام زرین در شود
هوش مصنوعی: گاه انسان می‌تواند مانند دیواری به دور خود محصور شود و در وضعیت نامناسبی قرار گیرد، و گاهی دیگر می‌تواند به زیبایی و شکوه یک کاخ با بامی طلایی دست یابد.
گه میان چشم نیلوفر زبانه بر زند
گاه دودش گرد او چون برگ نیلوفر شود
هوش مصنوعی: گاهی اوقات شعله‌ای از میان چشم گل نیلوفر بلند می‌شود و گاهی نیز دود آن دور او را مانند برگ‌های نیلوفر احاطه می‌کند.
گه فروغش بر زمین چون لاله نعمان شود
گه شرارش بر هوا چون دیده عبهر شود
هوش مصنوعی: گاه نور او به زمین می‌افتد و مانند لاله‌ای زیبا می‌شود و گاه آتش او در هوا به‌صورت چشمی خیره‌کننده نمایان می‌شود.
سیم زر اندود گردد هر چه زو گیرد فروغ
زر سیم اندود گردد هر چه زر اخگر شود
هوش مصنوعی: هر چیزی که از آن نور و درخشش را بگیرد، به مانند سیمی که با طلا پوشیده شده، به زیبایی و ارزش می‌رسد و هر چیزی که از طلا بگیرد، مانند آتش سوزان و دلربا می‌شود.
گاه چون در هم شکسته مغفر زرین شود
گاه چون بر هم نهاده تاج پر گوهر شود
هوش مصنوعی: گاهی سر و وضع انسان به قدری خراب و آشفته می‌شود که مانند کاسه‌ای شکسته به نظر می‌رسد، و گاهی دیگر، چنان مرتب و آراسته می‌شود که شبیه تاجی پر از جواهرات می‌گردد.
جادویی آغاز کرده ست آتش ار نه از چه رو
گاه پشتش روی گردد گاه پایش سر شود
هوش مصنوعی: آتش جادوگری را شروع کرده که گاهی حالت‌های مختلفی به خود می‌گیرد؛ گاه سرش به سمت زمین می‌رود و گاه پشتش به سمت بالا.
گاه چون برگ رزان اندر خزان لرزان شود
گاه چون باغ بهاری پر گل و پر بر شود
هوش مصنوعی: زمانی انسان مانند برگ‌های زرد و لرزان پاییز به نظر می‌آید و گاهی مانند باغی پر از گل و زیبایی در بهار شکوفا می‌شود.
گه ز بالا سوی پستی باز گردد سر نگون
گه ز پستی بر فروزد سوی بالا بر شود
هوش مصنوعی: گاه انسان از اوج به سقوط می‌افتد و سرش به زمین می‌رسد، و گاه از دره به اوج صعود می‌کند و بالا می‌رود.
گه معصفر پوش گردد گه طبر خون تن شود
گاه دیبا باف گردد گه طرایف گر شود
هوش مصنوعی: گاهی لباس زعفرانی می‌پوشد، گاهی خون تن می‌شود، گاهی چون دیبا نرم و لطیف است، و گاهی به شکلی زیبا و جذاب در می‌آید.
گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر کشد
گاه چون خورشید رخشنده ضیا گستر شود
هوش مصنوعی: گاهی مانند اشکال هندسی اقلیدس به هم پیچیده و نامفهوم می‌شود و گاهی مانند خورشید تابان، نور و روشنی را منتشر می‌کند.
نسبتی دارد زخشم خواجه این آتش مگر
کز تفش خارا همی در کوه خاکستر شود
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی از ارتباط آتش و درد سخن می‌گوید. اگر این آتش ناشی از زخم خواجه باشد، شاید بتواند به قدری قوی باشد که حتی سنگ‌های کوه را هم به خاکستر تبدیل کند. در واقع، این بیانگر شدت و تاثیر عواطف و احساسات است که می‌تواند به طرز عمیقی محیط را تحت تاثیر قرار دهد.
صاحب سید وزیر خسرو لشکر شکن
آنکه سهمش بر عدو هر ساعتی لشکر شود
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به شخصی دارد که در دربار خسرو به مقام وزارت رسیده و قدرت زیادی در فرماندهی و جنگ دارد. او کسی است که به دشمن آسیب می‌زند و هر لحظه می‌تواند نیروی خود را علیه دشمن به کار گیرد. سهم او در جنگ به گونه‌ای است که همیشه آماده نبرد است.
جود لاغر گشته از دستش همی فربه شود
بخل فربه گشته از جودش همی لاغر شود
هوش مصنوعی: سخاوت باعث می‌شود که انسان‌ها سرشار از نعمت و فراوانی شوند، در حالی که بخیلان با نگه‌داری اموال خود، به کم‌نوازی و لاغری دچار می‌شوند. این چرخه نشان می‌دهد که generosity و سخاوت برکات بیشتری به ارمغان می‌آورد، در حالی که بخل و قرار دادن چیزها در خود، به فقر و نقصان می‌انجامد.
بر امید آنکه صاحب بر نهد روزی بسر
زر سرخ اندر دل خارا همی افسر شود
هوش مصنوعی: شخصی در انتظار است که روزی مالک یا صاحب اختیاری به او کمک کند و او را به مقام و موقعیتی ارجمند برساند، همان‌طور که در دل یک سنگ قیمتی، جواهری زیبا و درخشان جای دارد.
