شمارهٔ ۲۱۰ - در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود گوید
خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی
خوشا با پریچهرگان زندگانی
خوشا با رفیقان یکدل نشستن
بهم نوش کردن می ارغوانی
به وقت جوانی بکن عیش زیرا
که هنگام پیری بود ناتوانی
جوانی و از عشق پرهیز کردن
چه باشد ندانی، به جز جان گرانی
جوانی که پیوسته عاشق نباشد
دریغست ازو روزگار جوانی
در شادمانی بود عشق خوبان
بباید گشادن در شادمانی
در شادمانی گشاده ست بر تو
که مدحتگر پادشاه جهانی
جهاندار مسعود محمود غازی
که مسعود باد اخترش جاودانی
سر خسروان افسر تاجداران
که اورا سزد تاج و تخت کیانی
زمین را مهیا به مالک رقابی
فلک را مسمی به صاحبقرانی
به مردانگی از همه شهریاران
پدیدار همچون یقین از گمانی
به جنگ اندرون کامرانست لیکن
ندانم کجا راند این کامرانی
نبینی دل جنگ اوهیچ کس را
تو بنمای گر هیچ دیدی و دانی
از آن سومر او راست تاغرب شاهی
وز این سومر اوراست تا شرق خانی
سپاهیست او را که از دخل گیتی
به سختی توان دادشان بیستگانی
اگر نیستی کوه غزنین توانگر
بدین سیم روینده و زر کانی
به اندازه لشکر او نبودی
گر از خاک و از گل زدندی شیانی
خداوند چشم بدان دور دارد
از این شاه و زنی دولت آسمانی
چنین شهریار و چنین شاهزاده
که دیدو که داده ست هرگز نشانی
بدین شرمناکی بدین خوب رسمی
بدین تازه رویی بدین خوش زبانی
حدیث ار کند با تواز شرم گردد
دورخسار او چون گل بوستانی
نه هرگز بدان را به بد داده یاری
نه هرگز به بد کرده همداستانی
جهان رابه عدل و به انصاف دادن
بیاراست چون شعر نیک از معانی
به جوی اندرون آب نوش روان شد
ازین عدل و انصاف نوشیروانی
چنان گشت بازارهای ولایت
که برخاست از پاسبان پاسبانی
سپاه و رعیت نیابند فرصت
به شغل دگر کردن ازمیزبانی
ز پاکیزگی شهر و از ایمنی ده
روان گشت بازار بازارگانی
زهی شهریاری که گویی ز ایزد
به رزق همه عالم اندر ضمانی
به کردار نیکو و گفتار شیرین
همی آرزوها به دلها رسانی
دل من پر از آرزو بودشاها
وز اندیشه رخسار من زعفرانی
نه زان کاندرین خدمت این رنج بردم
که واجب کند بر من این مهربانی
مرا شاد کردی و آبادکردی
سرای من از فرش و مال و اوانی
بیاراستم خانه از نعمت تو
به کاکویی و رومی خسروانی
خدایت معین بادو دولت مساعد
توباقی و بدخواه تو گشته فانی
سرای تو پر سرو و پر ماه و پر گل
ز یغمایی و چینی و خلخانی
همایون وفرخنده بادت نشستن
بدین جشن فرخنده مهرگانی
به تو بگذرد روزگاران به خوشی
دوصدجشن دیگر چنین بگذرانی
شمارهٔ ۲۰۹ - در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین سپاهسالار: ای ترک دگر خیره غم روزه نداریشمارهٔ ۲۱۱ - در مدح خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی گوید: دل من همی داد گفتی گوایی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوشا عاشقی خاصه وقت جوانی
خوشا با پریچهرگان زندگانی
هوش مصنوعی: عاشقی در زمان جوانی بسیار لذتبخش و دلانگیز است، بهویژه وقتی که با افراد زیبا و دلربا همراه باشیم.
خوشا با رفیقان یکدل نشستن
بهم نوش کردن می ارغوانی
هوش مصنوعی: خوشا که با دوستانی همدل دور هم جمع شویم و با هم میهمانی خوشی برپا کنیم و از نوشیدنی ارغوانی لذت ببریم.
به وقت جوانی بکن عیش زیرا
که هنگام پیری بود ناتوانی
هوش مصنوعی: در جوانی از زندگی لذت ببر، چون در پیری دیگر ناتوان خواهی بود و نمیتوانی از آن لذت ببری.
