شمارهٔ ۲۰۳ - در مدح امیر محمد ولیعهد سلطان محمود
دلم مهربان گشت بر مهربانی
کشی دلکشی خوش لبی خوش زبانی
نگاری چو در چشم خرم بهاری
نگاری چو در گوش خوش داستانی
به بالای بر رسته چون زاد سروی
به روی دل افروز چون بوستانی
چو با من سخن گوید و خوش بخندد
توگویی بخندد همی گلستانی
نحیفست چون خِیزَرانی ولیکن
چو تابنده ماهیست برخِیزَرانی
زمانی ازو صبر کردن نیارم
نمانم گر او را نبینم زمانی
سوی حجره او شدم دوش ناگه
برون آمد از حجره در پرنیانی
همی تافت از پرنیان روی خوبش
نگاریست گویی ز ارتنگ مانی
بخندید و تابنده شد سی ستاره
از آن خنده در نیمه ناردانی
مرا گفت مانا غلط کردهای ره
بِیِکرَه فتاری ز ره برکرانی
همانجا شو امشب کجا دوش بودی
ره تو نه اینست برگرد جانی
درِ من چه کوبی، ره من چه گیری
چه آرام گیرد دلت تا چنانی
کسی را چو من دوستگانی چه باید
که دلشاد باشد بهر دوستگانی
تو خواهی که من شاد و خوشنود باشم
به سه بوسه خشک در ماهیانی
نه من خوی سگ دارم ای شیر مردا
که خوشنود گردم به خشک استخوانی
من آنم که چون من به روی و ببالا
به عمری نیابد کس اندر جهانی
من آن تیربالا نگارم که هرگز
چو ابروی من کس نبیند کمانی
من آن گلرخستم که همرنگ رویم
ندیده ست هرگز گلی باغبانی
نگنجد همی ذره اندر دهانم
کرا دیده ای چون دهانم دهانی
نتابد همی تار مویی میانم
کرا دیدهای چون میانم میانی
بدو گفتم ای مهربان یار یکدل
که هرگز ندیدیم چو تو مهربانی
من ار یکشب از روی تو دور بودم
مبر هر زمانی دگرگون گمانی
شب مهرگان بود و من مدح گویم
خداوند را هرشب مهرگانی
خداوند ماکیست آن شه که دولت
ندیده ست ازو پر هنرتر جوانی
محمد ولیعهد سلطان عالم
خداوند هر مرز و هر مرزبانی
ولی را ازو هر زمان تازه سودی
عدو را ازو هر زمان نو زیانی
بوقت عطا خوش خویی تازه رویی
بروز وغا پر دلی کاردانی
اگر آسمان نیست بودی نبودی
تهی همتش روزی از آسمانی
نکو رای او آفتابیست روشن
کزو نور گسترده برهر مکانی
بلی آفتابست لیکن نگردد
نهان زیر هر میغی و هر دخانی
ازو راز نتوان نهفتن که رایش
کند آشکارا همی هر نهانی
صد اندیشه در دل کن و پیش او رو
زهر یک دهد مر ترا او نشانی
جوانیست ناکار دیده و لیکن
ازین بخردی آگهی کاردانی
نکو رای و تدبیر او مملکت را
به کارست چون هر تنی را روانی
ندیده ست هرگز چنو هیچ زایر
عطابخشی، آزاده ای، زرفشانی
گر آن زر که اوداد بر هم نهندی
مگر آیدی چرخ را نردبانی
همانا که بی نعمت او به گیتی
درین سالها کس نیاراست خوانی
ایا شهریاری که کرده ست مارا
هر انگشتی از توبه روزی ضمانی
همی تا بیکباره بیرون نیاید
بدخشی و پیروزه و زرکانی
همی تا به کوه اندراز بهر گوهر
به آهن بودکار هر کوهکانی
تو شادان زی و خوش خور و بآرزو رس
بد اندیش تو آرزومند نانی
هزاران خزان بگذران در ولایت
بهاری دل افروز با هر خزانی
ز بخت همایون ترا تا قیامت
به نو شادیی هر زمان مژدگانی
شمارهٔ ۲۰۲ - در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود گوید: ای اَبر بهمنی که به چشم من اندریشمارهٔ ۲۰۴ - در مدح محمدبن محمودبن ناصرالدین گوید: مرا دلیست گروگان عشق چندین جای
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دلم مهربان گشت بر مهربانی
کشی دلکشی خوش لبی خوش زبانی
هوش مصنوعی: دلم به محبت و مهربانی روی آورد، به کسی که دلنشین و خوشزبان است.
