گنجور

شمارهٔ ۱۹۰ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم سلطان محمود گوید

آن سمن عارض من کرد بناگوش سیاه
دو شب تیره بر آورد زد وگوشه ماه
سالش از پانزده و شانزده نگذشته هنوز
چون توان دیدن آن عارض چون سیم سیاه
روزگار آنچه توانست بر آن روی بکرد
به ستم جایگه بوسه من کرد تباه
بچکد خون ز دل من چو برویش نگرم
نتوانم کرد از درد بدان روی نگاه
شب نخسبم زغم و حسرت آن عارض و روز
تابه شب زین غم و زین درد همی گویم آه
به گنه روی سیه گردد و سوگند خورم
کان بت من به همه عمر نکرده ست گناه
او سخن گفت نتاند چه گنه تا ند کرد
گنه آن چشم سیه دارد و آن زلف دوتاه
عارضش را گنه و زلت همسایه بسوخت
خویش کی داشت کس ز زلت همسایه نگاه
گنه یک تن ویرانی یک شهر بود
این من از خواجه شنیدستم در مجلس شاه
خواجه سید بوبکر حصیری که به دوست
چشم شاه عجم و چشم بزرگان سپاه
آن کریمی که کریمان چو ازو یاد کنند
همه برخاک نهند از قبل جاه جباه
جاه جویند بدان خدمت و با جاه شوند
برتر از خدمت آن خواجه چه عزست و چه جاه
خدمت او کن و مخدوم شوو شاد بزی
من از اینگونه مگر دیدم سالی پنجاه
اندرین دولت صد تن بشمارم که شدند
همه از خدمت او با کمر زر و کلاه
قبله محتشمانست درخانه او
کس نبیند تهی از محتشمان آن درگاه
او بر کس نشود هرگز و یک مهتر نیست
کو نیاید به زیارت بر او چندین راه
هر که او بیش چو در مجلس آن خواجه نشست
بدو زانو شود و خواجه مربع برگاه
چون بر شاه بود هر که بود جز پسران
پیش او باشد، حشمت تو ازین بیش مخواه
پایگاهیست مر او را بر آن شاه بزرگ
زین سخن کس نشناسم که نباشد آگاه
او بر شاه به فضل و به هنر گشت عزیز
زین قبل بینم ازو جمله زبانها کوتاه
زان خداوند مر این مهتر باهمت را
هر زمان بیش بود نیکویی ان شائالله
برسد جایی کز مرتبت و جاه و خطر
بزند خیمه زربر سرسیمین خرگاه
لشکری سازد چندان ز غلامان سرای
که جدا باید کردن ز ملک لشکر گاه
نه غریبست این از نعمت آن بار خدای
این سخن راهنمونست وبه ده دارد راه
گر به فضل و به هنر باید ازین یافته گیر
نیست فضلی که نه آن فضل بدو داد اله
مهتری داند کرد و خلق را داند داشت
چه به پاداشن نیک و چه به بدبادافراه
نیک عهدست که گرچاکر شاهی بجهد
باز ندهدش چو درخانه او کرد پناه
بس کسا کو به چه افتاد و ز نیکو نظرش
رسته گشت و به سر چاه رسیداز بن چاه
رادمردان همه با در گهش آموخته اند
چون بز رس که بیاموزد با سبز گیاه
جاودان شاد زیاد آن به همه نیک سزا
تنش آبادو خرد پیرو دل وجان برناه
جشن نوروز و سر سال براو فرخ باد
چون سر سال بدو فرخ ومیمون سرماه
چشم او روشن و دلشاد به روی صنمی
که بود لاله بر دو رخ او زرد چو کاه

