گنجور

شمارهٔ ۱۹۷ - در مدح امیر ابواحمد محمدبن محمود غزنوی

همی سراید چنگ آن نگار چنگسرای
نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای
غذای روح سماعست و آن شخص نبید
خوشا نبید کهن با سماع طبع گشای
نبید تلخ و سماع حزین و روی نکو
بدین سه چیز بود مردم جهان رارای
مرا طبیب جهاندیده این سه فرموده ست
تو دوستان گرانمایه را همی فرمای
نبید تلخ و سماع حزین به کف کردم
ز بهر روی نکومانده ام دل اندروای
کجا شد آن صنم ماهروی سیمین تن
کجا شد آن بت عاشق پرست مهر لقای
به مجلس از کف اوخوردمی نبید بزرگ
بیاد خدمت درگاه میر بار خدای
امیر عالم عادل محمد محمود
خدایگان جهان خسرو جهان آرای
مظفری که به اندیشه کین تو اندتوخت
ز پیل آهن یشک و ز شیر آهن خای
ز گور مانی تدبیر او تباه کند
فسون و جادویی جادوان مای به مای
اگر نمای . . . چاکران ملک
فسون کنند فسون چون زهیر روح گزای
به پیش بینی آن بیند او که دیده نیند
منجمان به سطرلاب آسمان پیمای
زهی تن هنر و چشم نیکنامی را
چو روح درخور وهمچون دو دیده اندربای
ترا همایون دارد پدر به فال که تو
ستوده طلعتی و صورت تو روح فزای
اگر تو نیستی از هر شهی همایون تر
نشان رایت تو نیستی خجسته همای
کسی که گوید من چون توام به فضل و هنر
سبک خرد بود و یافه گوی و ژاژ درای
کسی که خواهد تا فضل تو بپوشاند
گو آفتاب درفشنده رابه گل اندای
به تست علم عزیز و به تست عدل مکین
به تست جود متین و به تست فضل بپای
همی ستود نداند ترا چنان که تویی
زبان مادح و اندیشه ملوک ستای
ز بوی خلق تو اطراف گوزگانان را
همی شناخت ندانم ز دست عنبر سای
امیر زیبی و شایی به تخت ملک و به تاج
همی بباش مر این هر دو را تو زیب و تو شای
چنانکه گوی سعادت ربوده ای ز ملوک
زخسروان جهان گوی مملکت بربای
یکی ستاره بر آمدبه نام دولت تو
زهی ستاره به وقت آمدی بر آی برآی
دلیر باش و به بازوی اوشجاعت کن
بلندباش وبه شمشیر او جهان پیرای
بدان مقام رسانش که رای بر در او
سپید مهره زند بر نوای رویین نای
ایا به رادی برکنده خانمان نیاز
چو شاه شرق به شمشیر تیز، خانه رای
همیشه آرزوی من به گیتی این بوده ست
که من به حضرت تو یا بمی به خدمت جای
مرا خدای بدین آرزو اجابت کرد
چه آرزوست که من آن نیافتم ز خدای
به جایگاهی کانجا ملوک روی نهند
همی نهم من و یاران من به خدمت پای
من این کرامت و فضل از خدای دانم و بس
بر این کرامت یارب تو هر زمان بفزای
ز بهر تقویت دین ایزدی با تیغ
ز روی ملک همی زنگ کفر و کین بزدای
همیشه تا که نبوده ست چون دو رویکدل
چنان کجا نبود مرد پارسا چو مرای
همیشه تا دل میخواره سماع پرست
شود گشاده به آوای رود رود سرای
امیر باش و جهاندار باش و خسرو باش
جهان گشای و ولی پرور و عدوفرسای
زمانه را به تو امنیتست وآسایش
زمانه تا که بپاید تو با زمانه بپای
همه به رادی کوش و همه به دانش یاز
همه به علم بکوش و ماهمه به فضل گرای
همیشه طالع مسعود تو همایون باد
چنانکه رایت میمون تو ز بال همای

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همی سراید چنگ آن نگار چنگسرای
نبید باید و خالی ز گفتگوی سرای
هوش مصنوعی: آن معشوق زیبا به نواختن چنگ می‌پردازد و در دنیای خوشگذرانی و خوش‌نوازی زندگی می‌کند، جایی که باید تنها به لذت‌ها پرداخت و بی‌خیال از گفت‌وگوها و حرف‌های اضافه باشد.
