گنجور

شمارهٔ ۲۱۴ - در مدح خواجه ابوسهل احمدبن حسن حمدوی گوید

ای پسر هیچ ندانم که چگونه پسری
هر زمان با پدر خویش به خوی دگری
با چنین خو که تو داری پسرا، گر به مثل
صبر ایوب مرا بودی گشتی سپری
تنگدل گردی چون من سوی تو کم نگرم
ور سوی تو نگرم تو به دگر سو نگری
بوسه ندْهیّ و نخواهی که کسم بوسه دهد
پس تو ای جان پدر رنج و عَنای پدری
گر نخواهی که مرا بوسه دهد جز تو کسی
تو مکن نیز گه بوسه چنین حیله‌گری
من به پروردن تو رنج بدان روی برم
که تو در جستن کام دل من رنج بری
به مراد دل من باش و دلم نیز مخور
گر همی خواهی کز صحبت من بر بخوری
تیر بالایی و ماننده تیری که ترا
هر چه نزدیکتر آرم تو زمن دورتری
مکن ای دوست که گر من ز تو بر تابم روی
بسکه تو گریی و من گویم خوناب گری
من نه از بیکسی اندر کف تو دادم دل
که مرا جز تو بتانند به خوبی چوبری
دل بدان یافتی از من که نکو دانی خواند
مدحت خواجه آزاده به الفاظ دری
خواجه سید ابو سهل رئیس الرؤسا
احمد بن الحسن آن بار خدای هنری
آن مهی یافته از گوهر و زیبای مهی
وان سری یافته بر خلق و سزاوار سری
نعمت و مال جهان را بر او نیست شرف
اینت مردی خطری، شاد زیاد این خطری
مهتری کرده و آموخته در خانه خویش
مهتری کردن و آن مهتری او را گهری
از عطا دادن پیوسته و خوشخویی او
ادبای سفری گشته براو حضری
زنده کرد او به بزرگی و هنر نام پدر
این چنین باید کردن پدران را پسری
پایگاه وزرا یافته نزدیک ملک
از نکو رایی و دانایی و تدبیر گری
در شمار هنرش عاجز و سر گشته شوی
گر توانی به مثل قطره باران شمری
گر تو خواهیش و گر نه به تو اندر بشلد
زراوچون به در خانه او بر گذری
لاجرم ناموری یافت بین عادت خوب
به چنین عادت نادر نبود ناموری
طلعتی دارد و خویی چو رخ خویش بدیع
فری آن طلعت فرخنده و آن خوی فری
ای کریمی وسخی بار خدایی که مدام
از همه خلق به دینار همی شکر خری
اندرین دولت ماننده تو کیست دگر
چه به نیکو سیری وچه به نیکو نظری
عادتی داری نیکو ورهی داری خوب
فضل را راهبری تا تو بدین راهبری
زینت ملک خداوندی و اندر خور ملک
صدر دیوان شه شرقی و آنرا ز دری
بخل نزدیک تو کفرست و سخانزد تو دین
مرد دین دوست بود آری از کفر بری
زبرین چرخ فلک زیر کمین همت تست
نه عجب گر توبه قدر از همه عالم زبری
دست طاقت به چنان همت عالی نرسد
پس تو زین همت با رنج دل و درد سری
ای جوادی که همه میل سوی جود کنی
ای کریمی که همه راه کریمی سپری
چون سخن خواهی گفتن همه ساده نکتی
چون هنر خواهی جستن همه ساده جگری
شیر نر وقت هنر پیش تو روباه شود
زشت باشد که ترا گویم تو شیرنری
هنر و فضل تو بر خلق چرا عرضه کنم
چون به نزدیک همه خلق به هر دو سمری
تا چو نوروز درآرد سپه خویش به باغ
باغ پرلاله نو گردد و گلهای طری
تا که گردد که و کهسار تو تختی ز گهر
دشت و هامون چوبساطی شو از شوشتری
شاد بادی و توانا و قوی تا به مرا د
گه ولی پروری وگاه معادی شکری
مجلس تو ز نکو رویان چون باغ بهار
پر تذروان خرامنده و کبکان دری
گوش تو سوی سماع و لب نو سوی شراب
چشم تو سوی دو رخساربت کاشغری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پسر هیچ ندانم که چگونه پسری
هر زمان با پدر خویش به خوی دگری
هوش مصنوعی: ای پسر، نمی‌دانم چرا تو هر بار به شکلی متفاوت با پدر خود رفتار می‌کنی.