جوانی و از عشق پرهیز کردن
چه باشد ندانی، به جز جان گرانی
هوش مصنوعی: جوانی و دوری از عشق چه فایدهای دارد، جز اینکه روحِ انسان را به زحمت میاندازد.
جوانی که پیوسته عاشق نباشد
دریغست ازو روزگار جوانی
هوش مصنوعی: اگر کسی در جوانی همیشه عاشق نباشد، واقعاً از او روزهای جوانیاش تباه شده است.
در شادمانی بود عشق خوبان
بباید گشادن در شادمانی
هوش مصنوعی: در زمانی که عشق خوبان وجود دارد، باید در را به روی شادی باز کرد.
در شادمانی گشاده ست بر تو
که مدحتگر پادشاه جهانی
هوش مصنوعی: در شادی تو گشوده است که ستایشگر پادشاهی جهانی هستی.
جهاندار مسعود محمود غازی
که مسعود باد اخترش جاودانی
هوش مصنوعی: مسعود محمود غازی، فرمانروای بزرگ و قدرتمند، دارای ستارهای است که همواره در آسمانش درخشان و پایدار خواهد بود.
سر خسروان افسر تاجداران
که اورا سزد تاج و تخت کیانی
هوش مصنوعی: سرشرافت و ارزش پادشاهان و تاجداران به او میرسد، چرا که او سزاوار تاج و تخت پادشاهی کیانی است.
زمین را مهیا به مالک رقابی
فلک را مسمی به صاحبقرانی
هوش مصنوعی: زمین آماده است برای مالک که بر آن حکمرانی کند و آسمان به دلیل قدرت و مدیریت او به صاحبقرانی مشهور شده است.
به مردانگی از همه شهریاران
پدیدار همچون یقین از گمانی
هوش مصنوعی: به مردانگی، او از تمام شاهان و فرمانروایان برجستهتر و نمایانتر است، درست مانند یقین که از گمان کاملاً مشخص و متمایز است.
به جنگ اندرون کامرانست لیکن
ندانم کجا راند این کامرانی
هوش مصنوعی: در درون جنگ، فردی موفق و پیروز است، اما نمیدانم این پیروزی او را به کجا میبرد.
نبینی دل جنگ اوهیچ کس را
تو بنمای گر هیچ دیدی و دانی
هوش مصنوعی: به کسی نشان نده که دلش درگیر جنگ و جدال است، حتی اگر چیزی دیده و فهمیدهای.
از آن سومر او راست تاغرب شاهی
وز این سومر اوراست تا شرق خانی
هوش مصنوعی: او از سومر تا غرب، پادشاهی دارد و از این سومر تا شرق نیز، سلطنتی دیگر برای اوست.
سپاهیست او را که از دخل گیتی
به سختی توان دادشان بیستگانی
هوش مصنوعی: او مانند سپاهی است که به سختی میتواند از منافع و ثروتهای دنیا بهرهبرداری کند.
اگر نیستی کوه غزنین توانگر
بدین سیم روینده و زر کانی
هوش مصنوعی: اگر تو وجود نداشته باشی، چه کسی میتواند مانند کوه غزنین ثروتمند باشد؟ این ثروت و جواهرات بینظیر را به دست آورد.
به اندازه لشکر او نبودی
گر از خاک و از گل زدندی شیانی
هوش مصنوعی: اگر به اندازهی لشکر او بودی، از خاک و گل که برمیداشتیم، چیزی نمیتوانستی بسازی.
خداوند چشم بدان دور دارد
از این شاه و زنی دولت آسمانی
هوش مصنوعی: خداوند از آن دور است که به این شاه و زنی توجه کند که صاحب دولت آسمانی هستند.
چنین شهریار و چنین شاهزاده
که دیدو که داده ست هرگز نشانی
هوش مصنوعی: این فرد با شکوه و بزرگ، همانند شاهزادهای است که هرگز نشانهای از خود به جا نگذاشته و به گونهای است که نمیتوان او را فراموش کرد.
بدین شرمناکی بدین خوب رسمی
بدین تازه رویی بدین خوش زبانی
هوش مصنوعی: با این شرم و حیا، با این زیبایی و آداب خوب، با این چهره نو و با این زبان شیرین، انسان چقدر جذاب و دلنشین است.