نگاری چو در چشم خرم بهاری
نگاری چو در گوش خوش داستانی
هوش مصنوعی: چهرهای چون بهار در چشمم میدرخشد و صدایی چون داستانهای زیبا در گوشم طنینانداز شده است.
به بالای بر رسته چون زاد سروی
به روی دل افروز چون بوستانی
هوش مصنوعی: درختی که به آسمان رفته و سر برافراشته، مانند سرو است و قلبی که خوشبو و شاداب است، مانند باغی زیبا و پر گل میباشد.
چو با من سخن گوید و خوش بخندد
توگویی بخندد همی گلستانی
هوش مصنوعی: وقتی که با من صحبت میکند و خوشحال میخندد، انگار که یک باغ گل در حال خندیدن است.
نحیفست چون خِیزَرانی ولیکن
چو تابنده ماهیست برخِیزَرانی
هوش مصنوعی: او از نظر ظاهری لاغر و نحیف است، مانند گیاه خیزران، اما از درون درخشان و نورانی است، مثل ماه که در آسمان میدرخشد.
زمانی ازو صبر کردن نیارم
نمانم گر او را نبینم زمانی
هوش مصنوعی: اگر مدت زیادی از او خبری نداشته باشم، دیگر نمیتوانم طاقت بیاورم و نمیتوانم بمانم.
سوی حجره او شدم دوش ناگه
برون آمد از حجره در پرنیانی
هوش مصنوعی: دیشب به سمت اتاق او رفتم که ناگهان او از اتاق بیرون آمد در حالی که لباس پرزدار و زیبایی بر تن داشت.
همی تافت از پرنیان روی خوبش
نگاریست گویی ز ارتنگ مانی
هوش مصنوعی: چهره زیبایش مانند پارچه نازکی میدرخشد، گویی که از دنیای افسانهها آمده است.
بخندید و تابنده شد سی ستاره
از آن خنده در نیمه ناردانی
هوش مصنوعی: با خندهای زیبا، درخشش و روشنی مثل سی ستاره در دل یک میوه نارس به وجود آمد.
مرا گفت مانا غلط کردهای ره
بِیِکرَه فتاری ز ره برکرانی
هوش مصنوعی: مرا گفتند که به راهی که در آن نیستی، نرو؛ چون در این مسیر، به مقصد نمیرسی.
همانجا شو امشب کجا دوش بودی
ره تو نه اینست برگرد جانی
هوش مصنوعی: امشب در جایی که دیشب بودی بمان، چون مسیر تو اینجا نیست، برگرد و به جایی که belonged داری برو.
درِ من چه کوبی، ره من چه گیری
چه آرام گیرد دلت تا چنانی
هوش مصنوعی: چرا به در خانهام میزنی؟ راه من را چگونه برمیداری؟ آیا دل تو آرام میگیرد زمانی که به حال من توجه کنی؟
کسی را چو من دوستگانی چه باید
که دلشاد باشد بهر دوستگانی
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند من دوستانی داشته باشد، باید به خاطر این دوستان خوشحال باشد.
تو خواهی که من شاد و خوشنود باشم
به سه بوسه خشک در ماهیانی
هوش مصنوعی: تو میخواهی که من شاد و خوشحال باشم، تنها به سه بوسه خشک در یک ماهیانی.
