گنجور

شمارهٔ ۱۸۵ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین

عید خوبان سرای آمد و خورشید سپاه
جامه عید بپوشید و بیاراست پگاه
زلف را شانه زدو حلقه و بندش بگشاد
دامنی مشک فرو ریخت از آن زلف سیاه
باد شبگیری برزلف سیاهش بوزید
طبل عطار شد از بوی همه لشکر گاه
بر خر گاه فراز آمد و بر عادت خویش
سر خرگاه بر افکند و به من کرد نگاه
شب تاریک فرو رفته مه اندر پس کوه
همه خر گاه بر افروخت از آن روی چو ماه
من در آن حال ز خواب خوش بیدار شدم
بنگریدم بت من داشت سر اندر خرگاه
گفتم: این کیست؟ مرا گفت: کمین بنده تو
تا دلم گشت بر آن ماه دگر باره تباه
آفرین کردم بر شاه فراوان وسزید
که چنان ماه به کف کردم در خدمت شاه
روی شاهان جهان یوسف بن ناصر دین
میرعادل عضد دولت سالار سپاه
آنکه پیوسته سخاوت سوی او دارد روی
از پی آنکه ز گیتی سوی او داند راه
بر او مال بهم کردن منکر گنهیست
نکند مال بهم زانکه بترسد ز گناه
هر چه آمد به کف او به کف دیگر داد
من ازین آگهم و لشکر سلطان آگاه
تنگدل گردد اگر گویی روزی به جهان
مردمی بود که دینار و درم داشت نگاه
با چنین همت شاهانه که اندر سر اوست
زود باشد که به نهمت رسد ان شائالله
فلک برشده زانجای کجا همت اوست
همچنان باشد کآب از بن صد بازی چاه
دست رادان جهان کوته کرد از رادی
که کنددست بزرگان ز بزرگی کوتاه
بکندهر چه شه ایران در خواهد ازو
هر چه دشوارتر،ای شاه، تو از میر بخواه
میر یوسف عضد دولت شیریست دلیر
که همه شیران باشند بر او روباه
همه میران جهاندیده کزو یاد کنند
خاک بوسند و بیالاینداز خاک جباه
مهترین میر مبارز که به او نامه کند
بر نویسد ز بر نامه که: «عبده » و «فداه »
شهریارا چو سپهدار تو این میرد لیر
به سپهداری کس بر ننهاده ست کلاه
هر مصافی که بدو خویشتن اندر فکند
زان مصاف ایچ سخن نشنوی الا همه آه
سپه آرای تو رو کردچون هنگام نبرد
رویهای چوگل سرخ کند زرد چو کاه
جاه دارد بر شاهان زبر و بازوی خویش
لیکن از دولت و از خدمت تو جوید جاه
از وفای تو سرشته ست دل او و تو خود
آزمودستی او را به وفا چندین راه
نهمت او همه اینست که از روی زمین
بکند نام عدوی تو و نام بدخواه
دل بدخواه تو پیش تو بدوزد به خدنگ
همچنان چون دل آن شیر بدان سوی بیاه
عادتی دارد نیکو و خویی دارد خوب
همچنین زیبد زان روی چو رنگین دیباه
آزرانیست پناهی به جز ازدرگه او
زانکه جودش دهد او را به نکو جای پناه
خادم او ز سرشوق جهان بی منت
چاکر او زبن گوش فلک بی اکراه
تا همه روزه سوی ابر بود چشم زمین
تا همه ساله سوی بحر بود میل میاه
تا بود هیچ شهی را به جهان خیل و حشم
تا بود هیچ مهی را به جهان بنده و داه
به مراد دل او باد همه کار جهان
بشنواد از من این دعوت و این لفظ اله
فرخش بادو خداوندش فرخنده کناد
عید فرخنده بهمنجنه بهمن ماه
دولت اورا به همه کام و هوا راهنمای
ایزد او رابه همه حادثه ها پشت و پناه

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید خوبان سرای آمد و خورشید سپاه
جامه عید بپوشید و بیاراست پگاه
هوش مصنوعی: روز عید نیکوکاران فرارسیده است و خورشید مانند سربازان، لباس عید بر تن کرده و صبحگاه را زیبا و آراسته کرده است.
زلف را شانه زدو حلقه و بندش بگشاد
دامنی مشک فرو ریخت از آن زلف سیاه
هوش مصنوعی: موهای زیبا و مشکی را شانه کرد و با این کار، حلقه‌ها و بندهایش را باز کرد. از آن موهای سیاه، عطر مشکین و خوشبو بر زمین ریخت.
باد شبگیری برزلف سیاهش بوزید
طبل عطار شد از بوی همه لشکر گاه
هوش مصنوعی: باد شبانه به تاریکی موی او وزید و بوی عطرش به پخش شدن صدای طبل‌ها انجامید، گویی که بویی از تمام لشکر به مشام می‌رسد.
