گنجور

شمارهٔ ۲۱۱ - در مدح خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی گوید

دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی از تو جدایی
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
من این روز را داشتم چشم و  زین غم
نبوده ست با روز من روشنایی
جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندانکه یکسو نهی آشنایی
به جرم چه راندی مرا از در خود
گناهم نبوده ست جز بیگنایی
بدین زودی از من چرا سیر گشتی
نگارا بدین زودسیری چرایی
که دانست کز تو مرا دیدباید
به چندان وفا این همه بیوفایی
سپردم به تو دل، ندانسته بودم
بدین گونه مایل به جور و جفایی
دریغا دریغا که آگه نبودم
که تو بیوفا درجفا تا کجایی
همه دشمنی از تو دیدم ولیکن
نگویم که تو دوستی را نشایی
نگارا من از آزمایش به آیم
مرا باش تا بیش ازین آزمایی
مرا خوار داری و بیقدر خواهی
نگر تا بدین خو که هستی نپایی
ز قدر من آن گاه آگاه گردی
که با من به درگاه صاحب درآیی
وزیر ملک صاحب سید احمد
که دولت بدو داد فرمانروایی
زمین و هوا خوان بدین معنی او را
که حلمش زمینیست طبعش هوایی
دلش را پرست، ار خرد را پرستی
کفَش را ستای، ار سخا را ستایی
ز بهر نوای کسان چیز بخشد
نترسد ز کم چیزی و بینوایی
ز گیتی به دو چیز بس کرد و آن دو
چه چیزست نیکی و نیکو عطایی
ایا مصطفی سیرت و مرتضی دل
که همنام و هم کنیت مصطفایی
دل مهتران سوی دنیا گراید
تو دایم سوی نام نیکو گرایی
ز بسیار نیکی که کردی، به نیکی
ز خلق جهان روز و شب در دعایی
ترا دیده ام قادر و پارسا بس
شگفتست باقادری پارسایی
به دیدار و صورت چو مایی ولیکن
به کردار و گفتار نه‌ز جنس مایی
به کردار نیکو روانها فزایی
به گفتار فرخنده دلها ربایی
دهنده ترا همتی داد عالی
که همواره زان همت اندر بلایی
بلاییست این همت و در شگفتم
که چون این بلا را تحمل نمایی
به روزی ترا دیده ام صد مظالم
از آن هریکی شغل یک پادشایی
جوابی دهی شور شهری نشانی
حدیثی کنی کارخلقی گشایی
به روی و ریا کار کردن ندانی
ازیرا که نه مرد روی و ریایی
ز تو داد نا یافته کس ندانم
ز سلطانی و شهری و روستایی
هزار آفرین باد بر تو ز ایزد
که تو در خور آفرین و ثنایی
بسا رنج و سختی که بر دل نهادی
ازین تازه رویی، وزین خوش لقایی
درین رسم و آیین و مذهب که داری
نگوید ترا کس که تو بر خطایی
چه نیکو خصالی چه نیکو فعالی
چه پاکیزه طبعی چه پاکیزه رایی
ترابد که خواهد، ترا بد که گوید
که هرگز مباد از بد او را رهایی
اگر ابلهی ژاژ خاید مر او را
پشیمان کند خسرو از ژاژ خایی
خلاف تو بر دشمنان نیست فرخ
ازیرا که تو بر کشیده خدایی
همی تابود در سرای بزرگان
چو سیمین بتان لعبتان سرایی
کند چشمشان از شبه مهره بازی
کند زلفشان بر سمن مشکسایی
به تو تازه باداین جهان کاین جهان را
چو مر چشم را روشنایی ببایی
بجز مرترا هیچ کس را مبادا
ز بعد ملک برجهان کدخدایی
چنان چون تو یکتا دلی مهر اورا
دلش بر تو هرگز مبادا دو تایی
بپاید وی اندر جهان شاد و خرم
تو در سایه رأفت او بپایی
به صد مهرگان دگر شاد کن دل
که تو شادی و فرخی را سزایی
به هر جشن نو فرخی مادح تو
کند بر تو و شاه مدحت‌سُرایی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی از تو جدایی
هوش مصنوعی: دل من به تنگ آمده و گویی چیزی را پیش‌بینی می‌کند که روزی از تو دور خواهم شد.
بلی هر چه خواهد رسیدن به مردم
بر آن دل دهد هر زمانی گوایی
هوش مصنوعی: بله، هر آنچه که بخواهد به مردم برسد، باید دل و جان خود را به آن بدهند و هر زمان به آن گواهی دهند.
من این روز را داشتم چشم و  زین غم
نبوده ست با روز من روشنایی
هوش مصنوعی: امروز را من داشتم که با غم سنگینی همراه نبوده و روزم پر از روشنی است.
جدایی گمان برده بودم ولیکن
نه چندانکه یکسو نهی آشنایی
هوش مصنوعی: فکر می‌کردم که جدایی آسان خواهد بود، اما نه به این اندازه که از آشنایی و دوستی خود فاصله بگیرم.
به جرم چه راندی مرا از در خود
گناهم نبوده ست جز بیگنایی
