گنجور

شمارهٔ ۱۸۹ - در مدح خواجه بزرگ و عذر تفصیر خدمت

ای رسانیده مرا حشمت و جاه تو به جاه
فضل و کردار تو بگرفته ز ماهی تا ماه
ای مرا سایه درگاه تو سرمایه عز
وز بلاها و جفاهای جهان پشت و پناه
واجب آنستی کاین بنده دیرینه تو
نیستی غایب روزی و شبی زین درگاه
گاه بی زخمه به خرگاه تو بر بط زنمی
تا کسی نشنودی بانگ برون از خرگاه
گاه در مجلس تو شعر بدیهه کنمی
به زمانی نهمی پیش تو بیتی پنجاه
عذرها دارم پیوسته درست و نه درست
گر بخواهی همه پیش تو بگویم ،تو بخواه
دان و آگه باش ای پیشرو گوهر خویش
دان و آگه باش ای محتشم مجلس شاه
اولین عذر من آنست که من مردی ام
دوستدار می ومعشوق و تو هستی آگاه
هر زمان تازه یکی دوست در آید زدرم
هم سبک روح به فضل وهم سبک روی به جاه
دل ایشان را ناچار نگه باید داشت
گویم امروز نباید که شود عیش تباه
رود می گیرم و می گویم هان تا فردا
شغل فردا بین چون بیش بود سیصد راه
خدمت سلطان ناکرده و نادیده ترا
باد و تقصیر چنین برشوی از روی اله (؟)
چون برون آیم ازین پرسم از حال و زکر
دوزخی پیش من آرند پر از دود سیاه
گاه گویند فلان اشترگم کرده هوید
گاه گویند فلان ترک بیفکنده کلاه
من همی گویم اشتر بر بیطار فرست
اسب را بینی برکاه کن و دارنگاه
سال تا سال دین مانده ام و همچو منند
این همه بار خدایان و بزرگان سپاه
چون به ره باشم باشم به غم خانه و شهر
چون به شهر آیم باشم به بسیجیدن راه
گنهان من بیچاره بدین عذر ببخش
راد مردان به چنین عذر ببخشند گناه
تا نگویی که فلان بنده من بود و کنون
نگذرد سوی در خانه ما ماه به ماه
من همان بنده ام و بلکه کنون بنده ترم
همچنینست و خدای از دل من هست آگاه
کودکی بودم و در خدمت تو پیر شدم
ورچه هستم به دل و مردی و احسان برناه
گر همی شعر نگویم نه از آنست که هست
دل من بر تو و بر خدمت تو گشته تباه
جاودان شاد بزی و تن تو شاد و عزیز
به تو آراسته این مجلس و این بالش و گاه
دوستداران ترا خانه عشرت بر کاخ
بدسکالان ترا خانه خرم بر چاه
تو به جایی که همه ساله بود نعمت و ناز
دشمنان توبه جایی که نه آب ونه گیاه
دوستان را ز تو همواره همین باد که هست
عز بی خواری و پاداشن بی بادافراه

