گنجور

شمارهٔ ۱۸۸ - در مدح خواجه ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج

به جان تو که نیارم تمام کرد نگاه
ز بیم چشم رسیدن بدان دو چشم سیاه
از آنکه نرگس لختی به چشم تو ماند
دلم به نرگش بر شیفته شده ست و تباه
به روی و بالا ماهی و سروی و نبود
بدان بلندی سرو وبدین تمامی ماه
به باغ سر و سوی قامت تو کرد نظر
ز چرخ ماه سوی چهره تو کرد نگاه
زرشک چهره توماه تیره گشت و خجل
ز شرم قامت تو سرو کوژ گشت و دوتاه
چراغ و شمع سپاهی و برتوگرد شده است
ز نیکویی و ملاحت هزار گونه سپاه
به مجلس اندر تا ایستاده ای دل من
همی طپد که مگر مانده گردی ای دلخواه
نه رنج تو بپسندم نه از تو بشکیبم
دراین تفکر گم گشته ام میان دو راه
زگمرهی به ره آیم چو باز پردازم
به مدح خواجه سید وزیر زاده شاه
ابوالحسن علی فضل احمد آنکه ز خلق
مقدمست به فضل و مقدمست به جاه
بدو بنازد مجلس بدو بتازد صدر
بدو بنازدتخت و بدو بنازد گاه
به چشم همتش ار سوی آسمان نگری
یکی مغاک نماید سیاه و ژرف چو چاه
به رای و حزم جهان رانگاه تاند داشت
ولی نتاند دینار خویش داشت نگاه
چرا نتاند، تاند من این غلط گفتم
بدین عقوبت واجب شود معاذالله
نه هر که چیزی نکند از آن همی نکند
که دست طاقتش از علم آن بود کوتاه
چرا نگویم کورا سخا همی گوید
که نام خویش بیفزای و مال خویش بکاره
کسی که نام و بزرگی طلب کند نشگفت
که کوه زر ببر چشم او نماید کاه
به خاصه آنکه به اصل و هنر چو خواجه بود
نگاه کن که نیایی شبیهش از اشباه
همه بزرگان کاندر زمین ایرانند
به آستانه او بر زمین نهاده جباه
به همت و به سخا و به هیبت و به سخن
به مردمی که چنوآفریده نیست اله
به نیم خدمت بخشد هزار پاداشن
به صد گنه نگراید به نیم بادافراه
خدای درسر او همتی نهاده بزرگ
از آسمان و زمین مهتر و فزون صد راه
بسا کسا که گنه کردو هیچ عذر نداشت
دل کریمش از آن کس نجست عذر گناه
در این دومه که من اینجا مقیمم از کف او
به کام دل برسیدند زایری پنجاه
یکی منم که چنان آمدم مثل براو
که کرد بی بنه آید هزیمت از بنگاه
کنون چنان شدم از بر او کجا تن من
به ناز پوشد توزی و صدره دیباه
به صره زربهم کردم و به بدره درم
همی روم که کنم خلق را ازین آگاه
به راه منزل من گر رباط ویران بود
کنون ستاره خورشید باشدم خرگاه
چنین کنند بزرگان ز نیست هست کنند
بلی ولیکن نه هر بزرگ و نه هر گاه
همیشه تا نبود خوب کار چون بدکار
چنان کجا نبود نیک خواه چون بدخواه
همیشه تا به شرف باز برتر از گنجشگ
چنان کجا هنر شیر برتر از روباه
جهان متابع او باد و روزگار مطیع
خدای ناصر او باد و بخت نیک پناه
به نیکنامی اندر جهان زیاد و مباد
بجز به نیکی نام نکوش در افواه

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جان تو که نیارم تمام کرد نگاه
ز بیم چشم رسیدن بدان دو چشم سیاه
هوش مصنوعی: من به جان تو قسم که نمی‌توانم نگاه‌ام را از آن دو چشم سیاه دور کنم، زیرا از ترس آنکه به آن‌ها بخورم و به چشمانت برسم، مغلوب شدم.
از آنکه نرگس لختی به چشم تو ماند
دلم به نرگش بر شیفته شده ست و تباه
هوش مصنوعی: چون لحظه‌ای نرگس گل در چشمان تو باقی ماند، دل من به زیبایی او دلبسته و گرفتار شده است.
به روی و بالا ماهی و سروی و نبود
بدان بلندی سرو وبدین تمامی ماه
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت ماه و سرو اشاره دارد. شاعر بیان می‌کند که هیچ یک از زیبایی‌های ماه و بلندی سرو به اندازه‌ی زیبایی و جاذبه‌ی خاصی که در شخص مورد نظر وجود دارد، نیست. به عبارت دیگر، زیبایی و جذابیت او فراتر از طبیعت و موجودات دیگر است.