با چنین خو که تو داری پسرا، گر به مثل
صبر ایوب مرا بودی گشتی سپری
هوش مصنوعی: با این رفتاری که تو داری، اگر هم مثل ایوب صبر کنم، به هر حال قادر نیستم از این وضعیت محافظت کنم.
تنگدل گردی چون من سوی تو کم نگرم
ور سوی تو نگرم تو به دگر سو نگری
هوش مصنوعی: اگر مثل من دلگیر و ناراحت شوی، وقتی کم به تو نگاه می‌کنم، و وقتی که به تو نگاه می‌کنم، تو به سمت دیگری نگاه می‌کنی.
بوسه ندْهیّ و نخواهی که کسم بوسه دهد
پس تو ای جان پدر رنج و عَنای پدری
هوش مصنوعی: اگر تو بوسه‌ای ندهی و نخواهی که دیگران هم بوسه‌ای بدهند، پس تو ای جان پدر، از رنج و محبت پدری چه انتظاری داری؟
گر نخواهی که مرا بوسه دهد جز تو کسی
تو مکن نیز گه بوسه چنین حیله‌گری
هوش مصنوعی: اگر نمی‌خواهی کسی جز تو مرا ببوسد، پس نگذار کسی به مانند تو این کار را انجام دهد.
من به پروردن تو رنج بدان روی برم
که تو در جستن کام دل من رنج بری
هوش مصنوعی: من برای پرورش دادن تو سختی می‌کشم، زیرا تو نیز برای به دست آوردن آرزوهایم سختی می‌کشی.
به مراد دل من باش و دلم نیز مخور
گر همی خواهی کز صحبت من بر بخوری
هوش مصنوعی: به خواسته‌های قلب من توجه کن و خودت را ناراحت نکن. اگر می‌خواهی از همراهی من خوشحال باشی، باید این کار را بکنی.
تیر بالایی و ماننده تیری که ترا
هر چه نزدیکتر آرم تو زمن دورتری
هوش مصنوعی: من تو را به قدر نزدیکی‌ای که تیر به هدف می‌رسد، به خود نزدیک می‌کنم، اما تو هر چه نزدیک‌تر می‌شوی، من از تو دورتر می‌شوم.
مکن ای دوست که گر من ز تو بر تابم روی
بسکه تو گریی و من گویم خوناب گری
هوش مصنوعی: ای دوست، نگذار که اگر من از تو دور شوم، به خاطر گریه‌های تو، من نیز دلتنگی و خون‌دل بخورم.
من نه از بیکسی اندر کف تو دادم دل
که مرا جز تو بتانند به خوبی چوبری
هوش مصنوعی: من به خاطر هیچ‌کس دل به تو داده‌ام، چون جز تو کسی نیست که بتواند به خوبی تو را به من معرفی کند.
دل بدان یافتی از من که نکو دانی خواند
مدحت خواجه آزاده به الفاظ دری
هوش مصنوعی: تو از دل من خبری یافتی که خوب می‌دانی، در مورد مدح و ستایش یک بزرگوار آزاده، سخن گفتن با واژه‌های زیبا و فصیح دری چه ارزشی دارد.
خواجه سید ابو سهل رئیس الرؤسا
احمد بن الحسن آن بار خدای هنری
هوش مصنوعی: خواجه سید ابوسهل احمد بن حسن، که در مقام ریاست و رهبری به شهرت رسیده، توجه و لطف ویژه‌ای از جانب خداوند برخوردار است.
آن مهی یافته از گوهر و زیبای مهی
وان سری یافته بر خلق و سزاوار سری
هوش مصنوعی: زیبایی و درخشندگی آن ماهی، ناشی از گوهر و زیبایی خاص خودش است و او همچنین دختری دارد که به خاطر زیبایی‌اش، شایسته توجه و محبت دیگران است.
