شمارهٔ ۱۸ - در ذکر مراجعت سلطان محمود از فتح سومنات گوید
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
دویست شهر تهی کرده خوشتر از نوشاد
گذارده کرده بیابانهای بی فرجام
سپه گذاشته از آبهای بی فرناد
گذشته بابنه ز آنجا که مایه گیرد ابر
رسیده با سپه آنجا که ره نیابد باد
ز ملک و ملکت چندین امیر یافته بهر
ز گنج بتکده سومنات یافته داد
کنون دو چشم نهاده ست روز وشب گویی
به فتح نامه خسرو خلیفه بغداد
خلیفه گوید کامسال همچو هر سالی
گشاده باشد چندین حصار و آمده شاد
خبر نداردکامسال شهریار جهان
بنای کفر فکنده ست و کنده از بنیاد
بقاش باد که از تیغ او و بازوی اوست
بنای کفر خراب و بنای دین آباد
ز بهر قوت دین با ولایت پرویز
هزار بار بتن رنجکش تر از فرهاد
ز بسکه رنج سفر بر تن شریف نهاد
همی ندانم کان تن تنست یا پولاد
برابر یکی از معجزات موسی بود
در آب دریا لشکر کشیدن شه راد
شه عجم را چون معجزه کرامتهاست
پدید گشت که آن از چه روی و از چه نهاد
من از کرامت او یک حدیث یاد کنم
چنانکه بر دل تو دیرها بماند یاد
به سومنات شد امسال و سومنات بکند
در این مراد بپیمود منزلی هشتاد
بره ز دریا بگذشت و آب دریا را
چو آب جیحون بیقدر کرد و جسر گشاد
در آن زمان که ز دریای بیکران بگذشت
بسی میان بیابان بیکرانه فتاد
نه منزلی بود آنجا بمنزلی معروف
نه رهبری بود آنجا برهبری استاد
بماند خیره و اندیشه کرد و با خود گفت
کزین ره آید فردا بدین سپه بیداد
چنان نمود ملکرا که ره زدست چپست
برفت سوی چپ و گفت هر چه بادا باد
در این تفکر مقدار یک دو میل براند
ز رفته باز پشیمان شد و فرو استاد
ز دست راست یکی روشنی پدید آمد
چنانکه هر کس از آن روشنی نشانی داد
همه بیابان زان روشنایی آگه شد
چو جان آذر خرداد ز آذر خرداد
برفت بردم آن روشنی و از پی آن
بجستجوی سواران جلد بفرستاد
بجهد و حیله در آن روشنی همی برسید
سوار جلد بر اسب جوان تازی زاد
ملک همی شدو آن روشنائی اندر پیش
که روز نو شد و درهای روشنی بگشاد
سرای پرده و جای سپه پدید آمد
دل سپاه شد از رنج تشنگی آزاد
کرامتی نبود بیش ازین و سلطان را
چنین کرامت باشد نه هفت، خود هفتاد
همه کرامت از ایزد همی رسید بوی
بدان زمانکه کم از بیست ساله بود بزاد
مگو مگوی که چون کیقباد یا چو جم است
حدیث او دگرست از حدیث جم و قباد
چو زو حدیث کنی از شهان حدیث مکن
خطا بود که تخلص کنی همای به خاد
همیشه تا نبود نسترن چون سیسنبر
چنانکه تا نبود شنبلید چون شمشاد
همیشه تا که گل آبگون ز لاله لعل
پدید باشد و خیری ز سوسن آزاد
یمین دولت محمود شهریار جهان
بشهر یاری و رادی و خسروی بزیاد
سپهر با او پیوسته تازه روی و مطیع
چنانکه مادر دختر پرست با داماد
بهار تازه برو فر خجسته باد و بی او
زمانه را و جهانرا بهار تازه مباد
شمارهٔ ۱۷ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی گوید: همی تا خسرو غازی خداوند جهان باشدشمارهٔ ۱۹ - در دعای به سلطان محمود غزنوی گوید: چندانکه جهانست ملک شاه جهان باد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی شاه زمانه را با دل شاد تحسین کن و اکنون به سمت خانهات برو.
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هوش مصنوعی: مجسمههای شکسته و معابد ویران شدهاند و حصارهای محکم به پایین کشیده شدهاند، دیوارها از بین رفته و فضا باز شده است.
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
دویست شهر تهی کرده خوشتر از نوشاد
هوش مصنوعی: هزار معبد بت پرستی ساخته شده که از هر کدام به مراتب قویتر است و دویست شهر را خالی کردهاند، اما این خوشی و لذت به اندازهی نوشیدن شراب نیست.
گذارده کرده بیابانهای بی فرجام
سپه گذاشته از آبهای بی فرناد
هوش مصنوعی: دشتهای بیپایان و دشوار را پشت سر گذاشته و از دریاهای بیبدیل عبور کرده است.
