شمارهٔ ۱۸۳ - در مدح امیر ابو احمد محمد بن محمودبن ناصر الدین
عروس ماه نیسان را جهان سازد همی حجله
به باغ اندر همی بندد ز شاخ گلبنان کله
ز بهر گوهر تاجش همی بارد هوا لؤلؤ
ز بهر جامهٔ تختش همی بافد زمین حله
به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس
به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله
نباید روشنی بردن به شب زین پس که بی آتش
ز لاله دشت پر شمع است و از گل باغ پر شعله
بیا تا ما بدین شادی بگردیم اندرین وادی
بیا تا ما بدین رامش می آریم اندرین حجله
چو می خوردیم در غلتیم هر یک با نگارینی
چو برخیزیم گرد آییم زیر کلهای جمله
نو آیین مطربان داریم و بربطهای گوینده
مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله
ز بهر کام دل حیله نباید ساختن ما را
به فر میر ما دوریم از هر کوشش و حیله
امیر عالم عادل نبیرهٔ خسرو غازی
ابو احمد محمد کوست دین و داد را قبله
ز فرزندان بدو گوید به فرزندان ازو گوید
قوام الدین ابوالقاسم نظام الدین و الدوله
ز مهمانان او خالی ز مداحان او بی کس
نه اندر شهرها خانه، نه اندر بادیه رحله
ز بس بر سختن زرش به جای مادحان هزمان
زناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله
ایا فرمان سلطان را نشسته بر لب جیحون
ازین پس هم بدان فرهان سپه بگذاری از دجله
چو اندر آب روشن روز پنداری همی بینم
غلامان تو اسبان کرده همبر بر در رمله
ز عالم عدل تو چیزی کند نیکوتر از عالم
نه ممکن باشد این کاید ز شاخ رومی ار بیله
نهانیهای اسکندر به ایران آری از یونان
خزینهٔ شاه زنگستان به غزنین آری از کله
اگر تو درخور همت جهان خواهی گرفت ای شه
به جای هفت کشور هفتصد باشد علی القله
جهانی وز تو یک فرمان سپاهی وز تو یک جولان
حصاری وز تو یک ناوک مصافی وز تو یک حمله
به تیر از دور بربایی ز باره آهنین کنگر
به باد حمله برگیری ز کوه بیستون قله
چنان چون سوزن از وشی و آب روشن از توزی
ز دوش ویل بگذری به آماج اندرون بیله
کس کاندر خلافت جامهای پوشد همان ساعت
ز بهر سوگ او مادر بپوشد جامهٔ نیله
ز بهر جنگ دشمن دست نابرده بزه گردد
غلامان ترا هر دم کمان اندر کمان چوله
عدو در صدر خویش از حبس تو ترسان بود دایم
نباشد بس عجب گر مار ترسان باشد از سله
ز بهر آن که از بند تو فردا چون رها گردد
کنون دائم همی خواند کتاب حیلهٔ دله
به صورت گر کسی گوید: من و تو، گو: روا باشد
ولیکن گر به خود گوید: من و تو، گو معاذ الله
محالاندیش و خام ابله بود هر کاین سخن گوید
نباید بود مردم را محالاندیش و خام ابله
امیرا تا تو در بلخی به چین در خانه هر ماهی
روان خانیان در تن همی سوزد ترا غله
ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردد
اگر زین سوی جیحون گردبادی خیزد از میله
همیشه تا به صورت یوز دیگر باشد از آهو
همیشه تا به قوت شیر برتر باشد از دله
مظفر باش و گیتیدار و نهمتیاب و شادیکن
جهان خالی کن از نامردم بدگوهر سفله
به شادی بگذران نوروز با دیدار ترکانی
که لبشان قبله را قبله است و قبله از در قبله
شمارهٔ ۱۸۲ - در مدح امیر ابو یعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین: زلف مشکین تو زان عارض تابنده چو ماهشمارهٔ ۱۸۴ - نیز در مدح امیر ابواحمد محمدبن محمد غزنوی: بامدادان پگاه آمد با روی چو ماه
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عروس ماه نیسان را جهان سازد همی حجله
به باغ اندر همی بندد ز شاخ گلبنان کله
هوش مصنوعی: دنیا به مناسبت ورود عروس ماه نیسان در باغها جشن و سروری برپا میکند و به زیبایی از شاخههای درختان گل، برای او زینت میسازد.
ز بهر گوهر تاجش همی بارد هوا لؤلؤ
ز بهر جامهٔ تختش همی بافد زمین حله
هوش مصنوعی: برای جواهر تاجش، آسمان مروارید میبارد و برای پوشش تختش، زمین پردههایی زیبا میبافد.
