شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح خواجه ابوسهل احمد بن حسن حمدوی گوید
سروی شنیده ای که بود ماه بار او ؟
مه دیده ای که مشک بپوشد کنار او ؟
من دیدم و شنیدم، این هر دو، آن بتیست
کاین دل هزار بار تبه شد به کار او
پر گوهرست ز آتش عشقش کنار من
پر سلسله ز حلقه زلفش کنار او
باغیست روی نیکوی آن روی نیکوان
کاندر مه تموز بخندد بهار او
بر کام و آرزو دل بیچاره مرا
ناکامگار کرد گل کامگار او
این طرفه ترنگر تو که بر روی اوست گل
وندر دل منست همه ساله خار او
چندان نگار دارد رویش که هر زمان
حیران شود نگار گر اندر نگار او
از دل بهر نگار شکاری همی کند
تا خودش بود بر آن دل زنهار خوار او
این دل شکار کرد و تبه کرد و بازداد
خیزم به خواجه باز نمایم شکار او
خواجه رئیس فخر بزرگان روزگار
کایزد شریف کرد بدو روزگار او
بوسهل احمد حسن حمدوی که فضل
همچون شرف بزرگ شداندر کنار او
آزاده بر کشیدن و رادی رسوم اوست
و آزادگی نمودن و رادی شعار او
یمن همه بزرگان اندر یمین اوست
یسر همه ضعیفان اندر یسار او
اندر جهان سرای ندانیم کاندر آن
آثار نیست از کف دینار بار او
همچون خزانه های ملوکست خانه ها
از بر و از کرامت و از یادگار او
خاصه سرای آنکه چومن در جوار اوست
وایمن چو من همی چرد از مرغزار او
درویشی و نیاز نیارد نهاد پای
اندر جوار آنکه بود در جوار او
از بیم آن که گرد به همسایگان رسد
بیرون ز راه رفت نیارد سوار او
همواره دوستدار کم آزاری و کرم
خیره نیند خلق جهان دوستدار او
تا بود بر بزرگ خویی بردبار بود
چون نیکخوا دلیست دل بردبار او
آگه شد از نهان دلش در فروتنی
آنکس که یافت آگهی از آشکار او
آنجا که تافته شود او تنگدل مباش
تا بنگری صبوری و سنگ و وقار او
از کارها کریمی و فضل اختیار کرد
هیچ اختیار نیست بر آن اختیار او
میران به ملک و مال کنند افتخار و بس
آن نیست او که هست به مال افتخار او
فخرش به فضل و اصل بزرگ و فروتنیست
وین هر سه چیز نیست برون از شمار او
خالی نباشد از شرف و حشمت بزرگ
ایوان او و درگه او روزبار او
لشکر کشان ز بهر تقرب به روز جشن
شایداگر که دیده کنندی نثار او
با صد هزار فضل که دارد مبارزیست
چونان که خون شیر خورد ذوالفقار او
ده ساله یا دوازده ساله فزون نبود
کاندر نبردگاه برآمد غبار او
روزی به رزمگاه شبانگاه را نماند
ناکشته هیچ دشمن او در دیار او
تا روز حشر یاد کنند اندر آن زمین
لشکر شکستن و صفت کار زار او
روز مبارزت به دلیری و دست او
بر صد هزار تن بزند یکسوار او
همواره شادمانه زیاد و بهر مراد
توفیق جفت او و خداوند یار او
چون بوستان تازه و باغ شکفته باد
از روی ریدکان حصاری حصار او
فرخنده باد عیدش و تا جاودان مباد
بی جام می به مجلس او می گسار او
شمارهٔ ۱۷۶ - در دعای سلطان و تقاضای ملازمت سفر گوید: ای بر گذشته از ملکان پایگاه توشمارهٔ ۱۷۸ - در تهنیت عید و مدح سلطان محمود غزنوی: ز بهر تهنیت عید بامداد پگاه
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سروی شنیده ای که بود ماه بار او ؟
مه دیده ای که مشک بپوشد کنار او ؟
هوش مصنوعی: آیا درخت سرو را دیدهای که چقدر زیبا و بلند است؟ آیا ماه را دیدهای که آنقدر دلانگیز باشد که مانند مشک در کنار او قرار بگیرد؟
من دیدم و شنیدم، این هر دو، آن بتیست
کاین دل هزار بار تبه شد به کار او
هوش مصنوعی: من با چشم و گوش خود شاهد بودم که این بت، دل من را بارها و بارها به خاطر خود نابود کرده است.
پر گوهرست ز آتش عشقش کنار من
پر سلسله ز حلقه زلفش کنار او
هوش مصنوعی: عشق او مانند گوهری باارزش است که کنار من وجود دارد، و زلفهایش مانند زنجیرهایی هستند که مرا به او وصل میکنند.
