گنجور

شمارهٔ ۲۰۵ - در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین

دوش همه شب همی گریست به زاری
ماه من آن ترک خوبروی حصاری
برد و بناگوش سایبانش همی کرد
یک ز دگر حلقه های زلف بخاری
از بس کآب دو چشم او بهم آمد
قیمت عود سیه گرفت سماری
نرمک نرمک مرا به شرم همی گفت :
با بنه می‌رقصد رفتن داری؟
گفتم: دارم، که امر میر چنینست
گفت: به غزنین مرا همی بگذاری؟
گر تو مرا دست بازداری بی تو
زیر نباشد چو من به زردی و زاری
میر نگفته ست مرترا که: روا نیست
کآرزوی خویش را به راه بیاری
گر بتوانی ببر مرا گه رفتن
تا نشود روز من ز هجر تو تاری
چون به ره انده گسار باتو نباشد
انده و تیمار خویش با که گساری ؟
گفتم: کانده گسار من به ره اندر
خدمت میرست گفت: محکم کاری
پشت سپه میر یوسف آنکه ستوده ست
نزد سواران همه به نیک سواری
آنکه ز باران جود او چو بخیلان
وقت بهاران خجل شد ابر بهاری
ای درم از دست تو رسیده به پستی
زر ز بخشیدنت فتاده به خواری
روز عطا هرکفی از آن توابریست
پس تو شب و روز در میان بخاری
بحرت خوانم همی و ابرت خوانم
نه ز پی آن که دود روی بحاری
بلکه بدان خوانمت که تو به دل و دست
گوهر بپراکنی و لؤلؤباری
بخشش پیوسته را شمار نگیری
خدمت خدمتگران همی بشماری
نامزد ز ایران کنی گه کشتن
گر به مثل گلبنی به باغ بکاری
بند گشای خزانه تو چه کرده ست
کو را هزمان به دست جود سپاری
جود هلاک خزانه باشد و هر روز
تازه هلاکی تو بر خزانه گماری
معدن علمی چنان که مکمن فضلی
مایه حلمی چنان که اصل وقاری
جم سیر و سام رزم و دارا بزمی
رستم کرداری و فریدون کاری
گرچه تبار تو خسروان جهانند
توبه همه روی سرفراز و تباری
تا تو به رزمی چو زهر زود گزایی
تا تو به بزمی چو شهد نوش گواری
پیش تن دوستان ز رنج پناهی
در جگر دشمنان فروخته ناری
حلق بداندیش رابرنده چو تیغی
دیده بدخواه را خلنده چو خاری
روز و شب از آرزوی جنگ و شبیخون
جز سخن جنگ بر زبان نگذاری
پیل قوی تن زیشک یاری خواهد
توزدو بازوی خویش خواهی یاری
خون ز دل سنگ خاره بردمد ار تو
صورت تیرو کمان بر او بنگاری
گاو ز ماهی فرو جهد گه رزمت
گر تو زمین را زنوک نیزه بخاری
باد خزانی ز ابر پیلان کرده ست
از پی آن تا ترا کشند عماری
تا نکند موم فعل عنبر هندی
تا ندهد بید بوی عود قماری
شاد زی ای رایت تو مایه دولت
شاد زی ای خدمت تو طاعت باری
تابه قوی بخت توو دولت سلطان
امر تواندر زمانه گرددجاری
قصر تو باشد بلاد بصره و بغداد
باغ تو باشد زمین آمل و ساری
وز که ری در نهاله گاه تو رانند
روز شکار تو صد هزار شکاری

