گنجور

شمارهٔ ۲۰۱ - در مدح امیر محمد و تهنیت ولادت پسر وی گوید

گر مرا از تو به سه بوسه نباشد نظری
اندرین شهر ز من نیز نیابی خبری
نه مرا خوش بنوازی نه مرا بوسه دهی
این سخن دارد جانا به دگر کوی دری
بوسه‌ای را چه خطر باشد کز بهر ترا
جان شیرین مرا نیست بر من خطری
دو شکر داری و تو ساده همین دو شکری
ای شکر! روزی من زان دو شکر کن شکری
من ز اندیشه آن شکر چون گوهر سرخ
مژه‌ای نیست که باریده نیم زان گهری
بینی آن موی چو از مشک سرشته زرهی
بینی آن روی چو از سیم زدوده سپری
من ندانستم هرگز که ز تو باید دید
هر زمان درد دلی و هر زمان درد سری
همه اندوه دل و رنج تن و درد سری
وین دل مسکین دارد به هوای تو سری
گله‌های تو کنون کرد نخواهم که کنون
پیش بر دارم شغل ملک داد گری
تهنیت خواهم گفتن که خداوند مرا
پسری داد خداوند و چگونه پسری
پسری داد گرانمایه که در طالع او
هر ستاره فلک راست به یکی نظری
به بزرگیش به صد روی همی حکم کند
هر ستاره نگری و هر ستاره شمری
برمیانهای غلامانش مکین خواهد شد
هر چه در گیتی تیغست گران بر کمری
نیک بختا! پسرا! نیک تنا کاین پسرست
بهره ور باد زهر فضلی و از هر هنری
پدران را به پسر تهنیت آرند و رواست
که پدر همچو درختست و پسر همچو بری
من پسر را به پدر تهنیت آوردم از آن
که ندیدم به جهان مر پدرش را دگری
هیچ خسرو بچه را نیست چو محمود جدی
هیچ شهزاده ندارد چو محمد پدری
زان گرانمایه گهر کو هست از روی قیاس
پر دلی باشد ازین شیر وشی پر جگری
همچو سلطان را بر کافر و بر دشمن خویش
بر عدو باشد هر روز مرا ورا ظفری
چون چنان گشت که بردست عنان داندداشت
کینه توزدبه گه جنگ زهر کینه وری
در تلف کردن بدخواه و قوی کردن ملک
همچواسکندر هر روز بود در سفری
ای خداوندی شاهی ملکی نیکخویی
کز سخای تو بهر جای رسیده ست اثری
تو کریم و پسران همچو تو باشند کریم
به شجر باز شود نیک و بدهر ثمری
شجری کان ثمرش همچو تو باشد پسری
بی قیاس تو نه نیکوست امیر اشجری
عالمی را شجری خواندم، بدکردم بد
این سخن بیخردی گوید یابی بصری
هر که او را به تو مانندکند هیچکست
باز نشناسد گویند بهی از بتری
تامجره ز بلندی نکند قصد نشیب
تا ثریا به زیرات نشود سوی ثری
تا نباشد به بها و به نهاد و به صفت
گهر کوه نسا چون گهر کوه هری
پادشا باش و ولی پرور وبدخواه شکر
پر کن از خون بداندیش و عدو هرشمری
دوستان را ز تو هر روز به نوی طربی
دشمنان راز تو هر روز ز سویی ضرری

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر مرا از تو به سه بوسه نباشد نظری
اندرین شهر ز من نیز نیابی خبری
هوش مصنوعی: اگر توجهی به من نداشته باشی و از من خبری نگیری، من هم در این شهر از تو چیزی نخواهم شنید، حتی اگر بخواهم برایت سه بوسه بفرستم.
نه مرا خوش بنوازی نه مرا بوسه دهی
این سخن دارد جانا به دگر کوی دری
هوش مصنوعی: نه به من محبت می‌کنی و نه بوسه‌ای به من می‌دهی، این حرفی است که ای جانا، در جایی دیگر باید مطرح شود.
بوسه‌ای را چه خطر باشد کز بهر ترا
جان شیرین مرا نیست بر من خطری
هوش مصنوعی: بوسه‌ای که به خاطر تو باشد، چه خطری می‌تواند داشته باشد؟ زیرا زندگی شیرین من برای تو ارزش خطر کردن ندارد.