غذای روح سماعست و آن شخص نبید
خوشا نبید کهن با سماع طبع گشای
هوش مصنوعی: غذای روح، حالت سماع و رقص و شادی است و این شخص که در حال نوشیدن است، خوش به حالش که با نوشیدنی کهنه‌اش به طبع خود جلا می‌دهد.
نبید تلخ و سماع حزین و روی نکو
بدین سه چیز بود مردم جهان رارای
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در دل مردم جهان، سه چیز تأثیرگذار است: نوشیدنی تلخ، موسیقی غمگین و ظاهری زیبا. این سه عنصر در زندگی انسان‌ها نقش مهمی دارند و احساسات آنان را تحت تأثیر قرار می‌دهند.
مرا طبیب جهاندیده این سه فرموده ست
تو دوستان گرانمایه را همی فرمای
هوش مصنوعی: این طبیب باتجربه به من این سه نکته را گفت و از تو می‌خواهد که همین را به دوستان ارزشمندت بگویی.
نبید تلخ و سماع حزین به کف کردم
ز بهر روی نکومانده ام دل اندروای
هوش مصنوعی: مقداری نوشیدنی تلخ و شنیدن موسیقی غمگین را به دست گرفتم تا به خاطر چهره معشوقی که دیگر در پیش نیست، دل مرا تسکین دهد.
کجا شد آن صنم ماهروی سیمین تن
کجا شد آن بت عاشق پرست مهر لقای
هوش مصنوعی: کجاست آن معشوق زیبا و نقره‌ای؟ کجاست آن بت محبوبی که عاشقانه پرستش می‌شود و دیدار او را با مهر و عشق آرزو داریم؟
به مجلس از کف اوخوردمی نبید بزرگ
بیاد خدمت درگاه میر بار خدای
هوش مصنوعی: در مجلس مشروبات الکلی نوشیدم و به یاد او، خدمتگزار درگاه خداوند، به فراغت نشستم.
امیر عالم عادل محمد محمود
خدایگان جهان خسرو جهان آرای
هوش مصنوعی: امیر بزرگ و عادل محمد محمود، خداوندگار جهان و پادشاهی که زیبا و دلنشین است.
مظفری که به اندیشه کین تو اندتوخت
ز پیل آهن یشک و ز شیر آهن خای
هوش مصنوعی: شخص مظفر که به فکر انتقام توست، از قدرتی به شدت قوی و جنگجو برخوردار است؛ همانند پیکره‌ای از آهن و همچون شیر قوی و نیرومند.
ز گور مانی تدبیر او تباه کند
فسون و جادویی جادوان مای به مای
هوش مصنوعی: از قبر مانی، تدبیر او را نابود خواهد کرد و جادو و فریب جادوگران بر ما تأثیری نخواهد داشت.
اگر نمای . . . چاکران ملک
فسون کنند فسون چون زهیر روح گزای
هوش مصنوعی: اگر خدمتگزاران پادشاهان جادوگری کنند و با جادو به خود جلوه دهند، آثار و نشانه‌های آن همچون طلسمی می‌تواند روح را به آن‌ها بسپارد.
به پیش بینی آن بیند او که دیده نیند
منجمان به سطرلاب آسمان پیمای
هوش مصنوعی: او به پیش‌بینی می‌نگرد و افرادی که قادر به دیدن نیستند، برایش مانند منجمان به بررسی آسمان و ستاره‌ها هستند.