باغیست روی نیکوی آن روی نیکوان
کاندر مه تموز بخندد بهار او
هوش مصنوعی: باغی است که روی زیبای آن افراد خوشچهره در ماه تیر، شاداب و خندان به نظر میرسند.
بر کام و آرزو دل بیچاره مرا
ناکامگار کرد گل کامگار او
هوش مصنوعی: دل من را که بیچاره است، به خاطر آرزوهایم ناکام کرد، در حالی که آن گل خوشبخت و کامیاب است.
این طرفه ترنگر تو که بر روی اوست گل
وندر دل منست همه ساله خار او
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی توصیف میکند که زیبایی و جذابیت فرد مورد نظر، مانند گلی زیباست که قلب را پر از شادی میکند، اما در عین حال، وجود آن انسان میتواند در دل شخص، حسرت و درد را نیز به همراه داشته باشد. به نوعی نشاندهندهی تضاد عشق و رنج در روابط انسانی است.
چندان نگار دارد رویش که هر زمان
حیران شود نگار گر اندر نگار او
هوش مصنوعی: صورت زیبای او به قدری دلرباست که هر بار که به آن نگاه میکنم، هنرمند هم از زیباییاش حیرتزده میشود.
از دل بهر نگار شکاری همی کند
تا خودش بود بر آن دل زنهار خوار او
هوش مصنوعی: دل برای معشوق خود زحمت و تلاشی بیپایان میکند تا خود را از آسیبها و خطرات دور نگهدارد، اما خود این معشوق ممکن است ارزش و توجه لازم را نداشته باشد.
این دل شکار کرد و تبه کرد و بازداد
خیزم به خواجه باز نمایم شکار او
هوش مصنوعی: این دل، شکارها را گرفت، از بین برد و دوباره رها کرد. اکنون برمیخیزم و به استاد میگویم که چگونه شکارهای او را به دست آوردهام.
خواجه رئیس فخر بزرگان روزگار
کایزد شریف کرد بدو روزگار او
هوش مصنوعی: خواجه، مقام و اعتبار بزرگان زمان خود را داشت و بدین سبب، روزگار او را با شرافت و بزرگی توصیف کردهاند.
بوسهل احمد حسن حمدوی که فضل
همچون شرف بزرگ شداندر کنار او
هوش مصنوعی: بوسهل احمد حسن حمدوی از افرادی است که دانش و فضائل او در کنار مقام و اعتبارش به عظمت رسیده است.
آزاده بر کشیدن و رادی رسوم اوست
و آزادگی نمودن و رادی شعار او
هوش مصنوعی: آزاد بودن ویژگی و منش فردی است و داشتن روحیه آزادیخواهی و آزادگی، نشانهای از شخصیت اوست.
یمن همه بزرگان اندر یمین اوست
یسر همه ضعیفان اندر یسار او
هوش مصنوعی: تمام بزرگان در سمت راست او قرار دارند و همه ضعیفان در سمت چپ او.
اندر جهان سرای ندانیم کاندر آن
آثار نیست از کف دینار بار او
هوش مصنوعی: در این دنیا نمیدانیم که در این سرای، آثاری از ثروت وجود ندارد و باری که با دینار به دست میآید، معنی ندارد.
همچون خزانه های ملوکست خانه ها
از بر و از کرامت و از یادگار او
هوش مصنوعی: خانهها همچون خزانههای پادشاهان هستند، پر از برکات، کرامت و یادگاری از او.
خاصه سرای آنکه چومن در جوار اوست
وایمن چو من همی چرد از مرغزار او
هوش مصنوعی: خصوصیّت خانهی کسی که من در کنار او هستم این است که اگر کسی مثل من در دشت او پرسه بزند، احساس امنیت و آرامش میکند.
درویشی و نیاز نیارد نهاد پای
اندر جوار آنکه بود در جوار او
هوش مصنوعی: یک درویش، نیازی ندارد که قدم به نزدیکی کسی بگذارد که در نزدیکی او، هیچ نیازی وجود ندارد.
از بیم آن که گرد به همسایگان رسد
بیرون ز راه رفت نیارد سوار او
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که شخصی به خاطر ترس از اینکه ناپاکی یا آلودگی به دیگران منتقل شود، از رفتن به مسیر خودداری میکند. او میخواهد راهی را برنزد که ممکن است به دیگران آسیب برساند.
همواره دوستدار کم آزاری و کرم
خیره نیند خلق جهان دوستدار او
هوش مصنوعی: همیشه کسی که کمترین آسیب را به دیگران میزند و دستش پر از لطف و محبت است، مورد توجه و دوست داشتن مردم جهان قرار میگیرد.
