شمارهٔ ۱۹۸ - در مدح محمد بن محمود غزنوی گوید
دل من همی جست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ باری
بتی چون بهاری به دست من آمد
که چون او بتی نیست اندر بهاری
بتی چون گل تازه کاندر مه دی
ز رخسار او گل توان شد کناری
چه قدش چه پیراسته زاد سروی
چه رویش چه آراسته لاله زاری
به کام دل خویش یاری گزیدم
که دارد چو یار من امروز یاری؟
بدین یار خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوشتر اندر جهان نیست کاری
دل، او را همی خواست، او را سپردم
همین به که من کردم از هر شماری
چرا دل دهم جز بدو چون ندارم
پس از خدمت شه جز او غمگساری
شه عالم عادل داد گستر
که بی چاکر او نیابی دیاری
ولیعهد محمود غازی محمد
مهین خسروی برترین شهریاری
به هر فضلی اندر جهان گشته پیدا
چو تابان مهی بر سر کوهساری
گراز تو کسی کش ندیده ست پرسد
که «دانی ملک را»؟ چه گویی تو باری
کریمست و آزاده و تازه رویی
جوانست و آهسته و با وقاری
خوی و سیرت و راه و آیین و رسمش
پسندیده نزدیک هر هوشیاری
جهان پیش او روز تا شب به خدمت
میان بسته بر گونه پیشکاری
نه اصل و بزرگیش را منتهایی
نه احسان و کردار او را کناری
نه هنگام زربخشی اوراست صبری
نه هنگام کوشش مراو را قراری
به کار اندرون داهی پیش بینی
به خشم اندرون صابر بردباری
به یک جابر آمیخته حلم و صبرش
قراریست پنداری اندر قراری
به هر مادحی مل بخشد جهانی
به هر زایری سیم بخشد به باری
تهی نیست از بخشش او سرایی
چو از لشکر شاه ایران حصاری
سخاوت میان بخیلی و دستش
بر آورده از روی و آهن جداری
هر ابری که بگذشت بر مجلس او
ز شرم کف اوشود چون غباری
غمی نیست ار با کفش بر نیاید
به صد سال شمسی ز در یا بخاری
حصاری و از ترکش او خدنگی
مصافی و از موکب او سواری
چو نالی سبک بگذراند به تیری
گران شاخ از سالخورده چناری
زده خشت زخم خدنگیش ناید
نیاید زده مورچه فعل ماری
هر آن کس که بیخواب شد ز نهیبش
نخوابد سبک دیگر از کوکناری
نگر تا تو اسفندیارش نخوانی
که آید ز هر مویش اسفندیاری
به هر کاری او را کند بخت یاری
جهان را نیاید چنو بختیاری
ز اقبال سلطان بر او حاسدان را
شد از اشک هر چشم چون کفته ناری
از این نیکوییهای او دشمنان را
به سربود در هر زمانی خماری
ز خوبی که ایزد بد و داد خواهد
همانا یکی نیست این از هزاری
زهی خسروی کاین همه روشنایی
زرای تو گیرد همی نوبهاری
ز شادی که از تو جهان راست نونو
نبینم همی در جهان سوکواری
شکار شهان بیشتر مرغ باشد
شکار تو شیرست و نیکو شکاری
چه کردار داری که در گوش هر کس
ز شکر تو بینم همی گوشواری
مرا جامه خاصه خویش دادی
چه باشدمرا بیش از این افتخاری
چو طاووس رنگین مرا جلوه دادی
به طاووسی چون شکفته بهاری
قبای تو جز تاجداری نپوشد
نهادی مرا پایه تاجداری
فزودی مرا زین قبا تاقیامت
جمالی و جاهی به هر پود و تاری
بزرگی و جاه و جمال وشرف را
زبانیست گوینده زین هر چهاری
به ناکرده خدمت دهی حق خدمت
که دیده ست هرگز چوتو حقگزاری
همی تا ز بهر مثل بر زبانها
در آید که هر اشتر و مرغزاری
چنان چون بگویند اندر مثلها
که پهلوی هر گل نشسته ست خاری
ترا باد هر جا که بنهند تختی
عدو را بود، هر کجا هست، داری
زخوبان و از ریدکان سرایی
به قصر تو هر خانه ای قندهاری
شمارهٔ ۱۹۷ - در مدح امیر ابواحمد محمدبن محمود غزنوی: همی سراید چنگ آن نگار چنگسرایشمارهٔ ۱۹۹ - در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمود گوید: ای باد بهاری خبر از یار چه داری؟
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل من همی جست پیوسته یاری
که خوش بگذراند بدو روزگاری
هوش مصنوعی: دل من همیشه به دنبال یاری است که روزها را با او به خوشی بگذرانم.