زهی تن هنر و چشم نیکنامی را
چو روح درخور وهمچون دو دیده اندربای
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و اهمیت دو ویژگی اشاره دارد. یکی از آن‌ها هنر و زیبایی ظاهری انسان است و دیگری نیک‌نامی و شخصیت خوب او. شاعر می‌گوید که این دو ویژگی مانند روح و چشم هستند که به یکدیگر وابسته‌اند و هر یک می‌تواند موجب درک و زیبایی بیشتری در زندگی شوند.
ترا همایون دارد پدر به فال که تو
ستوده طلعتی و صورت تو روح فزای
هوش مصنوعی: پدرت برای تو سرنوشت خوبی پیش‌بینی کرده است، زیرا تو چهره‌ای زیبا و جذاب داری که روح را جلا می‌دهد.
اگر تو نیستی از هر شهی همایون تر
نشان رایت تو نیستی خجسته همای
هوش مصنوعی: اگر تو در کنار من نباشی، از هر شاه و پادشاهی هم مقام تو بالاتر است، اما در غیاب تو، نشانی از خوشبختی و شادی وجود ندارد.
کسی که گوید من چون توام به فضل و هنر
سبک خرد بود و یافه گوی و ژاژ درای
هوش مصنوعی: کسی که ادعا می‌کند من مانند تو از نظر فضیلت و هنر هستم، در واقع نشان‌دهنده کم‌خردی و بی‌محتوایی خود است.
کسی که خواهد تا فضل تو بپوشاند
گو آفتاب درفشنده رابه گل اندای
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد بر تو، که مانند آفتابی درخشان هستی، پرده بکشد و تو را پنهان کند، نشان‌دهنده نادانی اوست.
به تست علم عزیز و به تست عدل مکین
به تست جود متین و به تست فضل بپای
هوش مصنوعی: به تلاش تو در علم ارجمند و به کوشش تو در برقراری عدالت، به بخشش نیکویی که داری و به فضیلت‌هایی که در خود پرورش داده‌ای، پایبند باش.
همی ستود نداند ترا چنان که تویی
زبان مادح و اندیشه ملوک ستای
هوش مصنوعی: درست است که کسی تو را مدح می‌کند، اما نمی‌تواند تو را به همان اندازه که هستی بشناسد و ستایش کند. زبان تقدیرکننده و تفکر حاکمان نیز به تنهایی قادر به درک کامل عظمت تو نیست.
ز بوی خلق تو اطراف گوزگانان را
همی شناخت ندانم ز دست عنبر سای
هوش مصنوعی: از بوی وجود تو، حتی اطراف سگان را هم می‌شناسم، نمی‌دانم که این عطر از کجا بر می‌خیزد.
امیر زیبی و شایی به تخت ملک و به تاج
همی بباش مر این هر دو را تو زیب و تو شای
هوش مصنوعی: ای امیر زیبا و شایسته، بر تخت پادشاهی نشسته‌ای و به تاج سلطنت زینت داده شده‌ای. پس تو همان زیبایی و شایستگی را در این دو مقام حفظ کن.
چنانکه گوی سعادت ربوده ای ز ملوک
زخسروان جهان گوی مملکت بربای
هوش مصنوعی: به گونه‌ای عمل کن که خوشبختی را از پادشاهان گرفته‌ای و مانند خسروان، سلطنت را از آن خود کن.
یکی ستاره بر آمدبه نام دولت تو
زهی ستاره به وقت آمدی بر آی برآی
هوش مصنوعی: یک ستاره به نام خوشبختی و موفقیت تو درخشید، چه ستاره‌ی خوبی که در زمان مناسب ظهور کردی، بیایید و بدرخشید.
دلیر باش و به بازوی اوشجاعت کن
بلندباش وبه شمشیر او جهان پیرای
هوش مصنوعی: دلیر باش و با قدرت و شجاعت خود بلند شو، و با شمشیرت به دنیا زیبایی ببخش.