بر خر گاه فراز آمد و بر عادت خویش
سر خرگاه بر افکند و به من کرد نگاه
هوش مصنوعی: او بر روی خر بالا رفت و به روش همیشگی‌اش، سر خر را پایین انداخت و به من نگاهی کرد.
شب تاریک فرو رفته مه اندر پس کوه
همه خر گاه بر افروخت از آن روی چو ماه
هوش مصنوعی: در دل شب تاریک، ماهی در پشت کوه‌ها ظاهر شده و نورش همه جا را روشن کرده است، همچون اینکه شب همچون شب‌نشینی آرام و زیبا می‌باشد.
من در آن حال ز خواب خوش بیدار شدم
بنگریدم بت من داشت سر اندر خرگاه
هوش مصنوعی: من در حالتی که خوشحال و خواب‌آلود بودم از خواب بیدار شدم و دیدم که معشوق من در چادر حضور دارد.
گفتم: این کیست؟ مرا گفت: کمین بنده تو
تا دلم گشت بر آن ماه دگر باره تباه
هوش مصنوعی: گفتم: این کیست؟ او پاسخ داد: منتظر بنده تو است تا دوباره دلم به عشق آن ماه در معرض نابودی قرار گیرد.
آفرین کردم بر شاه فراوان وسزید
که چنان ماه به کف کردم در خدمت شاه
هوش مصنوعی: من تحسین و ستایش‌های زیادی برای شاه کردم و سزاوار است که مانند ماه او را در دست خود داشته باشم و به او خدمت کنم.
روی شاهان جهان یوسف بن ناصر دین
میرعادل عضد دولت سالار سپاه
هوش مصنوعی: یوسف بن ناصر، مردی عادل و همراه دولت، رهبری سپاه را بر عهده دارد و در میان پادشاهان جهان جایگاه ویژه‌ای دارد.
آنکه پیوسته سخاوت سوی او دارد روی
از پی آنکه ز گیتی سوی او داند راه
هوش مصنوعی: کسی که همیشه به سمت سخاوت و generosity تلاش می‌کند، از کسی که راه دستیابی به او را در زندگی دنیوی می‌داند، دوری می‌کند.
بر او مال بهم کردن منکر گنهیست
نکند مال بهم زانکه بترسد ز گناه
هوش مصنوعی: جمع کردن مال بر کسی که مرتکب گناه است، کاری ناپسند است، چرا که او از ترس گناه، مال را جمع نمی‌کند.
هر چه آمد به کف او به کف دیگر داد
من ازین آگهم و لشکر سلطان آگاه
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دست او قرار گرفت، به دست دیگری سپرد. من از این آگاه هستم و از لشکر سلطان خبر دارم.
تنگدل گردد اگر گویی روزی به جهان
مردمی بود که دینار و درم داشت نگاه
هوش مصنوعی: اگر بگویی روزی در دنیا مردمی بودند که ثروت داشتند، دل‌ها به تنگی می‌آید.
با چنین همت شاهانه که اندر سر اوست
زود باشد که به نهمت رسد ان شائالله
هوش مصنوعی: با این اراده و تلاش بی‌نظیری که در ذهن او وجود دارد، به زودی به هدف‌هایش دست خواهد یافت، ان شاء الله.
فلک برشده زانجای کجا همت اوست
همچنان باشد کآب از بن صد بازی چاه
هوش مصنوعی: آسمان از آنجا که برآمده، همان‌گونه باقی می‌ماند که آب از عمق چاه می‌جوشد.
دست رادان جهان کوته کرد از رادی
که کنددست بزرگان ز بزرگی کوتاه
هوش مصنوعی: نیکی و بلند نظری انسان‌های بزرگ، جایگاه و مقام آن‌ها را ارتقاء می‌بخشد و باعث می‌شود که دیگران نتوانند از ویژگی‌های آن‌ها کاسته و یا آن‌ها را به پایین بکشانند. دست نادانان و بداندیشان، هرگز به اندازه توانایی و بزرگمردی افراد با ارزش و با فضیلت نمی‌رسد.
بکندهر چه شه ایران در خواهد ازو
هر چه دشوارتر،ای شاه، تو از میر بخواه
هوش مصنوعی: هر چه که شاه ایران بخواهد، او باید هر چه دشوارتر باشد، از میر این خواسته‌ها را بخواهد.
میر یوسف عضد دولت شیریست دلیر
که همه شیران باشند بر او روباه
هوش مصنوعی: یوسف، پشتیبان دولت، مانند شیری دلیر است که همه شیرها در برابر او به مانند روباه می‌باشند.
همه میران جهاندیده کزو یاد کنند
خاک بوسند و بیالاینداز خاک جباه
هوش مصنوعی: تمام افرادی که در جهان دیده‌بان هستند، او را به یاد می‌آورند و خاک پایش را می‌بوسند و به خاک او ارادت می‌ورزند.