شنیدم که جوینده یابنده باشد
به معنی درست آمد این لفظ باری
هوش مصنوعی: گفته میشود که کسی که به دنبال چیزی باشد، در نهایت آن را پیدا میکند؛ این حرف به معنای واقعی خود درست است.
بتی چون بهاری به دست من آمد
که چون او بتی نیست اندر بهاری
هوش مصنوعی: به دست من مجسمهای زیبا و شگفتانگیز رسید که هیچکس مانند او را در بهار ندیده بود.
بتی چون گل تازه کاندر مه دی
ز رخسار او گل توان شد کناری
هوش مصنوعی: چهرهای مانند گل تازه، که در ماه دی زیبا و دلپذیر است، میتواند بر کنار تماشاگران تأثیر گذار باشد و به دل آنها شادی و سرزندگی بیاورد.
چه قدش چه پیراسته زاد سروی
چه رویش چه آراسته لاله زاری
هوش مصنوعی: قد و قامت او به زیبایی سرو میماند و رویش همچون لالههای آراسته در گلزار است.
به کام دل خویش یاری گزیدم
که دارد چو یار من امروز یاری؟
هوش مصنوعی: من به خواسته و آرزوهای خود کسی را انتخاب کردهام که امروز مانند او، یاری دیگری وجود ندارد.
بدین یار خود عاشقی کرد خواهم
کزین خوشتر اندر جهان نیست کاری
هوش مصنوعی: من میخواهم برای این معشوق خود عشق بورزم، زیرا هیچ کاری در جهان شیرینتر از این نیست.
دل، او را همی خواست، او را سپردم
همین به که من کردم از هر شماری
هوش مصنوعی: دل، خواستهاش را به او سپردم و هر آنچه کردم، تا حالا برای من بیحساب است.
چرا دل دهم جز بدو چون ندارم
پس از خدمت شه جز او غمگساری
هوش مصنوعی: چرا باید دل را به کسی غیر از او بدهم، وقتی بعد از خدمت به او کسی را ندارم که غمهایم را برطرف کند؟
شه عالم عادل داد گستر
که بی چاکر او نیابی دیاری
هوش مصنوعی: امام بر حق و عادل، مظهر عدالت و بخشش است؛ زیرا بدون خدمت به او، نمیتوان در سرزمین حقیقی و معنوی زندگی کرد.
ولیعهد محمود غازی محمد
مهین خسروی برترین شهریاری
هوش مصنوعی: ولیعهد محمود غازی، محمد مهین خسروی، برترین پادشاه است.
به هر فضلی اندر جهان گشته پیدا
چو تابان مهی بر سر کوهساری
هوش مصنوعی: در هر فضیلت و خوبی که در دنیا وجود دارد، همانند ماهی که در قله کوه میدرخشد، نمایان شده است.
گراز تو کسی کش ندیده ست پرسد
که «دانی ملک را»؟ چه گویی تو باری
هوش مصنوعی: کسی که در مقام و موقعیت بالایی قرار دارد، نمیتواند درک کند که چه چیزی را باید بپرسد. حالا تو چه پاسخی برای او داری؟
کریمست و آزاده و تازه رویی
جوانست و آهسته و با وقاری
هوش مصنوعی: او انسان مهربان و آزادمنشی است، چهرهاش جوان و تازه است، و رفتار و گفتارش آرام و باوقار است.
خوی و سیرت و راه و آیین و رسمش
پسندیده نزدیک هر هوشیاری
هوش مصنوعی: اخلاق، رفتار، مسیر زندگی و ترتیب و سنت او مورد ستایش و تحسین همه افرادی است که دارای درک و بصیرت هستند.
جهان پیش او روز تا شب به خدمت
میان بسته بر گونه پیشکاری
هوش مصنوعی: دنیا برای او همچون خدمتگزار است که از صبح تا شب با احترام و ادب در مقابل او ایستاده است.
نه اصل و بزرگیش را منتهایی
نه احسان و کردار او را کناری
هوش مصنوعی: نه اصالت و بزرگی او را میتوان حد و مرزی مشخص کرد و نه خوبیها و رفتار نیکش را میتوان در جایی محدود کرد.