دو شکر داری و تو ساده همین دو شکری
ای شکر! روزی من زان دو شکر کن شکری
هوش مصنوعی: تو دو نعمت بزرگ داری و از سادگی، فقط به همان دو نعمت توجه می‌کنی. ای نعمت بزرگ! روزی من را از این دو نعمت پرکن.
من ز اندیشه آن شکر چون گوهر سرخ
مژه‌ای نیست که باریده نیم زان گهری
هوش مصنوعی: من از فکر شکرین آن، چون مروارید سرخ مژه‌ای نیست که نیمه باریده باشد از آن گوهر.
بینی آن موی چو از مشک سرشته زرهی
بینی آن روی چو از سیم زدوده سپری
هوش مصنوعی: اگر به موهای او را مانند مویی ببینی که با مشک آمیخته شده است، و چهره‌اش را مانند سپری ببینی که از نقره ساخته شده، زیبایی‌اش را درک خواهی کرد.
من ندانستم هرگز که ز تو باید دید
هر زمان درد دلی و هر زمان درد سری
هوش مصنوعی: من هرگز نفهمیدم که از تو باید هر لحظه دردی در دل داشته باشم و هر لحظه دلیلی برای نگرانی.
همه اندوه دل و رنج تن و درد سری
وین دل مسکین دارد به هوای تو سری
هوش مصنوعی: تمام غم‌ها و دردهای دل و جسم و سر دردی که دارم، همه به خاطر توست که این دل بی‌چاره برای تو اشتیاق دارد.
گله‌های تو کنون کرد نخواهم که کنون
پیش بر دارم شغل ملک داد گری
هوش مصنوعی: این غزل به این معناست که من دیگر از شکایت‌ها و گلایه‌های تو دلگیر نیستم و نمی‌خواهم که اکنون به خاطر درد و رنجی که بر من رفته است، به کارهای بزرگ و مسئولیت‌های سرنوشت‌ساز بپردازم.
تهنیت خواهم گفتن که خداوند مرا
پسری داد خداوند و چگونه پسری
هوش مصنوعی: من می‌خواهم تبریک بگویم که خداوند به من پسری عطا کرده است و چه پسری که به دلم نشسته است.
پسری داد گرانمایه که در طالع او
هر ستاره فلک راست به یکی نظری
هوش مصنوعی: پسر با ارزشی به دنیا آمده که هر ستاره آسمان برای او به شکلی خاص نگاهی دارد.
به بزرگیش به صد روی همی حکم کند
هر ستاره نگری و هر ستاره شمری
هوش مصنوعی: هر ستاره‌ای که نگاه می‌کند و هر کسی که ستاره‌ها را می‌شمارد، به بزرگی و عظمت او شهادت می‌دهد و نشان می‌دهد که او چقدر مهم و با ارزش است.
برمیانهای غلامانش مکین خواهد شد
هر چه در گیتی تیغست گران بر کمری
هوش مصنوعی: در میان غلامانش قرار خواهد گرفت هر چه در دنیا سنگین و با ارزش است، بر کمرش خواهد نشست.
نیک بختا! پسرا! نیک تنا کاین پسرست
بهره ور باد زهر فضلی و از هر هنری
هوش مصنوعی: بخت خوب داشته باشید، ای پسران! خوشا به حال شما که این پسر بهره‌مند از نعمت‌های زیادی است و از هر هنری برخوردار است.
پدران را به پسر تهنیت آرند و رواست
که پدر همچو درختست و پسر همچو بری
هوش مصنوعی: پدران را به داشتن پسر شادی می‌دهند و این طبیعی است که پدر به مانند درختی است که پسر میوه‌ای از آن است.
من پسر را به پدر تهنیت آوردم از آن
که ندیدم به جهان مر پدرش را دگری
هوش مصنوعی: من به پسر تبریک گفتم زیرا در زندگی‌ام دیگر پدری را مثل پدر او ندیده‌ام.
هیچ خسرو بچه را نیست چو محمود جدی
هیچ شهزاده ندارد چو محمد پدری
هوش مصنوعی: هیچ فرزندی در میان پادشاهان و بزرگان به اندازه‌ی محمود جدی و هیچ شاهزاده‌ای به اندازه‌ی محمد پدر ندارد.