به باغ سر و سوی قامت تو کرد نظر
ز چرخ ماه سوی چهره تو کرد نگاه
هوش مصنوعی: در باغ، ماه به تماشای قامت تو نگاهی انداخت و توجهش را به چهره‌ات معطوف کرد.
زرشک چهره توماه تیره گشت و خجل
ز شرم قامت تو سرو کوژ گشت و دوتاه
هوش مصنوعی: چهره تو مانند زرشک است و به خاطر شرم از قامت بلنده تو، سرو به حالت خمیده و کوتاه درآمده است.
چراغ و شمع سپاهی و برتوگرد شده است
ز نیکویی و ملاحت هزار گونه سپاه
هوش مصنوعی: نور و روشنایی شمع و چراغ به دور تو جمع شده‌اند و از زیبایی و جذابیت تو هزاران سپاه دور تو را احاطه کرده‌اند.
به مجلس اندر تا ایستاده ای دل من
همی طپد که مگر مانده گردی ای دلخواه
هوش مصنوعی: در gathering (مجلس) که تو ایستاده‌ای، دل من همچنان می‌تپد و امیدوار است که شاید تو به دوروبرت بمانی و من تو را دوباره ببینم، ای محبوب من.
نه رنج تو بپسندم نه از تو بشکیبم
دراین تفکر گم گشته ام میان دو راه
هوش مصنوعی: نه می‌توانم رنجی که تو می‌دهی را بپذیرم و نه قادر به تحمل تو هستم. در این شرایط به افکارم غرق شده‌ام و در میان دو مسیر مختلف مانده‌ام.
زگمرهی به ره آیم چو باز پردازم
به مدح خواجه سید وزیر زاده شاه
هوش مصنوعی: من از گمراهی به راه می‌آیم و سپس به ستایش خواجه، فرزند وزیر شاه مشغول می‌شوم.
ابوالحسن علی فضل احمد آنکه ز خلق
مقدمست به فضل و مقدمست به جاه
هوش مصنوعی: ابوالحسن علی فضل احمد کسی است که از نظر فضیلت و مقام اجتماعی بر دیگران پیشی دارد.
بدو بنازد مجلس بدو بتازد صدر
بدو بنازدتخت و بدو بنازد گاه
هوش مصنوعی: در این بیت، به وصف می‌پردازد که شخصی به خاطر ویژگی‌های خود، مورد توجه و محبت دیگران قرار می‌گیرد. او در مجلس به دیگران افتخار می‌دهد، در صدر می‌نشیند و به خاطر مقام و شخصیتش، تخت و جایگاهش مورد تحسین قرار می‌گیرد. به طور کلی، این بیت به ارج و اعتبار فرد اشاره دارد که باعث می‌شود دیگران به او افتخار کنند و او را مورد ستایش قرار دهند.
به چشم همتش ار سوی آسمان نگری
یکی مغاک نماید سیاه و ژرف چو چاه
هوش مصنوعی: اگر به نگاه بلندپرواز او بنگری، تمامی آسمان برایش تنها یک چاله عمیق و تاریک به نظر می‌رسد.
به رای و حزم جهان رانگاه تاند داشت
ولی نتاند دینار خویش داشت نگاه
هوش مصنوعی: او به تدبیر و اندیشه به جهان نظر داشت، اما نتوانست ثروت خود را حفظ کند.
چرا نتاند، تاند من این غلط گفتم
بدین عقوبت واجب شود معاذالله
هوش مصنوعی: چرا نتوانست، توانایی من این است که این اشتباه را بگویم، به خاطر این عواقب باید از آن پناه ببرم، خدا نکند.
نه هر که چیزی نکند از آن همی نکند
که دست طاقتش از علم آن بود کوتاه
هوش مصنوعی: نه هر کس که کاری انجام نمی‌دهد، به این دلیل نیست که توانایی یا دانشی برای انجام آن نداشته باشد؛ ممکن است به خاطر کمبود امکانات یا نامناسب بودن شرایط، نتواند اقدام کند.
چرا نگویم کورا سخا همی گوید
که نام خویش بیفزای و مال خویش بکاره
هوش مصنوعی: چرا نباید بگویم که انسان بخیل، همیشه می‌گوید که باید نام و اعتبار خود را بیشتر کند و در عین حال ثروت خود را صرف نکند؟
کسی که نام و بزرگی طلب کند نشگفت
که کوه زر ببر چشم او نماید کاه
هوش مصنوعی: کسی که به دنبال شهرت و اعتبار است، تعجبی ندارد اگر کوه طلا در برابر چشمان او به اندازه کاهی به نظر برسد.