نه هنگام زربخشی اوراست صبری
نه هنگام کوشش مراو را قراری
هوش مصنوعی: نه در وقتی که او به راحتی میگذرد، من آرامش دارم و نه در زمانی که خودم در تلاش هستم، او به من امیدی میدهد.
به کار اندرون داهی پیش بینی
به خشم اندرون صابر بردباری
هوش مصنوعی: در کارها باید با دقت و آیندهنگری عمل کنیم، اما در مواجهه با خشم و مشکلات، باید صبور و بااستقامت باشیم.
به یک جابر آمیخته حلم و صبرش
قراریست پنداری اندر قراری
هوش مصنوعی: به شخصی که هم صبوری و هم بردباری دارد، به نظر میرسد که آرامش و سکون خاصی وجود دارد.
به هر مادحی مل بخشد جهانی
به هر زایری سیم بخشد به باری
هوش مصنوعی: به هر شاعری که ستایش کند، جهانی میدهد و به هر زایری در مسیر خود، ارزشی همچون نقره عطا میکند.
تهی نیست از بخشش او سرایی
چو از لشکر شاه ایران حصاری
هوش مصنوعی: هیچ خانهای نیست که از بخششهای او خالی باشد، مانند اینکه هیچ دیواری در لشکر شاه ایران نمیتواند خالی از سربازان باشد.
سخاوت میان بخیلی و دستش
بر آورده از روی و آهن جداری
هوش مصنوعی: سخاوت به معنای بخشش و generosity است که در تقابل با بخیلی و تنگنظری قرار دارد. در این جمله اشاره شده که بخشش و سخاوت، از درون انسان و با ارادهی خود او سرچشمه میگیرد، نه اینکه فقط به خاطر ظواهر یا موقعیتهای ظاهری باشد. در واقع، اشاره شده که فرد سخاوتمند واقعی، از روی صدق و نیت خالص و بدون هیچ مانعی میبخشد.
هر ابری که بگذشت بر مجلس او
ز شرم کف اوشود چون غباری
هوش مصنوعی: هر ابری که در مجلس او عبور کند، از شرم و خجالت، کف او به مانند غباری میشود.
غمی نیست ار با کفش بر نیاید
به صد سال شمسی ز در یا بخاری
هوش مصنوعی: نگرانیای نیست اگر در طول صد سال و با هر تلاش و زحمتی نتوانم به هدفم برسم یا به جایی برسم.
حصاری و از ترکش او خدنگی
مصافی و از موکب او سواری
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف فردی میپردازد که در محاصره و تحت تأثیر یک نیروی قوی قرار گرفته است. او به نوعی در میان تقابل و مبارزهای است و از یک نیروی بزرگ و تاثیرگذار الهام میگیرد. در واقع، دلالت بر این دارد که فرد در تلاش است تا در برابر چالشها و سختیها ایستادگی کند و از قدرت و تواناییهای خود برای ادامه مسیر بهرهبرداری نماید.
چو نالی سبک بگذراند به تیری
گران شاخ از سالخورده چناری
هوش مصنوعی: زمانی که نالهای خفیف از درختی قدیمی به گوش میرسد، این صدا به آرامی و با نرمی از تیرکهای سنگین و محکم عبور میکند.
زده خشت زخم خدنگیش ناید
نیاید زده مورچه فعل ماری
هوش مصنوعی: زخمی که تیر به جسمش میزند، بر او تاثیری ندارد. مثل اینکه مورچهای به ماری نیش زده باشد و تأثیری بر او نگذارد.
هر آن کس که بیخواب شد ز نهیبش
نخوابد سبک دیگر از کوکناری
هوش مصنوعی: هر کسی که از صدای بلند یا تذکر دیگری بیدار مانده و خوابش نمیبرد، به نوعی دیگر از خواب بینصیب است.
نگر تا تو اسفندیارش نخوانی
که آید ز هر مویش اسفندیاری
هوش مصنوعی: مراقب باش که اگر او را چنین بخوانی، از هر تار مو و خصیصهاش، قدرت و شجاعت نمایان میشود.
به هر کاری او را کند بخت یاری
جهان را نیاید چنو بختیاری
هوش مصنوعی: بخت و شانس به کسی کمک میکند که شایسته و لایق باشد و اگر او این توانایی را نداشته باشد، حتی بهترین شانسها هم نمیتوانند به او کمک کنند.