نه من خوی سگ دارم ای شیر مردا
که خوشنود گردم به خشک استخوانی
هوش مصنوعی: من مثل سگ نیستم که به خاطر یک تکه استخوان خشک خوشحال بشوم.
من آنم که چون من به روی و ببالا
به عمری نیابد کس اندر جهانی
هوش مصنوعی: من فردی هستم که هیچ کس در دنیا به زیبایی و مقام من نرسیده و مانند من را نخواهد داشت.
من آن تیربالا نگارم که هرگز
چو ابروی من کس نبیند کمانی
هوش مصنوعی: من آن محبوب خوش قامت و زیبایی هستم که هیچکس نمیتواند کمانی به زیبایی ابرویم را ببیند.
من آن گلرخستم که همرنگ رویم
ندیده ست هرگز گلی باغبانی
هوش مصنوعی: من آن گل زیبایی هستم که هیچ باغبانی هرگز رنگ و روی مرا ندیده است.
نگنجد همی ذره اندر دهانم
کرا دیده ای چون دهانم دهانی
هوش مصنوعی: هیچ ذرهای در دهان من جا نمیشود، تو که دیدهای دهان من چگونه است.
نتابد همی تار مویی میانم
کرا دیدهای چون میانم میانی
هوش مصنوعی: هیچ تار مویی میان ما نمیتابد؛ پس چه کسی را دیدهای که میان ما باشد؟
بدو گفتم ای مهربان یار یکدل
که هرگز ندیدیم چو تو مهربانی
هوش مصنوعی: به او گفتم ای یار مهربان و یکرنگ که هرگز کسی را به مهربانی تو ندیدهام.
من ار یکشب از روی تو دور بودم
مبر هر زمانی دگرگون گمانی
هوش مصنوعی: اگر یک شب از چهره تو دور باشم، نباید هر بار گمانهای متفاوتی به ذهنم خطور کند.
شب مهرگان بود و من مدح گویم
خداوند را هرشب مهرگانی
هوش مصنوعی: شب مهرگان بود و من در حال ستایش خداوند هستم، مانند دیگر شبهای مهرگانی.
خداوند ماکیست آن شه که دولت
ندیده ست ازو پر هنرتر جوانی
هوش مصنوعی: خداوند ماکیست، یعنی کسی که هرگز حکومت و قدرت را تجربه نکرده، از او بهتر و با استعدادتر، جوانی است که هنری دارد.
محمد ولیعهد سلطان عالم
خداوند هر مرز و هر مرزبانی
هوش مصنوعی: محمد، ولیعهد سلطان عالم و خداوند، حاکم بر تمام مرزها و نگهبانان آنهاست.
ولی را ازو هر زمان تازه سودی
عدو را ازو هر زمان نو زیانی
هوش مصنوعی: هر زمانی که ولی و رهبر از آن فرد بهرهای میبرد، دشمن نیز به طور مداوم آسیب و ضرری جدید از او میبیند.
بوقت عطا خوش خویی تازه رویی
بروز وغا پر دلی کاردانی
هوش مصنوعی: در زمان بخشش، نیکوکاری و زیبایی چهرهای جدید به خود میگیرد و در میانهی فعالیتها و شور زندگی، دل پرامیدی همراه با خردمندی به ظهور میرسد.
اگر آسمان نیست بودی نبودی
تهی همتش روزی از آسمانی
هوش مصنوعی: اگر آسمان وجود نداشت، اینجا نیز چیزی نبود. تنها آرزوها و امیدهای انسانیست که از آسمان به روز میرسند.
نکو رای او آفتابیست روشن
کزو نور گسترده برهر مکانی
هوش مصنوعی: اندیشه و فکر خوب او مانند خورشید روشنی است که نورش در هر مکان پخش میشود.