به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس
به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله
هوش مصنوعی: اکنون در باغ، مردم با هم نمیجنگند و از یک مجلس به مجلس دیگر نمیروند. همچنین اکنون در جنگل، آهوها همدیگر را به سلاح تهدید نمیکنند.
نباید روشنی بردن به شب زین پس که بی آتش
ز لاله دشت پر شمع است و از گل باغ پر شعله
هوش مصنوعی: دیگر نیازی به روشنایی در شب نیست، زیرا دشت پر از شمعهایی است که از آتش لالهها میتابد و باغ هم پر از شعلههای گل است.
بیا تا ما بدین شادی بگردیم اندرین وادی
بیا تا ما بدین رامش می آریم اندرین حجله
هوش مصنوعی: بیا تا در این سرزمین خوشحالی کنیم و از شادی بهرهمند شویم. بیایید تا با آهنگ و ساز، در این مکان خوش و خرم جشن بگیریم.
چو می خوردیم در غلتیم هر یک با نگارینی
چو برخیزیم گرد آییم زیر کلهای جمله
هوش مصنوعی: وقتی که مشغول نوشیدن شراب بودیم، هر یک از ما در آغوش زیبایی غوطهور بودیم. اما وقتی که از آن حالت بیرون میآییم، همهمان دور هم جمع میشویم و زیر یک سر به گفتگو میپردازیم.
نو آیین مطربان داریم و بربطهای گوینده
مساعد ساقیان داریم و ساعدهای چون فله
هوش مصنوعی: ما نیایشگران جدیدی داریم و نوازندگان سازهای خوش صدا، همچنین همدمانی داریم که دستهایشان مانند گلابی است.
ز بهر کام دل حیله نباید ساختن ما را
به فر میر ما دوریم از هر کوشش و حیله
هوش مصنوعی: برای دستیابی به آرزوها نباید حیله و ترفند به کار برد، ما از هرگونه تلاش و فریب دور هستیم و به عشق و صداقت اعتقاد داریم.
امیر عالم عادل نبیرهٔ خسرو غازی
ابو احمد محمد کوست دین و داد را قبله
هوش مصنوعی: امیر بزرگ و عادل، نوه خسرو غازی، ابو احمد محمد، کسی است که دین و عدالت برای او بسیار اهمیت دارد و به آنها توجه ویژهای میکند.
ز فرزندان بدو گوید به فرزندان ازو گوید
قوام الدین ابوالقاسم نظام الدین و الدوله
هوش مصنوعی: از نسل او فرزندانش دربارهاش سخن میگویند و از نسل آنها نیز به قوام الدین ابوالقاسم نظام الدین و الدوله اشاره میشود.
ز مهمانان او خالی ز مداحان او بی کس
نه اندر شهرها خانه، نه اندر بادیه رحله
هوش مصنوعی: در این دنیا از مهمانان او کسی نیست و از ستایشگران او هیچکس در میان است. نه در شهرها خانهای برای او وجود دارد و نه در بیابانها مسافرتگاهی برای او یافت میشود.
ز بس بر سختن زرش به جای مادحان هزمان
زناره بگسلد کپان ز شاهین بگسلد پله
هوش مصنوعی: به خاطر دردی که از سختیها دارم، به جای ستایشگران، زنجیرهایم را قطع میکنم و از سرنوشت خود میگریزم.
ایا فرمان سلطان را نشسته بر لب جیحون
ازین پس هم بدان فرهان سپه بگذاری از دجله
هوش مصنوعی: آیا فرمان پادشاهی که بر لب جیحون نشسته است، در آینده به سربازانش خواهد گفت از دجله عبور نکنند؟
چو اندر آب روشن روز پنداری همی بینم
غلامان تو اسبان کرده همبر بر در رمله
هوش مصنوعی: وقتی در آب زلال روز، نگاهی میاندازم، گویی میبینم که سربازان تو سوار بر اسبها در جلوی دروازه رمله صف کشیدهاند.
ز عالم عدل تو چیزی کند نیکوتر از عالم
نه ممکن باشد این کاید ز شاخ رومی ار بیله
هوش مصنوعی: هیچ چیز در دنیا با عدل و انصاف تو برابری نمیکند؛ اینگونه است که اگر از یک شاخه رومی به مانند یک قهرمان بینظیر بهرهبرداری شود، برتری آن مشهود خواهد بود.
نهانیهای اسکندر به ایران آری از یونان
خزینهٔ شاه زنگستان به غزنین آری از کله
هوش مصنوعی: اسکندر به صورت مخفیانه به ایران میآید و از یونان ثروت و گنجینهای را با خود به غزنین میآورد.
اگر تو درخور همت جهان خواهی گرفت ای شه
به جای هفت کشور هفتصد باشد علی القله
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به عظمت و مقام بالایی دست پیدا کنی، ای پادشاه، باید به اندازهای بزرگ آرزو کنی که به جای هفت کشور، به هفتصد کشور هم رسیده و در قلهی قدرت و fame قرار بگیری.