ز اقبال سلطان بر او حاسدان را
شد از اشک هر چشم چون کفته ناری
هوش مصنوعی: از خوشبختی و موفقیت پادشاه، حسودان با دیدن اشک هر چشم به مانند شعلههای آتش میسوزند.
از این نیکوییهای او دشمنان را
به سربود در هر زمانی خماری
هوش مصنوعی: از خوبیهای او دشمنان همواره در حال حیرت و غم هستند.
ز خوبی که ایزد بد و داد خواهد
همانا یکی نیست این از هزاری
هوش مصنوعی: از زیباییهای الهی که خیر و خوب و عدالت را میطلبد، میتوان گفت که این یک مورد خاص نیست و نمونههای زیادی در دنیا وجود دارد.
زهی خسروی کاین همه روشنایی
زرای تو گیرد همی نوبهاری
هوش مصنوعی: عجب شاهی که این همه روشنی، بهار زندگیاش را از تو دریافت میکند.
ز شادی که از تو جهان راست نونو
نبینم همی در جهان سوکواری
هوش مصنوعی: از خوشحالی تو، جهان برایم مانند نانی میماند که دیگر نمیتوانم آن را ببینم و در این دنیا فقط گرفتار عذاب و رنج هستم.
شکار شهان بیشتر مرغ باشد
شکار تو شیرست و نیکو شکاری
هوش مصنوعی: شکار شاهان معمولاً پرندگان هستند، اما شکار تو شیر است و این شکار بسیار عالی و با ارزش است.
چه کردار داری که در گوش هر کس
ز شکر تو بینم همی گوشواری
هوش مصنوعی: چه رفتاری داری که صدای شیرینیات در گوش هر کسی میپیچد و مانند گوشوارهای در گوش آنهاست.
مرا جامه خاصه خویش دادی
چه باشدمرا بیش از این افتخاری
هوش مصنوعی: تو لباس ویژه خود را به من بخشیدی، پس من دیگر به هیچ افتخاری نیاز ندارم.
چو طاووس رنگین مرا جلوه دادی
به طاووسی چون شکفته بهاری
هوش مصنوعی: تو زیبایی و جلوهای همچون طاووس رنگین به من نشان دادی، که مانند بهاری پر از شکوفه است.
قبای تو جز تاجداری نپوشد
نهادی مرا پایه تاجداری
هوش مصنوعی: تنها لباس شایسته تو، تاج و بزرگی است و من را نیز به مقام و عظمت رساندی.
فزودی مرا زین قبا تاقیامت
جمالی و جاهی به هر پود و تاری
هوش مصنوعی: وجود تو به من زیبایی و مقام بینظیری بخشیده است، به گونهای که هر جز و جزئی از وجودم تحت تأثیر این زیبایی قرار دارد و در انتظار جلال توست.
بزرگی و جاه و جمال وشرف را
زبانیست گوینده زین هر چهاری
هوش مصنوعی: عظمت، اعتبار، زیبایی و احترام هر یک به وسیلهی زبانی بیان میشود و این مفاهیم به هم وابستهاند.
به ناکرده خدمت دهی حق خدمت
که دیده ست هرگز چوتو حقگزاری
هوش مصنوعی: اگر به کسی که هیچ خدمتی نکردهای، خدمت کنی، حق نداری که انتظار قدردانی داشته باشی، زیرا او هرگز چیزی از تو نخواسته است.
همی تا ز بهر مثل بر زبانها
در آید که هر اشتر و مرغزاری
هوش مصنوعی: به خاطر مثالهایی که گفته میشود، همیشه در ذهنها باقی میماند که هر شتر و هر مرتعای خاصیت و ویژگیهای خود را دارد.
چنان چون بگویند اندر مثلها
که پهلوی هر گل نشسته ست خاری
هوش مصنوعی: چنان که گفته میشود در مثلها، در کنار هر گل، همیشه خار وجود دارد.
ترا باد هر جا که بنهند تختی
عدو را بود، هر کجا هست، داری
هوش مصنوعی: تو هر جا که قرار بگیری، دشمن هم در آنجا خواهد بود و از وجود تو آگاه است.
زخوبان و از ریدکان سرایی
به قصر تو هر خانه ای قندهاری
هوش مصنوعی: از خوبان و زشتروها در هر خانهای به قصر تو میرسند.