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش همه شب همی گریست به زاری
ماه من آن ترک خوبروی حصاری
هوش مصنوعی: دیشب، ماه زیبای من با دل‌تنگی بسیار اشک می‌ریخت و به شیوه‌ای گریان به من نگاه می‌کرد.
برد و بناگوش سایبانش همی کرد
یک ز دگر حلقه های زلف بخاری
هوش مصنوعی: او در حال بردن سایبان است و گوشه‌های آن را به یکدیگر متصل می‌کند، در حالی که حلقه‌های زلفش مانند بخار به دور او می‌چرخند.
از بس کآب دو چشم او بهم آمد
قیمت عود سیه گرفت سماری
هوش مصنوعی: به خاطر اشک‌هایی که از چشمان او ریخته شد، بوی خوش عود سیاه تحت تأثیر قرار گرفت و ارزشش پایین آمد.
نرمک نرمک مرا به شرم همی گفت :
با بنه می‌رقصد رفتن داری؟
هوش مصنوعی: دست کم، به آرامی به من می‌گوید که با این وجود، تو دیگر در حال رفتنی و باید برقصی.
گفتم: دارم، که امر میر چنینست
گفت: به غزنین مرا همی بگذاری؟
هوش مصنوعی: گفتم: من در وضعیت خوبی هستم و امور به خوبی پیش می‌رود. او پاسخ داد: آیا در غزنین من را تنها می‌گذاری؟
گر تو مرا دست بازداری بی تو
زیر نباشد چو من به زردی و زاری
هوش مصنوعی: اگر تو مرا از خود دور کنی، بی‌تو زندگی‌ام به سختی و اندوه خواهد گذشت.
میر نگفته ست مرترا که: روا نیست
کآرزوی خویش را به راه بیاری
هوش مصنوعی: به تو گفته شده است که نباید آرزوهای خود را به خاطر دیگران فراموش کنی و باید به خواسته‌های خود توجه داشته باشی.
گر بتوانی ببر مرا گه رفتن
تا نشود روز من ز هجر تو تاری
هوش مصنوعی: اگر بتوانی مرا ببری، هر جا که بخواهم بروم، تا روزهای من به خاطر دوری تو تاریک نشود.
چون به ره انده گسار باتو نباشد
انده و تیمار خویش با که گساری ؟
هوش مصنوعی: وقتی در مسیر خود دچار غم و اندوه نشوی و بخواهی مشکلاتت را با کسی درمیان بگذاری، با که باید این کار را کنی؟
گفتم: کانده گسار من به ره اندر
خدمت میرست گفت: محکم کاری
هوش مصنوعی: من به دوستم گفتم که کارگزار من در مسیر مشغول خدمت است. او پاسخ داد که باید با احتیاط و دقت عمل کنیم.
پشت سپه میر یوسف آنکه ستوده ست
نزد سواران همه به نیک سواری
هوش مصنوعی: پشت سپه یوسف که مورد ستایش قرار دارد، در میان سواران به خاطر سواری خوبش معروف است.
آنکه ز باران جود او چو بخیلان
وقت بهاران خجل شد ابر بهاری
هوش مصنوعی: کسی که با generosity او، ابرهای بهاری در برابر بخیلان در فصل بهار شرمنده می‌شوند.
ای درم از دست تو رسیده به پستی
زر ز بخشیدنت فتاده به خواری
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که ارزش و مقام من به خاطر تو به پایین‌ترین حد خودش رسیده و به این وضعیت افتاده‌ام که حتی وقتی چیزی از تو می‌خواهم، به ذلت و خواری می‌افتم.
روز عطا هرکفی از آن توابریست
پس تو شب و روز در میان بخاری
هوش مصنوعی: هر روز که به کسی احسان و بخشش می‌کنی، در واقع آن روز به تو پاداش می‌دهد. بنابراین، تو باید همیشه در حال بخشش و محبت به دیگران باشی، هم در طول روز و هم در شب.
بحرت خوانم همی و ابرت خوانم
نه ز پی آن که دود روی بحاری
هوش مصنوعی: من تو را طوفانی می‌خوانم و ابرگونه، نه به خاطر اینکه شبیه توفان‌های دریایی هستی.
بلکه بدان خوانمت که تو به دل و دست
گوهر بپراکنی و لؤلؤباری
هوش مصنوعی: سخن من این است که تو با دل و دست خود، زیبایی‌ها و ارزش‌ها را پخش کنی و به دیگران ببخشی.
بخشش پیوسته را شمار نگیری
خدمت خدمتگران همی بشماری
هوش مصنوعی: اگر دائماً به بخشش توجه داشته باشی، دیگر نمی‌توانی خدمت افرادی را که برایت زحمت می‌کشند، نادیده بگیری.
نامزد ز ایران کنی گه کشتن
گر به مثل گلبنی به باغ بکاری
هوش مصنوعی: اگر از ایران نامزدی را انتخاب کنی، مانند گلی که در باغ می‌کارند، او را بکش و رشد بده.
بند گشای خزانه تو چه کرده ست
کو را هزمان به دست جود سپاری
هوش مصنوعی: بندهایی که در خزانه تو وجود دارد، چه تغییراتی را ایجاد کرده است که همواره به دست بخشندگی تو سپرده می‌شود؟
جود هلاک خزانه باشد و هر روز
تازه هلاکی تو بر خزانه گماری
هوش مصنوعی: بخشش و generosity باعث نابودی خزانه‌ها می‌شود و هر روز که می‌گذرد، تو با بخشش‌های جدیدی، خزانه‌ات را بیشتر خالی می‌کنی.
معدن علمی چنان که مکمن فضلی
مایه حلمی چنان که اصل وقاری
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های یک فرد برتر می‌پردازد. فردی که مانند معدن، سرشار از علم و دانش است و همچنین مایه‌های راستی و وقار را در خود دارد. مانند فضیلت‌ها و ویژگی‌های اخلاقی که در وجود او مشهود است و بر حلم و بردباری چنگ می‌زند.
جم سیر و سام رزم و دارا بزمی
رستم کرداری و فریدون کاری
هوش مصنوعی: جم، سیر و سام در میدان رزم و دارا در جشن و مهمانی، همچون رستم در عمل و فریدون در کارها می‌باشد.
گرچه تبار تو خسروان جهانند
توبه همه روی سرفراز و تباری
هوش مصنوعی: هرچند خانواده و نسل تو افرادی بزرگ و مرفه هستند، اما در واقع، همه چیز به رفتار و شخصیت واقعی تو وابسته است.
تا تو به رزمی چو زهر زود گزایی
تا تو به بزمی چو شهد نوش گواری
هوش مصنوعی: تا زمانی که در جنگ‌ها مانند زهر به سرعت ضربه می‌زنی، در مهمانی‌ها هم مانند شهد شیرین و خوش‌نفس می‌نوشی.
پیش تن دوستان ز رنج پناهی
در جگر دشمنان فروخته ناری
هوش مصنوعی: به دوستان خود به خاطر درد و رنجی که تحمل می‌کنند، پناهی می‌دهم، اما در دل دشمنان آتش‌سوزانی را که درونم است، پنهان کرده‌ام.
حلق بداندیش رابرنده چو تیغی
دیده بدخواه را خلنده چو خاری
هوش مصنوعی: بدخواهان و بداندیشان را مانند تیغی که برنده است، باید دور کرد و از آن‌ها به عنوان خاری که آزار می‌دهد، پرهیز کرد.
روز و شب از آرزوی جنگ و شبیخون
جز سخن جنگ بر زبان نگذاری
هوش مصنوعی: در روز و شب فقط درباره آرزوی جنگ و حمله صحبت کن و هیچ موضوع دیگری را به میان نیاور.
پیل قوی تن زیشک یاری خواهد
توزدو بازوی خویش خواهی یاری
هوش مصنوعی: اگر کسی از قدرت و توانایی خود بهره بگیرد، می‌تواند به راحتی بر مشکلات و چالش‌ها غلبه کند و به تنهایی بر امور خود تسلط یابد.
خون ز دل سنگ خاره بردمد ار تو
صورت تیرو کمان بر او بنگاری
هوش مصنوعی: اگر تو با چهره‌ی تیر و کمان خود به دل سنگی نگاه کنی، خون از آن دل جاری خواهد شد.
گاو ز ماهی فرو جهد گه رزمت
گر تو زمین را زنوک نیزه بخاری
هوش مصنوعی: گاو از دریا بیرون می‌آید و به جنگ می‌پردازد، اگر تو بتوانی زمین را با سر نیزه بسوزانی.
باد خزانی ز ابر پیلان کرده ست
از پی آن تا ترا کشند عماری
هوش مصنوعی: باد سرد خزانی از ابرهای بزرگ و سنگین می‌وزد و به دنبال آن است که تو را به سوی خود بکشاند، گویی که می‌خواهد تو را به جایی برساند.
تا نکند موم فعل عنبر هندی
تا ندهد بید بوی عود قماری
هوش مصنوعی: برای اینکه موم خاصی از درخت عنبر هندی به شکل مطلوبی تبدیل شود و عطر خوش و دلپذیری را برای برگ بید ایجاد کند، نیاز است تا مراحل خاصی انجام گیرد.
شاد زی ای رایت تو مایه دولت
شاد زی ای خدمت تو طاعت باری
هوش مصنوعی: خوش باش، ای پرچم تو، که نماد خوشبختی است. خوش باش، ای خدمت تو، که نشانه‌ی اطاعت از خداوند است.
تابه قوی بخت توو دولت سلطان
امر تواندر زمانه گرددجاری
هوش مصنوعی: اگر بخت تو قوی باشد و نعمت در دست سلطان باشد، در این زمان، همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت.
قصر تو باشد بلاد بصره و بغداد
باغ تو باشد زمین آمل و ساری
هوش مصنوعی: قصر تو همانند سرزمین‌های بصره و بغداد است و باغ تو نظیر زمین‌های آمل و ساری می‌باشد.
وز که ری در نهاله گاه تو رانند
روز شکار تو صد هزار شکاری
هوش مصنوعی: درختان و گیاهان در دشت تو به چه کسی تعلق دارند، وقتی که روز شکار تو، صدها طعمه برایت فراهم می‌کنند.