به خاصه آنکه به اصل و هنر چو خواجه بود
نگاه کن که نیایی شبیهش از اشباه
هوش مصنوعی: به ویژه اینکه اگر به اصل و هنر توجه کنی، مانند او هیچ‌کس را نخواهی یافت که به او شبیه باشد.
همه بزرگان کاندر زمین ایرانند
به آستانه او بر زمین نهاده جباه
هوش مصنوعی: همه‌ی شخصیت‌های بزرگ و مهم در سرزمین ایران به پای او احترام گذاشته و به نوعی به او ارادت دارند.
به همت و به سخا و به هیبت و به سخن
به مردمی که چنوآفریده نیست اله
هوش مصنوعی: با تلاش و بخشندگی و وقار و کلام، به مردمی اشاره شده است که مانند آنها در دنیا وجود ندارد.
به نیم خدمت بخشد هزار پاداشن
به صد گنه نگراید به نیم بادافراه
هوش مصنوعی: به کسی که به دیگران خدمت می‌کند، پاداش‌های زیادی خواهد رسید و به اشتباهاتش توجهی نمی‌شود.
خدای درسر او همتی نهاده بزرگ
از آسمان و زمین مهتر و فزون صد راه
هوش مصنوعی: خداوند در دل او اراده‌ای عظیم قرار داده است، که از آسمان و زمین فراتر رفته و به او برتری و قدرتی افزون عطا کرده است.
بسا کسا که گنه کردو هیچ عذر نداشت
دل کریمش از آن کس نجست عذر گناه
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد گناه کرده‌اند و هیچ عذری هم نداشته‌اند، اما دل بخشنده‌ آنها هیچ‌گاه از آن شخص عذر گناه نخواسته است.
در این دومه که من اینجا مقیمم از کف او
به کام دل برسیدند زایری پنجاه
هوش مصنوعی: در این سرزمین که من سکونت دارم، گروهی از زائران توانستند به خواسته‌های دلشان برسند و از دست او بهره‌مند شوند.
یکی منم که چنان آمدم مثل براو
که کرد بی بنه آید هزیمت از بنگاه
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که مانند او که بدون هیچ دلیل و توجیهی به میدان آمده، به زودی شکست می‌خورم و از اینجا می‌روم.
کنون چنان شدم از بر او کجا تن من
به ناز پوشد توزی و صدره دیباه
هوش مصنوعی: اکنون به گونه‌ای شده‌ام که جسم من مانند پوششی نازک در برابر او قرار دارد و من در حالتی از لطافت و زیبایی هستم.
به صره زربهم کردم و به بدره درم
همی روم که کنم خلق را ازین آگاه
هوش مصنوعی: من به طرف نقره رفتم و در حال حرکت به سمت جایی هستم که بتوانم مردم را از این موضوع آگاه کنم.
به راه منزل من گر رباط ویران بود
کنون ستاره خورشید باشدم خرگاه
هوش مصنوعی: اگر در مسیر خانه‌ام، جایی خراب و ویران باشد، اکنون مانند ستاره‌ای هستم که در آسمان می‌درخشد.
چنین کنند بزرگان ز نیست هست کنند
بلی ولیکن نه هر بزرگ و نه هر گاه
هوش مصنوعی: بزرگان با قدرت و دانش خود می‌توانند از عدم، وجود بسازند، اما این کار تنها از عهده‌ی برخی از آنها و در زمان‌های خاص برمی‌آید.
همیشه تا نبود خوب کار چون بدکار
چنان کجا نبود نیک خواه چون بدخواه
هوش مصنوعی: همیشه وقتی که کار خوبی وجود ندارد، به همان اندازه هم کار بد وجود دارد؛ بنابراین، جایی که کسی خیرخواه نباشد، بدخواهی نیز نخواهد بود.
همیشه تا به شرف باز برتر از گنجشگ
چنان کجا هنر شیر برتر از روباه
هوش مصنوعی: همیشه در حالی که به مقام والایی دست یافته‌ایم، نمی‌توانیم مانند یک گنجشک پایین‌تر از آن قرار بگیریم. هنر و صداقت شیر از زیرکی و فریب روباه بیشتر است.
جهان متابع او باد و روزگار مطیع
خدای ناصر او باد و بخت نیک پناه
هوش مصنوعی: جهان به عرشه فرمان او باشد و روزگار به فرمان خداوندی که او را یاری می‌کند و شانس و بخت او همواره در پناه است.
به نیکنامی اندر جهان زیاد و مباد
بجز به نیکی نام نکوش در افواه
هوش مصنوعی: در دنیا تلاش کن که نام نیکی از خود به جا بگذاری و فقط با کارهای نیک شناخته شوی.