نعمت و مال جهان را بر او نیست شرف
اینت مردی خطری، شاد زیاد این خطری
هوش مصنوعی: شرف و ارزش انسان به نعمت و مال دنیاست، بلکه به چشمی که او را می‌بیند. مردی که با خطرات بزرگ سر و کار دارد، از زندگی شاداب‌تر و با طراوت‌تری برخوردار است.
مهتری کرده و آموخته در خانه خویش
مهتری کردن و آن مهتری او را گهری
هوش مصنوعی: کسی که در خانه خود مهارت و فضیلت را آموخته است، در نهایت به ارزشی همچون گوهر می‌رسد.
از عطا دادن پیوسته و خوشخویی او
ادبای سفری گشته براو حضری
هوش مصنوعی: از بخشش مداوم و رفتار نیک او، شاعران و نویسندگان به سفر کرده و به او احترام می‌گذارند.
زنده کرد او به بزرگی و هنر نام پدر
این چنین باید کردن پدران را پسری
هوش مصنوعی: او با بزرگی و هنر خود نام پدرش را زنده کرد، و پسران نیز باید به همین شکل به بزرگداشت و احترام پدرانشان بپردازند.
پایگاه وزرا یافته نزدیک ملک
از نکو رایی و دانایی و تدبیر گری
هوش مصنوعی: وزرا با نیکویی، دانش و تدبیر خود، جایگاهی نزدیک به پادشاه پیدا کرده‌اند.
در شمار هنرش عاجز و سر گشته شوی
گر توانی به مثل قطره باران شمری
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به هنر او برسید و در آن راه تلاش کنی، ممکن است به اندازه یک قطره باران هم نتوانی به او نزدیک شوی.
گر تو خواهیش و گر نه به تو اندر بشلد
زراوچون به در خانه او بر گذری
هوش مصنوعی: اگر تو بخواهی یا نخواهی، او به تو نزدیک خواهد شد؛ چرا که وقتی از جلوی خانه‌اش عبور کنی، حتماً نظرش به تو جلب خواهد شد.
لاجرم ناموری یافت بین عادت خوب
به چنین عادت نادر نبود ناموری
هوش مصنوعی: بدون شک، کسی که به خوبی‌ها عادت کرده باشد، در میان عادت‌های نیکو به گونه‌ای خاص و نادر معروف خواهد شد.
طلعتی دارد و خویی چو رخ خویش بدیع
فری آن طلعت فرخنده و آن خوی فری
هوش مصنوعی: به طرز زیبایی، چهره‌ای دل‌انگیز و شخصیت منحصر به فردی دارد که هیچ‌کس نمی‌تواند مانند آن را بیابد. این چهره خوشبختی و آن شخصیت دلپذیر، هر کسی را مجذوب خود می‌کند.
ای کریمی وسخی بار خدایی که مدام
از همه خلق به دینار همی شکر خری
هوش مصنوعی: ای بخشنده و مهربانی که خداوندی، مدام از تمام خلق بابت یک دینار هم قدردانی می‌کنی.
اندرین دولت ماننده تو کیست دگر
چه به نیکو سیری وچه به نیکو نظری
هوش مصنوعی: در این جهان کسی مانند تو وجود ندارد، نه از نظر خوش‌سیرتی و نه از نظر خوش‌نگری.
عادتی داری نیکو ورهی داری خوب
فضل را راهبری تا تو بدین راهبری
هوش مصنوعی: تو عادت‌های نیکو و رفتارهای پسندیده‌ای داری و فضلت را در مسیر درست راهنمایی می‌کنی تا دیگران هم از راهنمایی‌های تو بهره‌مند شوند.
زینت ملک خداوندی و اندر خور ملک
صدر دیوان شه شرقی و آنرا ز دری
هوش مصنوعی: شما زینت و زیبایی سلطنت خداوند هستید و جایگاه شما در ریشه‌ی فرمانروایی کشور مهم و شرقی، که به مانند پادشاهی است، قرار دارد و این مقام را از درگاه الهی دریافت کرده‌اید.