بدان مقام رسانش که رای بر در او
سپید مهره زند بر نوای رویین نای
هوش مصنوعی: بدان که به مقام و جایگاهی برسد که در آن، عقل و اندیشه‌اش به روشنی و خلوص، همچون نواهایی زیبا و دلنشین، در پاسخ به نغمه‌های دل‌انگیز و آهنگین زندگانی طنین‌انداز شود.
ایا به رادی برکنده خانمان نیاز
چو شاه شرق به شمشیر تیز، خانه رای
هوش مصنوعی: آیا برای بازپس‌گیری خانه‌ام، نیاز به سلاح تیز دارم، مانند شاه شرق؟
همیشه آرزوی من به گیتی این بوده ست
که من به حضرت تو یا بمی به خدمت جای
هوش مصنوعی: همیشه آرزوی من در این دنیا این بوده که یا در خدمت تو باشم یا به خاطر تو جانم را از دست بدهم.
مرا خدای بدین آرزو اجابت کرد
چه آرزوست که من آن نیافتم ز خدای
هوش مصنوعی: خداوند به من این آرزو را پاسخ داد، اما آرزویی وجود دارد که من آن را از خدا نگرفته‌ام.
به جایگاهی کانجا ملوک روی نهند
همی نهم من و یاران من به خدمت پای
هوش مصنوعی: به جایی که پادشاهان نشسته‌اند، من و دوستانم به خدمت می‌رویم.
من این کرامت و فضل از خدای دانم و بس
بر این کرامت یارب تو هر زمان بفزای
هوش مصنوعی: من این نعمت و بزرگواری را تنها از خدا می‌دانم و دعا می‌کنم که خداوند هر روز بر این نعمت بیفزاید.
ز بهر تقویت دین ایزدی با تیغ
ز روی ملک همی زنگ کفر و کین بزدای
هوش مصنوعی: برای حمایت از دین خدا، با تیغ از روی زمین، زنگار کفر و دشمنی را بزدای.
همیشه تا که نبوده ست چون دو رویکدل
چنان کجا نبود مرد پارسا چو مرای
هوش مصنوعی: هرگز در تاریخ بشر مانند دو نفر که دل‌هایشان به هم نزدیک است، وجود نداشته است. جایی وجود ندارد که مرد نیکوکار و پرهیزکار، چون من، پیدا شود.
همیشه تا دل میخواره سماع پرست
شود گشاده به آوای رود رود سرای
هوش مصنوعی: همواره کسی که دلش مشتاق خوشی و شادی است، با شنیدن صدای دلنواز رودخانه، حس خوبی پیدا کرده و به آرامش می‌رسد.
امیر باش و جهاندار باش و خسرو باش
جهان گشای و ولی پرور و عدوفرسای
هوش مصنوعی: به عنوان یک فرمانروا و پادشاه جهانی، قدرت و توانایی را در دست داشته باش، دنیا را فتح کن و از مردم محافظت کن و دشمنان را شکست بده.
زمانه را به تو امنیتست وآسایش
زمانه تا که بپاید تو با زمانه بپای
هوش مصنوعی: دنیای بیرون به تو احساس امنیت می‌دهد و آرامش آن تا وقتی که تو در کنار دنیا بمانی و با آن هماهنگ باشی، ادامه خواهد داشت.
همه به رادی کوش و همه به دانش یاز
همه به علم بکوش و ماهمه به فضل گرای
هوش مصنوعی: همه باید تلاش کنند تا به رادی و دانش برسند و به علم دست یابند، اما ما باید به فضیلت و خوبی متمایل شویم.
همیشه طالع مسعود تو همایون باد
چنانکه رایت میمون تو ز بال همای
هوش مصنوعی: همیشه خوشبختی و شانس تو برقرار باشد، مانند این که پرچم خوشبختی‌ات از بالای پرنده‌ای بلند و خوشبخت به اهتزاز درآمده است.