جهانی وز تو یک فرمان سپاهی وز تو یک جولان
حصاری وز تو یک ناوک مصافی وز تو یک حمله
هوش مصنوعی: جهان تحت فرمان توست، و سپاه تو یکجا جمع شده است. تو به مانند یک دیوار مستحکم، و تیر و کمان تو آماده نبرد هستند. هر حملهای از سوی تو انجام میشود.
به تیر از دور بربایی ز باره آهنین کنگر
به باد حمله برگیری ز کوه بیستون قله
هوش مصنوعی: با تیر خود از دور به شکار میروی، از سپر آهنی دفاع کرده و مانند باد بر فراز کوه بیستون به حمله میپردازی.
چنان چون سوزن از وشی و آب روشن از توزی
ز دوش ویل بگذری به آماج اندرون بیله
هوش مصنوعی: مثل سوزنی که بر روی آب آرام میچرخد و از جایی به جایی دیگر منتقل میشود، تو هم باید به راحتی از مشکلات عبور کنی و به مقصد خود برسی.
کس کاندر خلافت جامهای پوشد همان ساعت
ز بهر سوگ او مادر بپوشد جامهٔ نیله
هوش مصنوعی: هر کس که در مقام خلافت لباسی به تن کند، همان لحظه به خاطر اندوه او، مادرش لباس سیاه به تن میکند.
ز بهر جنگ دشمن دست نابرده بزه گردد
غلامان ترا هر دم کمان اندر کمان چوله
هوش مصنوعی: به خاطر جنگ با دشمن، دستنخورده باقی مانده، و هر لحظه غلامان تو به پیش میروند و با دقت خود را آماده میسازند.
عدو در صدر خویش از حبس تو ترسان بود دایم
نباشد بس عجب گر مار ترسان باشد از سله
هوش مصنوعی: دشمن همیشه از زندانی بودن تو ترسیده بود، اما چه عجیب است که اگر مار هم از پوست خود بترسد!
ز بهر آن که از بند تو فردا چون رها گردد
کنون دائم همی خواند کتاب حیلهٔ دله
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه فردا از بند تو آزاد شود، او حالا همواره مشغول خواندن کتاب ترفندهای دل است.
به صورت گر کسی گوید: من و تو، گو: روا باشد
ولیکن گر به خود گوید: من و تو، گو معاذ الله
هوش مصنوعی: اگر کسی به دیگری بگوید "من و تو"، این سخن قابل قبول است، اما اگر کسی در درون خود بگوید "من و تو"، باید از چنین اندیشهای دوری کند.
محالاندیش و خام ابله بود هر کاین سخن گوید
نباید بود مردم را محالاندیش و خام ابله
هوش مصنوعی: کسانی که چنین سخنانی میگویند، فکر و اندیشه نادرست و سادگی احمقانهای دارند. نباید به این افراد اهمیت داد و باید از آنها دوری کرد.
امیرا تا تو در بلخی به چین در خانه هر ماهی
روان خانیان در تن همی سوزد ترا غله
هوش مصنوعی: امیر، تا تو در بلخ هستی، به چینیها در خانه هر نوع غذایی که میخواهی، میرسد و در دل تو آتش عشق میسوزد.
ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردد
اگر زین سوی جیحون گردبادی خیزد از میله
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از تیغ تو، راهی که از چین به سوی ترکها میرود خالی خواهد شد، حتی اگر از آن سوی جیحون طوفانی به پا خیزد.
همیشه تا به صورت یوز دیگر باشد از آهو
همیشه تا به قوت شیر برتر باشد از دله
هوش مصنوعی: هرگز نباید اجازه دهیم که ظاهر دیگران ما را فریب دهد، زیرا برخی افراد ممکن است فقط ظاهری زیبا داشته باشند، در حالی که در باطن چیز دیگری هستند. همچنین باید توجه داشته باشیم که قدرت واقعی در توانمندیها و ویژگیهای درونی نهفته است، نه صرفاً در ظاهر و ظرافت.
مظفر باش و گیتیدار و نهمتیاب و شادیکن
جهان خالی کن از نامردم بدگوهر سفله
هوش مصنوعی: مظفر و پیروز باش، مالک دنیا شو و تلاش خود را انجام بده. شادی را به ارمغان بیاور و جهان را از وجود انسانهای بدذات و بیارزش پاک کن.
به شادی بگذران نوروز با دیدار ترکانی
که لبشان قبله را قبله است و قبله از در قبله
هوش مصنوعی: نوروز را با خوشحالی بگذران و با دیدن دوستان ترک که به زیبایی لبخند میزنند و لبهایشان مثل قبلهای مقدس است، شاد باش.