تا بود بر بزرگ خویی بردبار بود
چون نیکخوا دلیست دل بردبار او
هوش مصنوعی: تا زمانی که شخصی دارای روحیهای بزرگ و فروتن باشد، میتواند به راحتی با مشکلات و چالشها روبرو شود؛ زیرا قلب او از نیکخواهی پر است و همین ویژگی او را صبور و تحملپذیر میسازد.
آگه شد از نهان دلش در فروتنی
آنکس که یافت آگهی از آشکار او
هوش مصنوعی: کسی که در دل خود از فروتنی آگاه باشد، به حقیقتی مهم پی میبرد و این آگاهی برای او روشنتر از آنچه در ظاهر است، میباشد.
آنجا که تافته شود او تنگدل مباش
تا بنگری صبوری و سنگ و وقار او
هوش مصنوعی: در جایی که او با دل تنگ و ناامیدی روبهرو میشود، نگران نباش، چرا که میتوانی صبر و استقامت و وقار او را مشاهده کنی.
از کارها کریمی و فضل اختیار کرد
هیچ اختیار نیست بر آن اختیار او
هوش مصنوعی: کارهای تو از روی بزرگواری و کرامت است و هیچ بخشی از این کارها به اختیار خودت نیست، بلکه همه چیز زیر نظر اوست.
میران به ملک و مال کنند افتخار و بس
آن نیست او که هست به مال افتخار او
هوش مصنوعی: بعضی افراد تنها به خاطر داشتن ثروت و مقام، به خود میبالند و افتخار میکنند، اما واقعیت این است که ارزش و بزرگی انسان به داراییهای او نیست.
فخرش به فضل و اصل بزرگ و فروتنیست
وین هر سه چیز نیست برون از شمار او
هوش مصنوعی: او به دانش و ریشهداری خود میبالد و همچنین به فروتنیاش، و این سه صفت هیچکدام از حدود شخصیت او فراتر نمیرود.
خالی نباشد از شرف و حشمت بزرگ
ایوان او و درگه او روزبار او
هوش مصنوعی: ایوان و درگاه او همیشه باید پر از افتخار و عظمت باشد و به شکوه او افزوده شود.
لشکر کشان ز بهر تقرب به روز جشن
شایداگر که دیده کنندی نثار او
هوش مصنوعی: نیروها به خاطر نزدیک شدن به روز جشن جمع شدهاند، شاید در این روز بتوانند او را ببینند و به او احترام بگذارند.
با صد هزار فضل که دارد مبارزیست
چونان که خون شیر خورد ذوالفقار او
هوش مصنوعی: این فردی که در نظر داریم، با تمام فضل و برتریهایی که دارد، در میدان مبارزه مانند شیر درندهای است که با قدرت و شدت به دشمن حمله میکند و به مبارزه میپردازد. قدرت و تواناییاش به حدی است که شجاعت او مانند شمشیری به نام ذوالفقار است که برنده و بیرحم است.
ده ساله یا دوازده ساله فزون نبود
کاندر نبردگاه برآمد غبار او
هوش مصنوعی: در نبردگاه، غباری که برخاست نباید بیشتر از ده یا دوازده سال باشد.
روزی به رزمگاه شبانگاه را نماند
ناکشته هیچ دشمن او در دیار او
هوش مصنوعی: روزی در میدان جنگ، شب هنگام هیچ دشمنی در سرزمین او باقی نماند که کشته نشده باشد.
تا روز حشر یاد کنند اندر آن زمین
لشکر شکستن و صفت کار زار او
هوش مصنوعی: تا روز قیامت، در آن سرزمین، یاد خواهند کرد از لشکری که در جنگ شکست خورده و ویژگیهای نبرد او را به خاطر خواهند سپرد.
روز مبارزت به دلیری و دست او
بر صد هزار تن بزند یکسوار او
هوش مصنوعی: در روز نبردت، با شجاعت و قدرتی که داری، میتوانی به تنهایی بر چندین هزار نفر غلبه کنی.
همواره شادمانه زیاد و بهر مراد
توفیق جفت او و خداوند یار او
هوش مصنوعی: همواره با شادی و خوشحالی زیاد زندگی کن و برای رسیدن به آرزوهایت موفقیت را از خداوند بخواه.
چون بوستان تازه و باغ شکفته باد
از روی ریدکان حصاری حصار او
هوش مصنوعی: به مانند یک باغ تازه و گلهای شکفته، او از روی انسانهای نیکو کار، دیواری از صفات خوب و ویژگیهای برجسته بنا کرده است.
فرخنده باد عیدش و تا جاودان مباد
بی جام می به مجلس او می گسار او
هوش مصنوعی: به جشن و سرور او خوش آمده باد و امیدوارم این شادی همواره پایدار باشد. بیشراب و بزم او، هیچ کس نمیتواند سرخوشی را تجربه کند.