زان گرانمایه گهر کو هست از روی قیاس
پر دلی باشد ازین شیر وشی پر جگری
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که ارزش واقعی و گرانبهای شخصیت یک فرد، به استعداد و شجاعت او در برابر چالش‌ها و سختی‌ها بستگی دارد. کسانی که دلیر و پرجرأت هستند، همانند گوهرهای گرانبها، در زندگی خود می‌توانند اثرات مثبتی بر جای بگذارند و شجاعت خود را در مواجهه با مشکلات نشان دهند.
همچو سلطان را بر کافر و بر دشمن خویش
بر عدو باشد هر روز مرا ورا ظفری
هوش مصنوعی: مانند یک پادشاه که بر کافران و دشمنانش تسلط دارد، من نیز هر روز بر دشمنان خود پیروزی و موفقیتی دارم.
چون چنان گشت که بردست عنان داندداشت
کینه توزدبه گه جنگ زهر کینه وری
هوش مصنوعی: وقتی که اوضاع بر این منوال شد که نمی‌توانند خود را کنترل کنند، به یاد کینه‌ای که در دل دارند، در زمان جنگ به دشمن حمله می‌کنند و این کینه همچون زهر به دل آن‌ها نفوذ می‌کند.
در تلف کردن بدخواه و قوی کردن ملک
همچواسکندر هر روز بود در سفری
هوش مصنوعی: در از بین بردن دشمنان و تقویت حکومت، باید با پشتکار و مداومت عمل کرد، همانطور که اسکندر هر روز در سفر بود و تلاش می‌کرد.
ای خداوندی شاهی ملکی نیکخویی
کز سخای تو بهر جای رسیده ست اثری
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ و شاه نیکوکار، که از بخشش و سخاوت تو در هر جا نشانه‌ای وجود دارد.
تو کریم و پسران همچو تو باشند کریم
به شجر باز شود نیک و بدهر ثمری
هوش مصنوعی: تو انسان با کرامتی هستی و فرزندانت هم به ویژگی‌های نیکو و بزرگوارانه تو خواهند بود. مثل درختی که به خوبی میوه می‌دهد، از تو هم نیکی و خوبی پرورش خواهد یافت.
شجری کان ثمرش همچو تو باشد پسری
بی قیاس تو نه نیکوست امیر اشجری
هوش مصنوعی: درختی که میوه‌اش شبیه توست، پسری که به اندازه تو نیست، خوب نیست.
عالمی را شجری خواندم، بدکردم بد
این سخن بیخردی گوید یابی بصری
هوش مصنوعی: من به درختی عالم مانند اشاره کرده‌ام، اما با این گفته‌ام به نادانی خود اعتراف کرده‌ام.
هر که او را به تو مانندکند هیچکست
باز نشناسد گویند بهی از بتری
هوش مصنوعی: هر کس که تو را شبیه خود بداند، هیچ کس دیگری او را نمی‌شناسد و می‌گویند تو بهتر از او هستی.
تامجره ز بلندی نکند قصد نشیب
تا ثریا به زیرات نشود سوی ثری
هوش مصنوعی: تا وقتی که در اوج قرار داریم و به ارتفاعات بالایی رسیده‌ایم، نباید به سمت پستی‌ها تمایل پیدا کنیم. باید مراقب باشیم که از بلندی‌ها سقوط نکنیم و همواره به سوی افق‌های بلندتر نگاه کنیم.
تا نباشد به بها و به نهاد و به صفت
گهر کوه نسا چون گهر کوه هری
هوش مصنوعی: اگر گوهر نیکو و باارزشی وجود نداشته باشد، مانند گوهر کوه هری، کسی نمی‌تواند به بها و ویژگی‌های آن پی ببرد.
پادشا باش و ولی پرور وبدخواه شکر
پر کن از خون بداندیش و عدو هرشمری
هوش مصنوعی: از قدرت و مقام خود به درستی بهره ببر و افرادی را که به تو وابسته‌اند، پرورش بده. بدخواهی‌ها و دشمنی‌ها را با مهربانی و نیکی از بین ببر و در عوض، از افرادی که نیک‌اندیش هستند، حمایت کن.
دوستان را ز تو هر روز به نوی طربی
دشمنان راز تو هر روز ز سویی ضرری
هوش مصنوعی: دوستان هر روز از تو خبرهای خوشی می‌آورند، اما دشمنان همواره در تلاشند که از هر طرف به تو آسیب برسانند.