مهترین میر مبارز که به او نامه کند
بر نویسد ز بر نامه که: «عبده » و «فداه »
هوش مصنوعی: بهترین و برجسته‌ترین جنگجویی که به او نامه نوشته می‌شود، در ابتدای نامه می‌نویسد: «بنده‌ات» و «فدای تو».
شهریارا چو سپهدار تو این میرد لیر
به سپهداری کس بر ننهاده ست کلاه
هوش مصنوعی: شهریار، مانند فرمانده‌ای، این مرد لیر را در مقام رهبری و فرماندهی قرار نداده است و هیچ کلاهی بر سر او ننهاده است.
هر مصافی که بدو خویشتن اندر فکند
زان مصاف ایچ سخن نشنوی الا همه آه
هوش مصنوعی: هر مبارزه‌ای که انسان با خودش داشته باشد، از آن مبارزه جز آه و ناله چیزی نخواهی شنید.
سپه آرای تو رو کردچون هنگام نبرد
رویهای چوگل سرخ کند زرد چو کاه
هوش مصنوعی: در زمان نبرد، وقتی نزدیک می‌شوی، چهره‌ات مانند چهره کسی می‌شود که از ترس رنگش بدل به زرد شده است، همانند کاه که رنگش تغییر می‌کند.
جاه دارد بر شاهان زبر و بازوی خویش
لیکن از دولت و از خدمت تو جوید جاه
هوش مصنوعی: این فرد به خاطر قدرت و بازوی خود، افتخار و مقام دارد، اما به خاطر حمایت و خدمت تو به دنبال مقام و منزلت بیشتری است.
از وفای تو سرشته ست دل او و تو خود
آزمودستی او را به وفا چندین راه
هوش مصنوعی: دل او به خاطر وفاداری تو ساخته شده است و تو خود به خوبی او را در امتحان وفا آزمایش کرده‌ای.
نهمت او همه اینست که از روی زمین
بکند نام عدوی تو و نام بدخواه
هوش مصنوعی: تمام تلاش او این است که نام دشمن تو و نام کسی که به تو بدخواهی می‌کند، از روی زمین محو کند.
دل بدخواه تو پیش تو بدوزد به خدنگ
همچنان چون دل آن شیر بدان سوی بیاه
هوش مصنوعی: دل پر از آرزوی تو با دقت و عشق به تو خیره می‌شود، مانند آنکه دل شیر به سوی شکارش معطوف است.
عادتی دارد نیکو و خویی دارد خوب
همچنین زیبد زان روی چو رنگین دیباه
هوش مصنوعی: او عادت‌های نیک و خوی‌های خوب دارد و به همین دلیل، زیبایی‌اش مانند پارچه‌ای رنگین است.
آزرانیست پناهی به جز ازدرگه او
زانکه جودش دهد او را به نکو جای پناه
هوش مصنوعی: هیچ پناهگاهی جز درگاه او نیست، زیرا generosity و سخاوت او باعث می‌شود که کسی را به نیکویی و بهترین جا پناه دهد.
خادم او ز سرشوق جهان بی منت
چاکر او زبن گوش فلک بی اکراه
هوش مصنوعی: خدمت‌گزار او با شوق و علاقه به دنیای بی‌منت، و چاکر او نیز با کمال رضایت و بدون هیچ مقاومتی به پیشنهاد آسمان پاسخ می‌دهد.
تا همه روزه سوی ابر بود چشم زمین
تا همه ساله سوی بحر بود میل میاه
هوش مصنوعی: به طور روزانه، زمین به سوی ابرها نگاه می‌کند و در طول سال، به سمت دریاها کشش و تمایل دارد تا آب را به دست آورد.
تا بود هیچ شهی را به جهان خیل و حشم
تا بود هیچ مهی را به جهان بنده و داه
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا شاهی وجود داشته باشد، سپاهی و یاری نیز خواهد بود و تا زمانی که ماهی در این جهان هست، بندگان و خدمتگزارانی نیز برای او وجود دارند.
به مراد دل او باد همه کار جهان
بشنواد از من این دعوت و این لفظ اله
هوش مصنوعی: به دلخواه او، هرچه در جهان است به وقوع می‌پیوندد. از من این پیام و این سخن الهی را بشنوید.
فرخش بادو خداوندش فرخنده کناد
عید فرخنده بهمنجنه بهمن ماه
هوش مصنوعی: باد خوش و نشاط‌انگیز بر او بوزد و خداوندش را سعادتمند کند. عید سعید بهمن‌ماه را جشن بگیریم.
دولت اورا به همه کام و هوا راهنمای
ایزد او رابه همه حادثه ها پشت و پناه
هوش مصنوعی: این شعر به توفیق و موفقیت فرد اشاره دارد که در زندگی‌اش به همه آرزوها و خواسته‌هایش راهنمایی می‌شود. همچنین به او قدرتی از جانب خداوند داده شده است که در تمام موقعیت‌ها و چالش‌ها حمایت می‌کند و در سختی‌ها پشتیبانی دارد.