هوش مصنوعی: به خاطر چه دلیلی مرا از خانه‌ات بیرون کردی؟ من هیچ گناهی ندارم جز اینکه بی‌گناه هستم.
بدین زودی از من چرا سیر گشتی
نگارا بدین زودسیری چرایی
هوش مصنوعی: چرا به این زودی از من دلزده شدی ای دوست؟ مگر احتمال دلزدگی هم اینقدر زود است؟
که دانست کز تو مرا دیدباید
به چندان وفا این همه بیوفایی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی فهمیده که برای من دیدن و ملاقات با تو چقدر اهمیت دارد. بنابراین، چنین بی‌وفایی و نادیده گرفتن احساسات و تعهدات نمی‌تواند دلیلی برای ادامه این وضعیت باشد.
سپردم به تو دل، ندانسته بودم
بدین گونه مایل به جور و جفایی
هوش مصنوعی: دل خود را به تو سپردم، اما نمی‌دانستم که این طور با بی‌وفایی و ظلم رفتار می‌کنی.
دریغا دریغا که آگه نبودم
که تو بیوفا درجفا تا کجایی
هوش مصنوعی: ای کاش می‌دانستم که تو چقدر بی‌وفا و بی‌رحم هستی و تا کجا می‌توانی پیش بروی.
همه دشمنی از تو دیدم ولیکن
نگویم که تو دوستی را نشایی
هوش مصنوعی: تمامی دشمنی‌ها را از تو تجربه کرده‌ام، اما نمی‌توانم بگویم که تو را به عنوان دوستی نمی‌شناسم.
نگارا من از آزمایش به آیم
مرا باش تا بیش ازین آزمایی
هوش مصنوعی: عزیزم، من از امتحان‌ها و آزمایش‌هایی که می‌کنی به تو نزدیک‌تر می‌شوم. پس خواهش می‌کنم، بیشتر از این مرا آزمایش نکن.
مرا خوار داری و بیقدر خواهی
نگر تا بدین خو که هستی نپایی
هوش مصنوعی: تو مرا بی‌ارزش می‌دانی و به من بی‌اعتنا هستی، اما متوجه باش که ادامه‌ی این رفتار باعث می‌شود که همین‌طور که هستی، باقی بمانی.
ز قدر من آن گاه آگاه گردی
که با من به درگاه صاحب درآیی
هوش مصنوعی: زمانی متوجه ارزش من خواهی شد که به همراه من به سجده و عبادت خداوند بروی.
وزیر ملک صاحب سید احمد
که دولت بدو داد فرمانروایی
هوش مصنوعی: وزیر کشور که نامش سید احمد است، به خاطر لیاقتش از سوی دولت به مقام رهبری و اداره امور کشور منصوب شده است.
زمین و هوا خوان بدین معنی او را
که حلمش زمینیست طبعش هوایی
هوش مصنوعی: زمین و هوا به معنای او برمی‌گردد، زیرا صبر و تحمل او مانند زمین است و ذات او مانند هواست.
دلش را پرست، ار خرد را پرستی
کفَش را ستای، ار سخا را ستایی
هوش مصنوعی: اگر دل او را دوست داری، باید عقلش را هم دوست بداری و اگر او را به خاطر پرخاشگری ستایش می‌کنی، باید جود و بخشایشش را نیز تحسین کنی.
ز بهر نوای کسان چیز بخشد
نترسد ز کم چیزی و بینوایی
هوش مصنوعی: برای خوشحال کردن دیگران، انسان باید چیزی را ببخشد و از کمبود آن نترسد یا خجالت نکشد.
ز گیتی به دو چیز بس کرد و آن دو
چه چیزست نیکی و نیکو عطایی
هوش مصنوعی: از دنیا به دو چیز می‌توان بسنده کرد که عبارتند از: نیکی و هدیه‌های نیکو.
ایا مصطفی سیرت و مرتضی دل
که همنام و هم کنیت مصطفایی
هوش مصنوعی: ای پیامبر بزرگوار که صفات نیکو و دل درست را داری، تو هم‌نام و هم‌کنیه با مرتضی هستی.
دل مهتران سوی دنیا گراید
تو دایم سوی نام نیکو گرایی
هوش مصنوعی: دل بزرگترها به دنیا و مادیات گرایش پیدا می‌کند، اما تو همیشه باید به دنبال نام نیک و مسیری درست باشی.
ز بسیار نیکی که کردی، به نیکی
ز خلق جهان روز و شب در دعایی
هوش مصنوعی: به خاطر نیکی‌های زیادی که به دیگران انجام داده‌ای، دائم در دعا و آرزوی خیر از سوی مردم جهان هستی.
ترا دیده ام قادر و پارسا بس
شگفتست باقادری پارسایی
هوش مصنوعی: من تو را دیده‌ام که تو قدرت و تقوا داری، و این بسیار شگفت‌انگیز است که کسی با چنین قدرتی دارای تقوا باشد.
به دیدار و صورت چو مایی ولیکن
به کردار و گفتار نه‌ز جنس مایی
هوش مصنوعی: تو به نظر و ظاهر شبیه به ما هستی، اما در عمل و گفتارت از نوع ما نیستی.
به کردار نیکو روانها فزایی
به گفتار فرخنده دلها ربایی
هوش مصنوعی: رفتار نیک می‌تواند روح‌ها را تقویت کند و کلام خوش و دل‌نواز می‌تواند دل‌ها را شاد کند.
دهنده ترا همتی داد عالی
که همواره زان همت اندر بلایی