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای رسانیده مرا حشمت و جاه تو به جاه
فضل و کردار تو بگرفته ز ماهی تا ماه
هوش مصنوعی: ای بزرگی و جاه تو مرا به مقام والایی رسانده است، و از خوبی‌ها و رفتارهای نیک تو، فضیلت و منزلت من نیز را گرفته است، مانند اینکه از ماه تا ماه به من نور می‌دهد.
ای مرا سایه درگاه تو سرمایه عز
وز بلاها و جفاهای جهان پشت و پناه
هوش مصنوعی: ای سایه‌ی درگاهت، تو برای من منبع عزت و پشتوانه‌ای در برابر سختی‌ها و ناملایمات زندگی هستی.
واجب آنستی کاین بنده دیرینه تو
نیستی غایب روزی و شبی زین درگاه
هوش مصنوعی: باید بدانید که این بنده قدیمی شما نیست که همیشه از این درگاه غایب باشد.
گاه بی زخمه به خرگاه تو بر بط زنمی
تا کسی نشنودی بانگ برون از خرگاه
هوش مصنوعی: گاهی به آرامی و بدون صدا وارد خرگاه تو می‌شوم تا کسی نشنود صدای من را که از درون خرگاه برمی‌خیزد.
گاه در مجلس تو شعر بدیهه کنمی
به زمانی نهمی پیش تو بیتی پنجاه
هوش مصنوعی: گاهی در محفل تو شعر improvisation می‌گویم، و در زمانی به تو پنجاه بیت می‌دهم.
عذرها دارم پیوسته درست و نه درست
گر بخواهی همه پیش تو بگویم ،تو بخواه
هوش مصنوعی: من همیشه بهانه‌هایی دارم که شاید درست باشند یا نه. اگر بخواهی، می‌توانم همه‌ی آن‌ها را برایت بگویم. فقط کافی است بخواهی.
دان و آگه باش ای پیشرو گوهر خویش
دان و آگه باش ای محتشم مجلس شاه
هوش مصنوعی: ای پیشوای بزرگ، از ارزش و حقیقت وجود خود آگاه باش و مواظب باش که در جمع محترم و با شکوه شاه، مقام و منزلت خود را بشناسی.
اولین عذر من آنست که من مردی ام
دوستدار می ومعشوق و تو هستی آگاه
هوش مصنوعی: من ابتدا از این می‌گویم که من مردی هستم که به می و عشق علاقه‌مندم و تو هم از این موضوع باخبر هستی.
هر زمان تازه یکی دوست در آید زدرم
هم سبک روح به فضل وهم سبک روی به جاه
هوش مصنوعی: هر بار که یک دوست جدید به زندگی‌ام وارد می‌شود، هم روحی سبک و آزاد پیدا می‌کنم و هم ظاهری زیبا و دلنشین.
دل ایشان را ناچار نگه باید داشت
گویم امروز نباید که شود عیش تباه
هوش مصنوعی: دل آنها را ناچار باید حفظ کرد، می‌گویم که امروز نباید اجازه بدهیم که خوشی خراب شود.
رود می گیرم و می گویم هان تا فردا
شغل فردا بین چون بیش بود سیصد راه
هوش مصنوعی: من به راه می‌افتم و می‌گویم منتظر بمان تا فردا، در فردا کارهایم را خواهی دید، زیرا امروز راه‌های زیادی پیش رو دارم.
خدمت سلطان ناکرده و نادیده ترا
باد و تقصیر چنین برشوی از روی اله (؟)
هوش مصنوعی: خدمت نکردن به سلطان و نادیده گرفتن او باعث می‌شود که این نادیده‌گیری بر تو اثر بگذارد و به نوعی گناهان و کاستی‌هایت به حساب بیاید.
چون برون آیم ازین پرسم از حال و زکر
دوزخی پیش من آرند پر از دود سیاه
هوش مصنوعی: زمانی که از این موقعیت خارج شوم، از حال و اوضاع می‌پرسم و دوزخیانی را به من نشان می‌دهند که در حالی پر از دود سیاه هستند.
گاه گویند فلان اشترگم کرده هوید
گاه گویند فلان ترک بیفکنده کلاه
هوش مصنوعی: گاهی می‌گویند شخصی به سختی دچار مشکل شده و گاهی هم می‌گویند فرد دیگری در یک موقعیت خاص از خود راضی نیست و کلاهش را برداشته است.
من همی گویم اشتر بر بیطار فرست
اسب را بینی برکاه کن و دارنگاه
هوش مصنوعی: من می‌گویم که به چوپان بفرستید و در عوض، اسب را بر روی دشت ببینید و در مشکل آن درنگ نکنید.
سال تا سال دین مانده ام و همچو منند
این همه بار خدایان و بزرگان سپاه
هوش مصنوعی: در طول سال‌ها در دینی پابرجا مانده‌ام و مانند من، بسیاری از دیگر بزرگان و رزمندگان نیز با بار سنگین مسئولیت‌ها و اعتقادات خود دست و پنجه نرم می‌کنند.
چون به ره باشم باشم به غم خانه و شهر
چون به شهر آیم باشم به بسیجیدن راه
هوش مصنوعی: هرگاه در سفر یا راه باشم، در دل غم‌ها و یاد خانه و شهر رو به رو هستم و وقتی به شهر می‌رسم، در تلاش برای جستجو، گردآوری و درک اوضاع می‌باشم.
گنهان من بیچاره بدین عذر ببخش
راد مردان به چنین عذر ببخشند گناه
هوش مصنوعی: اینان که در حق من خطاهایی مرتکب شده‌ام، با توجه به اینکه من نشان ضعف و ناتوانی را دارم، لطفا به بزرگی خودتان مرا ببخشید؛ زیرا مردان بزرگ به واسطه همین عذرها گناه‌ها را می‌پذیرند و عفو می‌کنند.
تا نگویی که فلان بنده من بود و کنون
نگذرد سوی در خانه ما ماه به ماه
هوش مصنوعی: تا زمانی که نخواهی بگویی که فلان شخص بنده من است، ماه به ماه او به در خانه ما نخواهد آمد.
من همان بنده ام و بلکه کنون بنده ترم
همچنینست و خدای از دل من هست آگاه
هوش مصنوعی: من یکی از بندگان خدا هستم و اکنون نسبت به گذشته خودم بنده‌تری هستم. خداوند به رازهای دل من کاملاً آگاه است.
کودکی بودم و در خدمت تو پیر شدم
ورچه هستم به دل و مردی و احسان برناه
هوش مصنوعی: وقتی کودک بودم در کنار تو بودم و حالا که پیر شده‌ام، با این حال هنوز در دلم جوان و نیکو هستم و همواره به دیگران کمک می‌کنم.
گر همی شعر نگویم نه از آنست که هست
دل من بر تو و بر خدمت تو گشته تباه
هوش مصنوعی: اگرچه من شعر نمی‌گویم، این به خاطر این نیست که به تو و خدماتت علاقه‌ای ندارم؛ بلکه در واقع قلبم به خاطر تو و خدماتت آسیب دیده است.
جاودان شاد بزی و تن تو شاد و عزیز
به تو آراسته این مجلس و این بالش و گاه
هوش مصنوعی: همیشه شاد و خوشبخت زندگی کن و بدنت سالم و با ارزش باشد؛ این مجلس و این مکان به خاطر تو آراسته شده است.
دوستداران ترا خانه عشرت بر کاخ
بدسکالان ترا خانه خرم بر چاه
هوش مصنوعی: دوستداران تو، مکان شادی را در کنار آدم‌های بدخواه فراهم می‌کنند، اما در عوض، آن‌ها برای تو مکانی شاداب و خوشحال را در کنار مشکلات و سختی‌ها می‌سازند.
تو به جایی که همه ساله بود نعمت و ناز
دشمنان توبه جایی که نه آب ونه گیاه
هوش مصنوعی: تو به مکانی می‌روی که هر ساله پر از نعمت و زیبایی بود، اما حالا به جایی رسیده‌ای که نه آب دارد و نه گیاه.
دوستان را ز تو همواره همین باد که هست
عز بی خواری و پاداشن بی بادافراه
هوش مصنوعی: دوستان همیشه به خاطر تو همین حالتی را دارند که الان هست، بی‌هیچ تلاش و کوشش اضافی.

حاشیه ها

1402/09/15 11:12
جهن یزداد

چون بره باشم باشم به غم خانه و خهر
 خهر =شهر