حاشیه ها

1396/01/03 09:04
مصطفی گلیاری

یک نفر تلگرام زد و پرسید:
«ببخشید میشه معنی اینو بگید؟
از بس کآب دو چشم او بهم آمد
قیمت عودسیه گرفت سماری»
جواب شو تایپ کردم و به خودم گفتم حالا که زحمت تایپش تموم شده، کپی کنم واسه دوستان گنجوری:
جواب من: مال یه قصیده زیباس از فرخی سیستانی که در مدح یکی از امیرها گفته
شروع قصیده با تغزله. معشوق فرخی که سوار شتر بوده به فرخی میگه میخوای با کاروان امیر بری؟ میخوای منو تنها بذاری؟ تو راه اگه غصه دار شدی کی غمگسارت میشه؟
فرخی میگه به امیر خدمت میکنم و غمگسارم خدمت منه
دختره گریه ش می گیره و از بس اشک میریزه و هی وسمه و سورمه های چشمش میریزه روی سماری«کجاوه شتر» کجاوه مثل عود معطر و سیاه و پر قیمت میشه
زمان فرخی شعر عرفانی نداشتیم و شاعر با قلدری با معشوقش حرف میزده چون معشوقش، کنیزش بوده و اونو خریده بوده
شاعر اگه از معشوقش ناله داشته، فوقش این بوده که چرا شراب رو دیر آوردی یا چرا ساز نمیزنی و نمی رقصی