گذشته بابنه ز آنجا که مایه گیرد ابر
رسیده با سپه آنجا که ره نیابد باد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که گذشته، مانند بارانی است که از ابر میریزد و به زمین میرسد، اما باد که نماد تغییرات ناگهانی است، نمیتواند به آن جا برسد. به عبارتی، گذشته با خود تجارب و خاطراتی را به همراه دارد که نمیتوان به سادگی از آنها گذشت و تغییرات و نوسانات دنیای خارجی نمیتوانند بر آن تأثیر بگذارند.
ز ملک و ملکت چندین امیر یافته بهر
ز گنج بتکده سومنات یافته داد
هوش مصنوعی: از سرزمین و داراییهای فراوان، امیران زیادی به دست آمده، اما ارزش واقعی را از گنجهای معبد سومنات بدست آوردهاند.
کنون دو چشم نهاده ست روز وشب گویی
به فتح نامه خسرو خلیفه بغداد
هوش مصنوعی: اکنون دو چشم به هم دوختهاند، گویی که روز و شب در حال خواندن پیروزینامهای از خسرو خلیفه بغداد هستند.
خلیفه گوید کامسال همچو هر سالی
گشاده باشد چندین حصار و آمده شاد
هوش مصنوعی: خلیفه میگوید امسال مانند هر سال، چندین دیوار گشوده شده و جشن و شادی برپا است.
خبر نداردکامسال شهریار جهان
بنای کفر فکنده ست و کنده از بنیاد
هوش مصنوعی: شهریار عالم از حال حقیقت بیخبر است و نمیداند که پایههای کفر و نفاق را برپا کرده و بنیان آن را تخریب کرده است.
بقاش باد که از تیغ او و بازوی اوست
بنای کفر خراب و بنای دین آباد
هوش مصنوعی: بگذارید بادی بیفتد که از قدرت شمشیر و بازوی او نشأت میگیرد؛ این باد باعث نابودی بنای کفر و ساختن بنای دین خواهد شد.
ز بهر قوت دین با ولایت پرویز
هزار بار بتن رنجکش تر از فرهاد
هوش مصنوعی: برای تقویت دین و حمایت از ولایت پرویز، هزار بار میتوانم سختیهایی را تحمل کنم که حتی فرهاد هم نتوانسته است.
ز بسکه رنج سفر بر تن شریف نهاد
همی ندانم کان تن تنست یا پولاد
هوش مصنوعی: به دلیل زیاد بودن سختیهای سفر، نمیدانم آیا این بدن متعلق به من است یا به مقاومتی چون فولاد تبدیل شده است.
برابر یکی از معجزات موسی بود
در آب دریا لشکر کشیدن شه راد
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف یکی از نشانههای قدرت و معجزهی موسی اشاره دارد، به ویژه زمانی که او برای نجات قومش از دست فرعونیان در دریا لشکری را رهبری کرد. این عمل نشاندهندهی ارادهی قوی و حمایت الهی است که او را در عبور از موانع بزرگ یاری کرد.
شه عجم را چون معجزه کرامتهاست
پدید گشت که آن از چه روی و از چه نهاد
هوش مصنوعی: شاه عجم به مانند معجزهای از کرامتها ظهور کرد و این سوال به وجود میآید که این امر چگونه و از چه ریشهای به وجود آمده است.
من از کرامت او یک حدیث یاد کنم
چنانکه بر دل تو دیرها بماند یاد
هوش مصنوعی: من میخواهم از بزرگواری او داستانی بگویم که به گونهای در دل تو جا بگیرد و همواره در یاد بمانی.
به سومنات شد امسال و سومنات بکند
در این مراد بپیمود منزلی هشتاد
هوش مصنوعی: امسال به سومنات رفت و در این سفر به هدف خود دست یافت. او در این مسیر، به اندازه هشتاد منزل را پیمود.
بره ز دریا بگذشت و آب دریا را
چو آب جیحون بیقدر کرد و جسر گشاد
هوش مصنوعی: یک بره از دریا عبور کرد و آب دریا را مانند آب رودخانه جیحون بیارزش دانست و بر روی آن پلی ساخت.
در آن زمان که ز دریای بیکران بگذشت
بسی میان بیابان بیکرانه فتاد
هوش مصنوعی: در زمانی که از دریای وسیع عبور کردم، در دل بیابان گستردهای افتادم.
نه منزلی بود آنجا بمنزلی معروف
نه رهبری بود آنجا برهبری استاد
هوش مصنوعی: در آنجا نه خانهای شناخته شده بود و نه کسی بود که به عنوان راهنما یا رهبر شناخته شود.
بماند خیره و اندیشه کرد و با خود گفت
کزین ره آید فردا بدین سپه بیداد
هوش مصنوعی: او مدتی به حالت حیرت و تفکر ایستاد و با خود گفت که از این طریق فردا برای این لشکر ظلم و ستم به بار خواهد آمد.
چنان نمود ملکرا که ره زدست چپست
برفت سوی چپ و گفت هر چه بادا باد
هوش مصنوعی: شکلی از رفتار یا کنش را به تصویر میکشد که فردی در موقعیتی دشوار قرار میگیرد و به جای اینکه نگران آینده باشد، با بیتفاوتی پیش میرود و هر چیزی که پیش آید را پذیرا میشود. او به یک سمت منحرف میشود و تصمیم میگیرد که با هر شرایطی مواجه شود.