بخل نزدیک تو کفرست و سخانزد تو دین
مرد دین دوست بود آری از کفر بری
هوش مصنوعی: رشک و بخل در نزد تو به مانند کفر است، و سخن گفتن نسبت به تو، نشانه دین‌داری است. مرد دین‌دار، دوستی به تو دارد و او به خاطر کفر از تو دور نیست.
زبرین چرخ فلک زیر کمین همت تست
نه عجب گر توبه قدر از همه عالم زبری
هوش مصنوعی: در دنیای پرچرخش و تغییر، همت و اراده توست که بر تمام مشکلات غلبه می‌کند. جای شگفتی نیست اگر با تکیه بر این اراده، برتر از همه موانع و چالش‌ها به موفقیت برسی.
دست طاقت به چنان همت عالی نرسد
پس تو زین همت با رنج دل و درد سری
هوش مصنوعی: قدرت دست انسان به آن درجه از اراده و همت بالا نمی‌رسد، پس تو با وجود تمامی رنج‌ها و دردهایی که داری، به این همت دست یازیده‌ای.
ای جوادی که همه میل سوی جود کنی
ای کریمی که همه راه کریمی سپری
هوش مصنوعی: ای جواد و بخشنده‌ای که همه به سمت generosity و بخشش تو گرایش دارند، ای کریم و با سخاوتی که همه مردم، راه‌هایی را که تو به آن هدایت می‌کنی، طی می‌کنند.
چون سخن خواهی گفتن همه ساده نکتی
چون هنر خواهی جستن همه ساده جگری
هوش مصنوعی: اگر بخواهی سخن بگویی، باید ساده و روشن صحبت کنی. و زمانی که به دنبال هنر هستی، باید با احساس و عمق درونت به آن بپردازی.
شیر نر وقت هنر پیش تو روباه شود
زشت باشد که ترا گویم تو شیرنری
هوش مصنوعی: هنگامی که شیر نر در برابر هنر شما قرار گیرد، روباه براحتی زشت و بی‌مقدار به نظر می‌رسد؛ بنابراین، وقتی به تو می‌گویم که تو شیر نری هستی، به خاطر برجستگی و توانایی‌های توست.
هنر و فضل تو بر خلق چرا عرضه کنم
چون به نزدیک همه خلق به هر دو سمری
هوش مصنوعی: چرا باید هنر و فضل خود را به دیگران نشان دهم، در حالی که همه مردم به هر دو نوع آنها آشنا هستند و از آنها بهره‌مند می‌شوند؟
تا چو نوروز درآرد سپه خویش به باغ
باغ پرلاله نو گردد و گلهای طری
هوش مصنوعی: زمانی که بهار فرا رسد و سپاه خود را به باغ برساند، باغ پر از لاله‌های جدید و گل‌های تازه خواهد شد.
تا که گردد که و کهسار تو تختی ز گهر
دشت و هامون چوبساطی شو از شوشتری
هوش مصنوعی: تا وقتی که کوه و دشت تو تبدیل به تختی با جواهرات شود، مانند فرش و سجاده‌ای زیبا از شوشتر به نظر برسی.
شاد بادی و توانا و قوی تا به مرا د
گه ولی پروری وگاه معادی شکری
هوش مصنوعی: شما خوشحالی، توانایی و قدرت زیادی داشته باشید، به گونه‌ای که در هر زمان به پرورش و رشد من کمک کنید و در مواقع ضرورت، از من حمایت کنید.
مجلس تو ز نکو رویان چون باغ بهار
پر تذروان خرامنده و کبکان دری
هوش مصنوعی: محفل تو مثل باغی در بهار است که پر از پرندگان زیبا و خوش‌صدا است که با ناز و دلبری در حال رفت و آمد هستند.
گوش تو سوی سماع و لب نو سوی شراب
چشم تو سوی دو رخساربت کاشغری
هوش مصنوعی: گوش تو به شنیدن موسیقی مشغول است و لبت به نوشیدن شراب. چشمانت به سوی دو گونه زیبا و شاداب تو نگاه می‌کنند.