بلی آفتابست لیکن نگردد
نهان زیر هر میغی و هر دخانی
هوش مصنوعی: بله، خورشید وجود دارد، اما زیر هر ابری و هر دودی پنهان نمیشود.
ازو راز نتوان نهفتن که رایش
کند آشکارا همی هر نهانی
هوش مصنوعی: راز او را نمیتوان پنهان کرد، زیرا او آن را به وضوح آشکار میکند و هر پنهانی را آشکار میسازد.
صد اندیشه در دل کن و پیش او رو
زهر یک دهد مر ترا او نشانی
هوش مصنوعی: به ذهن خودت فکرهای زیادی بیاور، اما وقتی پیش او میروی، هر یک از آنها میتواند نشانهای از تو را به او بدهد.
جوانیست ناکار دیده و لیکن
ازین بخردی آگهی کاردانی
هوش مصنوعی: جوانی وجود دارد که هنوز تجربههای زیادی ندارد، اما از این رو نسبت به خرد و دانایی آگاهی دارد و به مهارت میتواند دست یابد.
نکو رای و تدبیر او مملکت را
به کارست چون هر تنی را روانی
هوش مصنوعی: نظرات و تدبیر او مانند روحی است که مملکت را به حرکت در میآورد و به آن حیات میبخشد.
ندیده ست هرگز چنو هیچ زایر
عطابخشی، آزاده ای، زرفشانی
هوش مصنوعی: کسی مانند تو که بخشش و بزرگواری را در نظر دیگران نداشته باشد، هرگز وجود ندارد. تو همچون یک آزادگان با صفا و نیکو، بیبدیل هستی.
گر آن زر که اوداد بر هم نهندی
مگر آیدی چرخ را نردبانی
هوش مصنوعی: اگر آن طلا را که به تو دادهاند، دور بریزی، آیا میتوانی چرخ دنیا را به نردبانی تبدیل کنی؟
همانا که بی نعمت او به گیتی
درین سالها کس نیاراست خوانی
هوش مصنوعی: بیتردید، در این سالها هیچکس نمیتواند بدون نعمت او در این دنیا زندگی کند و از برکتهای او بهرهمند شود.
ایا شهریاری که کرده ست مارا
هر انگشتی از توبه روزی ضمانی
هوش مصنوعی: آیا کسی که ما را تحت سرپرستی خود قرار داده، هر روز از ما به اندازهای نیکی و توبهای دریافت میکند؟
همی تا بیکباره بیرون نیاید
بدخشی و پیروزه و زرکانی
هوش مصنوعی: تا زمانی که به یکباره بدی، شکست و زحمت از زندگی فرد دور نشود، انسان نمیتواند به خوشبختی و موفقیت دست یابد.
همی تا به کوه اندراز بهر گوهر
به آهن بودکار هر کوهکانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که انسانها برای دستیابی به چیزهای با ارزش و گرانبها باید تلاش زیادی بکنند. مانند اینکه برای استخراج گوهر از دل کوهها، نیاز به کار و زحمت فراوان است. هر فردی که به دنبال به دست آوردن گنجینهای از دانش یا ثروت باشد، باید تلاش و کوشش کند.
تو شادان زی و خوش خور و بآرزو رس
بد اندیش تو آرزومند نانی
هوش مصنوعی: تو خوشحال زندگی کن و از زندگیات لذت ببر، زیرا کسی که دیدگاه منفی دارد، همیشه در آرزوی نان خواهد بود.
هزاران خزان بگذران در ولایت
بهاری دل افروز با هر خزانی
هوش مصنوعی: در مدتهای طولانی در سرزمین خوشبختی و شادی زندگی کن، حتی با وجود سختیها و مشکلاتی که ممکن است پیش بیاید.
ز بخت همایون ترا تا قیامت
به نو شادیی هر زمان مژدگانی
هوش مصنوعی: از سرنوشت خوش تو، تا همیشه، هر زمان که شادی تازهای به تو برسد، بشارت و نیازی برای تو دارم.