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن سمن عارض من کرد بناگوش سیاه
دو شب تیره بر آورد زد وگوشه ماه
هوش مصنوعی: آن گلی که در صورت من عاشقانه می‌درخشد، با موهای سیاهش در دو شب تاریک، بر افراشته شده و همچون گوشه‌ای از ماه زیباست.
سالش از پانزده و شانزده نگذشته هنوز
چون توان دیدن آن عارض چون سیم سیاه
هوش مصنوعی: او هنوز هجده سالش کامل نشده و چهره‌اش مانند نقره سیاه می‌درخشد.
روزگار آنچه توانست بر آن روی بکرد
به ستم جایگه بوسه من کرد تباه
هوش مصنوعی: زمانه هر چه در توان داشت، بر من روا داشت و به ظلم، جای بوسه‌ام را ویران کرد.
بچکد خون ز دل من چو برویش نگرم
نتوانم کرد از درد بدان روی نگاه
هوش مصنوعی: وقتی به چهره‌ات نگاه می‌کنم، از شدت درد و غم قلبم مثل باران خون می‌ریزد و نمی‌توانم تحمل کنم.
شب نخسبم زغم و حسرت آن عارض و روز
تابه شب زین غم و زین درد همی گویم آه
هوش مصنوعی: شب‌ها به خاطر غم و حسرت آن چهره، خوابم نمی‌برد و روزها تا شب به خاطر این درد و این غم، تنها آه می‌کشم.
به گنه روی سیه گردد و سوگند خورم
کان بت من به همه عمر نکرده ست گناه
هوش مصنوعی: اگر گناهی بر دوش من باشد، چهره‌ام سیاه می‌شود و سوگند می‌خورم که معشوق من تا به حال هیچ کار نادرست نکرده است.
او سخن گفت نتاند چه گنه تا ند کرد
گنه آن چشم سیه دارد و آن زلف دوتاه
هوش مصنوعی: او سخن می‌گوید، اما نمی‌تواند بگوید چه گناهی کرده است. آن چشم‌های سیاه و آن موهای پیچ‌خورده‌اش نیز گناهی ندارند.
عارضش را گنه و زلت همسایه بسوخت
خویش کی داشت کس ز زلت همسایه نگاه
هوش مصنوعی: دوستش دچار خطا و اشتباهاتی شد که باعث سوختن و ناراحتی همسایه‌اش گردید. هیچ فردی ناظر و شاهد این مشکلات همسایه‌اش نبود.
گنه یک تن ویرانی یک شهر بود
این من از خواجه شنیدستم در مجلس شاه
هوش مصنوعی: یک نفر به خاطر اشتباهی که مرتکب شده، می‌تواند باعث خرابی و ویرانی یک شهر شود. این را من از کسی که محترم است، در محفل پادشاه شنیدم.
خواجه سید بوبکر حصیری که به دوست
چشم شاه عجم و چشم بزرگان سپاه
هوش مصنوعی: خواجه سید بوبکر حصیری، که به عنوان محبوبی در چشمان دوست و بزرگان سپاه به شمار می‌آید.
آن کریمی که کریمان چو ازو یاد کنند
همه برخاک نهند از قبل جاه جباه
هوش مصنوعی: خداوندی که بزرگان و کریمان به یاد او می‌افتند، به خاطر عظمت و مقامش، همه بر خاک در برابرش سر فرو می‌آورند.
جاه جویند بدان خدمت و با جاه شوند
برتر از خدمت آن خواجه چه عزست و چه جاه
هوش مصنوعی: افرادی برای رسیدن به مقام و نیز قدرت به خدمت بزرگان و سروران می‌روند، و با این خدمت، مقام و رتبه‌ای بالاتر از آن خواجه و سرور پیدا می‌کنند. در واقع، این خدمت به آنها عزت و اعتبار می‌بخشد.
خدمت او کن و مخدوم شوو شاد بزی
من از اینگونه مگر دیدم سالی پنجاه
هوش مصنوعی: برای او خدمت کن و خود را در خدمتش بساز و شاد زندگی کن. آیا من تا حالا چیزی جز این را در سال پنجاه بار دیده‌ام؟
اندرین دولت صد تن بشمارم که شدند
همه از خدمت او با کمر زر و کلاه
هوش مصنوعی: در این دوران، هزاران نفر را می‌بینم که به خاطر خدمت به او با لباس‌ها و زینت‌های ارزشمند آمده‌اند.
قبله محتشمانست درخانه او
کس نبیند تهی از محتشمان آن درگاه
هوش مصنوعی: در خانه‌اش، درگاه پر از افراد با شخصیت و محترم است و هیچ‌کس نمی‌تواند بدون این افراد به آنجا وارد شود.
او بر کس نشود هرگز و یک مهتر نیست
کو نیاید به زیارت بر او چندین راه
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه او بزرگ و برجسته نیست، و هیچ رئیسی پیدا نمی‌شود که به دیدار او بیاید، با وجود این‌که راه‌های بسیاری به سمت او وجود دارد.
هر که او بیش چو در مجلس آن خواجه نشست