در این تفکر مقدار یک دو میل براند
ز رفته باز پشیمان شد و فرو استاد
هوش مصنوعی: در این فکر که آیا باید اقدام کند یا نه، او به دو دل شد و پس از اینکه تصمیمش را گرفت، از کار خود پشیمان شد و به آرامی تکیه داد.
ز دست راست یکی روشنی پدید آمد
چنانکه هر کس از آن روشنی نشانی داد
هوش مصنوعی: از سمت راست فردی نوری پدیدار شد، بهگونهای که هر کسی از آن نور نشانهای ارائه داد.
همه بیابان زان روشنایی آگه شد
چو جان آذر خرداد ز آذر خرداد
هوش مصنوعی: همه بیابان از آن روشنایی آگاه شدند، مانند اینکه جان آذر خرداد از آذر خرداد است.
برفت بردم آن روشنی و از پی آن
بجستجوی سواران جلد بفرستاد
هوش مصنوعی: رفتم و آن روشنی را بردم و به دنبال آن سواران تندرو فرستادم.
بجهد و حیله در آن روشنی همی برسید
سوار جلد بر اسب جوان تازی زاد
هوش مصنوعی: با تلاش و تدبیر، سوار یشمی به سمت آن روشنایی میرسد و بر روی اسب جوان تازی سوار است.
ملک همی شدو آن روشنائی اندر پیش
که روز نو شد و درهای روشنی بگشاد
هوش مصنوعی: فرشتگان به سوی نورانیّت میرفتند و با طلوع روز جدید، درهای روشنایی به روی آنها گشوده شده بود.
سرای پرده و جای سپه پدید آمد
دل سپاه شد از رنج تشنگی آزاد
هوش مصنوعی: جایی برای آرامش و نمایان شدن سپاه فراهم شد و دل سپاهیان از زحمت و تشنگی رهایی یافته است.
کرامتی نبود بیش ازین و سلطان را
چنین کرامت باشد نه هفت، خود هفتاد
هوش مصنوعی: نمیتوان به جز این، حقایق بیشتری را دید. اگر کرامتی در کار باشد، برای سلطان اینگونه است که تنها محدود به هفت مورد نیست، بلکه به عدد هفتاد دامنه دارد.
همه کرامت از ایزد همی رسید بوی
بدان زمانکه کم از بیست ساله بود بزاد
هوش مصنوعی: تمام ویژگیهای نیکویی از خداوند به او عطا شد، زمانی که کمتر از بیست سال داشت و به دنیا آمد.
مگو مگوی که چون کیقباد یا چو جم است
حدیث او دگرست از حدیث جم و قباد
هوش مصنوعی: نگو که داستان کیقباد و جم یکی است، زیرا حکایت هر یک با دیگری متفاوت است و هر کدام ویژگیها و تجربیات خاص خود را دارند.
چو زو حدیث کنی از شهان حدیث مکن
خطا بود که تخلص کنی همای به خاد
هوش مصنوعی: اگر از شاهان سخن میگویی، از آنها به درستی صحبت کن و هیچگونه اشتباهی در نقل آنها نداشته باشی، زیرا تو نمیتوانی به راحتی خود را از زیر بار این مسئولیت برهانی.
همیشه تا نبود نسترن چون سیسنبر
چنانکه تا نبود شنبلید چون شمشاد
هوش مصنوعی: همواره تا زمانی که گل نسترن نباشد، مانند سیسنبر خواهیم بود و تا وقتی که گل شنبلید نیست، مانند شمشاد خواهیم ماند.
همیشه تا که گل آبگون ز لاله لعل
پدید باشد و خیری ز سوسن آزاد
هوش مصنوعی: هرگاه گل سرخ با رنگ لعل (قرمز) خود در حال شکفتن باشد و از سوسن آزاد بویی خوش به مشام برسد، امید به خوبی و زیبا بودن در دنیای اطراف وجود دارد.
یمین دولت محمود شهریار جهان
بشهر یاری و رادی و خسروی بزیاد
هوش مصنوعی: دولت و موفقیت محمود به قدری بزرگ و گسترده است که در شهرها به عنوان حامی و نیکوکار شناخته میشود و محبوبیت او در میان مردم به اوج رسیده است.
سپهر با او پیوسته تازه روی و مطیع
چنانکه مادر دختر پرست با داماد
هوش مصنوعی: آسمان همیشه به او تازه و سرزنده است و همچنان به او اطاعت میکند، مانند مادری که دخترش را با محبت و احترام به شوهرش معرفی میکند.
بهار تازه برو فر خجسته باد و بی او
زمانه را و جهانرا بهار تازه مباد
هوش مصنوعی: بهار نو و خوشی به تو مبارک باشد و بدون او، نه زمان خوب است و نه دنیا، بنابراین امیدوارم بهار نوهرگز بدون او نباشد.