هوش مصنوعی: خداوند به تو اراده و انگیزه‌ای بزرگ عطا کرده است تا همواره به خاطر آن اراده در سختی‌ها و چالش‌ها قرار بگیری.
بلاییست این همت و در شگفتم
که چون این بلا را تحمل نمایی
هوش مصنوعی: این عزم و اراده چقدر دشوار است و برایم شگفت‌آور است که چطور می‌توانی این سختی را تحمل کنی.
به روزی ترا دیده ام صد مظالم
از آن هریکی شغل یک پادشایی
هوش مصنوعی: روزی تو را دیدم که هر یک از آن صد ظلمی که به تو رفته، مانند یک کار پادشاهی است.
جوابی دهی شور شهری نشانی
حدیثی کنی کارخلقی گشایی
هوش مصنوعی: جوابی بدهی که شوق و هیجان را در شهری برانگیزد و با بیان سخنی خوب، کاری از کارهای مردم را حل کنی.
به روی و ریا کار کردن ندانی
ازیرا که نه مرد روی و ریایی
هوش مصنوعی: اگر نمی‌دانی چطور با تزویر و ظاهر فریبی کار کنی، از آن روست که چنین ویژگی‌هایی در وجودت نیست.
ز تو داد نا یافته کس ندانم
ز سلطانی و شهری و روستایی
هوش مصنوعی: هر کس که از تو چیزی خواسته، چیزی به او نداده‌ام. نمی‌دانم آیا تو پادشاهی، شهری هستی یا ساکن روستا.
هزار آفرین باد بر تو ز ایزد
که تو در خور آفرین و ثنایی
هوش مصنوعی: هزاران بار بر تو درود باد از جانب خداوند، زیرا تو شایسته ستایش و تمجید هستی.
بسا رنج و سختی که بر دل نهادی
ازین تازه رویی، وزین خوش لقایی
هوش مصنوعی: بسیاری از رنج‌ها و دشواری‌ها را که به دل من آوردی، به خاطر این چهره‌ی خوش و این دیدار دلنشین است.
درین رسم و آیین و مذهب که داری
نگوید ترا کس که تو بر خطایی
هوش مصنوعی: در این روش و سنت و باورهایی که داری، هیچ‌کس به تو نمی‌گوید که مرتکب اشتباهی شده‌ای.
چه نیکو خصالی چه نیکو فعالی
چه پاکیزه طبعی چه پاکیزه رایی
هوش مصنوعی: این شعر به وصف ویژگی‌های خوب و پسندیده یک فرد می‌پردازد. بیان می‌کند که شخصی دارای خصال نیک، رفتارهای خوب، طبعی پاک و اندیشه‌ای درست است. این ویژگی‌ها نشان از فضیلت‌های انسانی و سرشتی نیکو دارد.
ترابد که خواهد، ترا بد که گوید
که هرگز مباد از بد او را رهایی
هوش مصنوعی: اگر کسی به تو آسیب می‌زند، نگران نباش و به او اجازه نده که تو را از رهایی و خوشبختی دور کند.
اگر ابلهی ژاژ خاید مر او را
پشیمان کند خسرو از ژاژ خایی
هوش مصنوعی: اگر فردی بی‌خود سخن بیهوده‌ای بگوید، باید به او یادآوری کرد که سخنان بی‌موردش موجب پشیمانی او خواهد شد.
خلاف تو بر دشمنان نیست فرخ
ازیرا که تو بر کشیده خدایی
هوش مصنوعی: تو در نظر دشمنان قابل مقایسه با کسی نیستی، زیرا تو به مقام و ویژگی‌های خدایی دست یافته‌ای.
همی تابود در سرای بزرگان
چو سیمین بتان لعبتان سرایی
هوش مصنوعی: در خانه‌ی بزرگ‌زادگان مانند نقره‌ای که در بازی‌ها می‌درخشد، همیشه جلب توجه و زیبایی وجود دارد.
کند چشمشان از شبه مهره بازی
کند زلفشان بر سمن مشکسایی
هوش مصنوعی: چشمانشان مانند دانه‌های مروارید می‌درخشد و زلف‌هایشان همچون گیسوانی نرم و خوشبو بر درخت سمن خوش می‌چرخند.
به تو تازه باداین جهان کاین جهان را
چو مر چشم را روشنایی ببایی
هوش مصنوعی: به تو تازه می‌شود که این جهان مانند روشنایی چشم است.
بجز مرترا هیچ کس را مبادا
ز بعد ملک برجهان کدخدایی
هوش مصنوعی: به جز مرترا، هیچ کس دیگری نباید از دوری ملک، به سرپرستی جهان بپردازد.
چنان چون تو یکتا دلی مهر اورا
دلش بر تو هرگز مبادا دو تایی
هوش مصنوعی: چنان که تو تنها هستی و محبتت بی‌نظیر است، دل کسی که عاشق توست هرگز نباید به کسی دیگری علاقه‌مند باشد.
بپاید وی اندر جهان شاد و خرم
تو در سایه رأفت او بپایی
هوش مصنوعی: او در زندگی‌اش شاد و خوشحالی را تجربه کند و تو نیز در حمایت و محبت او به خوبی پیش بروی.
به صد مهرگان دگر شاد کن دل
که تو شادی و فرخی را سزایی
هوش مصنوعی: با رسیدن مهرگان بسیار، دل خود را شاد کن زیرا تو شایسته شادی و خوشبختی هستی.
به هر جشن نو فرخی مادح تو
کند بر تو و شاه مدحت‌سُرایی
هوش مصنوعی: در هر جشن و شادی، کسی به ستایش تو و پادشاه می‌پردازد و این به نوعی نشان‌دهنده خوشحالی و شادمانی است.