حدیث ار کند با تواز شرم گردد
دورخسار او چون گل بوستانی
هوش مصنوعی: اگر کسی درباره او سخن بگوید، شرم و حیا او باعث میشود که چهرهاش مانند گلهای خوشبو در باغ بهاری بشود.
نه هرگز بدان را به بد داده یاری
نه هرگز به بد کرده همداستانی
هوش مصنوعی: هرگز یاری به کسی که بدی کرده نده و هرگز با افرادی که کارهای ناپسند انجام میدهند همرأی و همنظر نشو.
جهان رابه عدل و به انصاف دادن
بیاراست چون شعر نیک از معانی
هوش مصنوعی: جهان را با عدالت و انصاف آراسته است، مانند اینکه شعر خوب از معانی زیبا بوجود میآید.
به جوی اندرون آب نوش روان شد
ازین عدل و انصاف نوشیروانی
هوش مصنوعی: در دل جوی، آب خنک و خوشطعم جریان دارد که نشانهای از عدل و انصاف حاکم بر آن سرزمین است.
چنان گشت بازارهای ولایت
که برخاست از پاسبان پاسبانی
هوش مصنوعی: بازارهای کشور بهگونهای شلوغ و پر جنب و جوش شد که حتی نگهبانان نیز مجبور شدند به حفظ امنیت و نظم بیشتری بپردازند.
سپاه و رعیت نیابند فرصت
به شغل دگر کردن ازمیزبانی
هوش مصنوعی: سپاه و رعیت فرصت ندارند که از کار خود غافل شوند و به کار دیگری مشغول شوند. آنها باید به مهماننوازی و خدمت به میهمانان بپردازند.
ز پاکیزگی شهر و از ایمنی ده
روان گشت بازار بازارگانی
هوش مصنوعی: به خاطر پاکی شهر و امنیت روستا، روند خرید و فروش رونق گرفت.
زهی شهریاری که گویی ز ایزد
به رزق همه عالم اندر ضمانی
هوش مصنوعی: چه خوشبخت است پادشاهی که گویی خداوند به او روزی همه مردم را سپرده است.
به کردار نیکو و گفتار شیرین
همی آرزوها به دلها رسانی
هوش مصنوعی: با عمل نیک و کلام شیرین میتوانی آرزوها را به دلها هدیه دهی.
دل من پر از آرزو بودشاها
وز اندیشه رخسار من زعفرانی
هوش مصنوعی: دل من مملو از آرزوهای فراوان بود و در ذهنم چهرهای زعفرانی و زیبا نقش بسته بود.
نه زان کاندرین خدمت این رنج بردم
که واجب کند بر من این مهربانی
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از عشق و محبت است؛ کسی میگوید که من به خاطر انجام این خدمت و تحمل رنجها، انتظار محبت و مهربانی ندارم. این عشق و محبت از دل و بدون هیچ شرط و شروطی به وجود آمده است.
مرا شاد کردی و آبادکردی
سرای من از فرش و مال و اوانی
هوش مصنوعی: تو باعث خوشحالی من شدی و زندگیام را رونق بخشیدی؛ خانهام را با فرش و وسایل و سرمایه پر کردی.
بیاراستم خانه از نعمت تو
به کاکویی و رومی خسروانی
هوش مصنوعی: خانهام را با نعمتهای تو زینت بخشیدم، مانند کاخهای زیبای کاکویی و رومی که مخصوص پادشاهان است.
خدایت معین بادو دولت مساعد
توباقی و بدخواه تو گشته فانی
هوش مصنوعی: خداوند تو را در راهت یاری کند و نعمتها و برکاتش همواره با تو باشد و دشمنانت زودگذر و نابود شوند.
سرای تو پر سرو و پر ماه و پر گل
ز یغمایی و چینی و خلخانی
هوش مصنوعی: خانهات پر از درختان سرو، ماه، و گلهاست، از زیباییها و جاذبههایی که تو در آن جا دارد.
همایون وفرخنده بادت نشستن
بدین جشن فرخنده مهرگانی
هوش مصنوعی: آرزو میکنم که در این جشن خوشیمن و سرشار از شادی، سرزنده و خوشبخت باشی.
به تو بگذرد روزگاران به خوشی
دوصدجشن دیگر چنین بگذرانی
هوش مصنوعی: زندگیات را با خوشی و جشن بگذران، به طوری که مثل دوصد جشن دیگر، شادی و سرور را تجربه کنی.
حاشیه ها
1394/08/12 00:11
محمد
بیت سوم وقت صحیح است نه قوت