از پی آن تا ببرد حلق بدخواهان او
آهن اندر کان، بی آهنگر همی خنجر شود
هوش مصنوعی: پس از آنکه بدخواهان او را به زحمت انداختند، اگرچه بدون آهنگر و ابزار، چاقویی از آهن در دل زمین تولید می‌شود.
ز آرزوی خاطب او ،ناتراشیده درخت
هر زمان اندر میان بوستان منبر شود
هوش مصنوعی: هر زمان که به یاد محبوب می‌افتم، مانند درختی نپخته و خام، در گوشه‌ای از باغ خاطراتم سر به‌تکلف می‌سازم.
تا قیامت هر کجا نامش برند اندر جهان
نام شاهان از بزرگی نام او چاکر شود
هوش مصنوعی: هر جا که در دنیا نام او را بر زبان بیاورند، حتی نام پادشاهان بزرگ نیز در برابر عظمت او کوچک خواهد شد.
مهتران هفت کشور کهتران صاحبند
هر کسی کو کهتر صاحب بود مهتر شود
هوش مصنوعی: بزرگان و رئیس‌های هفت کشور، افرادی که موقعیت و مقام پایین‌تری دارند را در اختیار دارند. هر فردی که دارای مقام و شخصیت برتر باشد، می‌تواند به مقام رهبری دست یابد.
کشوری خالی نخواهد بود از عمال او
ور همیدون هفت کشور هفتصد کشور شود
هوش مصنوعی: هیچ کشوری از کارگزاران او خالی نخواهد ماند، حتی اگر هندوستان هفت کشور باشد، آن‌گاه به هزاران کشور تبدیل می‌شود.
مهتر دینست، وز دین گشتنش در عهد نیست
هر کسی از دین بگشت اندر جهان کافر شود
هوش مصنوعی: رهبر دین است و در حقیقت، کسی که از دین فاصله می‌گیرد، به عهد خود وفادار نیست. هر فردی که از اصول دین خارج شود، در این دنیا کافر محسوب می‌شود.
نام آن لشکر بگیتی گم شود کز بهر جنگ
چاکری از چاکرانش پیش آن لشکر شود
هوش مصنوعی: نام آن گروه در جهان فراموش خواهد شد، زیرا از میان سربازانشان، کسی برای جنگ به پیش آن لشکر می‌رود.
گر برادی وهنر پیغمبری یابد کسی
صاحب سید سزا باید که پیغمبر شود
هوش مصنوعی: اگر کسی از علم و هنر بهره‌مند شود و شایستگی‌اش را به اثبات برساند، باید به عنوان یک رهبر و پیشوای راستین شناخته شود و به مقام پیامبری برسد.
ور شمار فضل او را دفتری سازد کسی
هر چه قانون شمارست اندر آن دفتر شود
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد فضائل او را در یک دفتر بنویسد، هر چیزی که به عنوان قانون بخواهد در آن دفتر ثبت کند، تحت تأثیر فضائل او خواهد بود.
دست رادش را بدریا کی توان مانند کرد
که همی دریا بپیش دست او فرغر شود
هوش مصنوعی: کسی نمی‌تواند دست توانمند راد را به دریا مانند کند، زیرا در برابر او دریا کوچک و بی‌اهمیت به نظر می‌رسد.
دست او ابرست و دریا را مدد باشد ز ابر
نیز از دستش جهان دریای پهناور شود
هوش مصنوعی: دست او مانند ابر است و از همین دست، دریا به وجود می‌آید؛ بنابراین، اگر این دست در کار باشد، جهان به مانند دریای وسیع و گسترده‌ای می‌شود.
آنکه اندر ژرف دریا راه برد روز وشب
بر امید سود ازین معبر بدان معبر شود
هوش مصنوعی: کسی که در عمق دریا حرکت می‌کند، شب و روز با امید کسب سود از این مسیر به آن مسیر می‌رود.
گر زمانی خدمت صاحب کند، بی بیم غرق
گوهر اندر زیر گنجوران او بستر شود
هوش مصنوعی: اگر زمانی کسی خدمت صاحب (خدا) کند، بدون ترس از غرق شدن در دریا و از بین رفتن گوهرها، در زیر درختان او آرام می‌گیرد و زندگی می‌کند.
تا وزارت را بدو شاه زمانه باز خواند
زو وزارت با نبوت هر زمان همبرشود
هوش مصنوعی: وزارت به او در زمان شاه بازگشت، و او هر بار از مقام وزارت به مقام نبوت نزدیک‌تر می‌شود.
ای خجسته پی وزیر از فر تو ایوان ملک
بس نماند تا بخاور خسرو خاور شود
هوش مصنوعی: ای وزیر خوشبخت، از تو نور و روشنی به حکومت بخشیده شده است و تا زمانی که پادشاه شرقی به سوی خاور بیاید، جایگاه پادشاهی خالی نخواهد ماند.
روم و چین صافی کند، یاران او در روم و چین
نایبی فغفور گردد حاجبی قیصر شود
هوش مصنوعی: کسانی که در روم و چین هستند، به واسطه‌ی دوستانش به مقامات بالا دست پیدا خواهند کرد و در نتیجه به مقام‌های مهمی مانند دربار قیصر خواهند رسید.