حاشیه ها

1392/02/16 10:05

سلام.
لطفا معانی ابیات رو به نثر ساده بنویسید.

1392/02/16 11:05
امین کیخا

زودسیر ادمی است که از اشنایی و دوستی زود دلسرد شود و نیز محلولی است که زود به إشباع رسد

1392/10/04 15:01
علی

لطفن معنی فارسی روان اشعار را هم بگذارید

1395/04/14 22:07

احسنت،زیباست

1395/05/25 23:07
هانیه سلیمی

چه موسیقی و اجرای صوتی خوبی.سپاس از شما برای انتخاب این شعر.

1396/10/03 12:01
امیرحسین

در فیلم "شبهای روشن"، مهدی احمدی در کلاس ادبیات دانشگاه، بخشی از این قصیده را می خواند در سِمَت استاد

1398/03/31 15:05
نگار

سپردم به تو دل ندانسته بودم
و
نگر تا بدین خو که هستی نپایی

1398/03/31 15:05
نگار

و همچنین
مرا باش «تا» بیش از این آزمایی

1398/10/22 16:12

سلام معنی بیت اول چیست

1399/02/16 20:05
مهدی

در پاسخ به نرگس:
دل من همی داد گفتی گوایی
که باشد مرا روزی از تو جدایی
«گوایی» همان «گواهی» است. معنی بیت: دل من گواهی داد که روزی از تو جدا هم گشت.