بدو زانو شود و خواجه مربع برگاه
هوش مصنوعی: هر کسی که در محفل آن شخص بزرگوار نشسته باشد، به احترام او زانو می‌زند و آن بزرگوار در جایگاه خود با وقار قرار دارد.
چون بر شاه بود هر که بود جز پسران
پیش او باشد، حشمت تو ازین بیش مخواه
هوش مصنوعی: هر کسی که در حضور شاه باشد، جز پسرانش، در حقیقت ارزش و عظمت تو بیشتر از این نیست که بخواهی.
پایگاهیست مر او را بر آن شاه بزرگ
زین سخن کس نشناسم که نباشد آگاه
هوش مصنوعی: او دارای مقام و منزلتی است که هر کسی در این باره چیزی می‌داند و هیچ‌کس نیست که از آن بی‌خبر باشد.
او بر شاه به فضل و به هنر گشت عزیز
زین قبل بینم ازو جمله زبانها کوتاه
هوش مصنوعی: او به خاطر فضل و هنر خود در نزد پادشاه محترم و با ارزش شد. اما من از او می‌خواهم که از جمله‌ها و سخنان کوتاهش دست بردارد.
زان خداوند مر این مهتر باهمت را
هر زمان بیش بود نیکویی ان شائالله
هوش مصنوعی: از آن خداوند، این رئیس با تلاش را هر بار که بیشتر می‌شود، نیکی او نیز افزایش یابد، انشاءالله.
برسد جایی کز مرتبت و جاه و خطر
بزند خیمه زربر سرسیمین خرگاه
هوش مصنوعی: به جایی برسد که از مقام و موقعیت و خطرات کاسته شود و در آنجا خیمه‌ای از پارچه‌ای زیبا و گران‌بها برپا کند.
لشکری سازد چندان ز غلامان سرای
که جدا باید کردن ز ملک لشکر گاه
هوش مصنوعی: کسی نیرویی جمع‌آوری می‌کند به اندازه‌ای از خدمتگزاران که برای جدا کردن آن‌ها از سرزمین لشکر نیاز باشد.
نه غریبست این از نعمت آن بار خدای
این سخن راهنمونست وبه ده دارد راه
هوش مصنوعی: این موضوع عجیب نیست که این نعمت از جانب خداوند است. این گفته به ما نشان می‌دهد که در این عرصه، راهی برای هدایت و روشنگری وجود دارد.
گر به فضل و به هنر باید ازین یافته گیر
نیست فضلی که نه آن فضل بدو داد اله
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به فضل و هنر دست یابی، باید از آنچه که به دست آورده‌ای بهره‌برداری کنی. زیرا فضلی وجود ندارد که بدون اعطاء الهی به کسی رسیده باشد.
مهتری داند کرد و خلق را داند داشت
چه به پاداشن نیک و چه به بدبادافراه
هوش مصنوعی: فرمانروایی می‌داند چگونه با مردم رفتار کند و از گذشته‌های خوب و بد آن‌ها آگاه است.
نیک عهدست که گرچاکر شاهی بجهد
باز ندهدش چو درخانه او کرد پناه
هوش مصنوعی: شخص نیکوکار و وفادار به عهد و پیمان، حتی اگر در موقعیتی سخت و خطرناک قرار گیرد و از ریاست و مقام خود فرار کند، هرگز کسی را که در خانه‌اش به او پناه داده، ترک نخواهد کرد.
بس کسا کو به چه افتاد و ز نیکو نظرش
رسته گشت و به سر چاه رسیداز بن چاه
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که به خاطر نیکو نظری از حقیقت دور شدند و به گودالی گرفتار آمدند.
رادمردان همه با در گهش آموخته اند
چون بز رس که بیاموزد با سبز گیاه
هوش مصنوعی: شجاعان همگی در درگاه او تربیت یافته‌اند، مانند بز رس که یاد می‌گیرد چگونه با گیاهان سبز رفتار کند.
جاودان شاد زیاد آن به همه نیک سزا
تنش آبادو خرد پیرو دل وجان برناه
هوش مصنوعی: شادی پایدار و بسیار برای او که به همه نیکی می‌کند، بدنش آباد و سالم باشد و عقلش در پی روح و جانش باشد.
جشن نوروز و سر سال براو فرخ باد
چون سر سال بدو فرخ ومیمون سرماه
هوش مصنوعی: جشن نوروز و سال نو بر او مبارک باشد، همچنان که آغاز سال برای او خوش یمن و شاداب است.
چشم او روشن و دلشاد به روی صنمی
که بود لاله بر دو رخ او زرد چو کاه
هوش مصنوعی: چشمان او پر از روشنایی و خوشحالی است، در حالی که به زیبایی‌ای می‌نگرد که مانند لاله بر چهره‌اش، رنگش زرد و شبیه کاه است.

حاشیه ها

1402/09/15 10:12
جهن یزداد

این سخن راهنمونست و به ده دارد راه