گنجور

شمارهٔ ۱۶۳ - در مدح خواجه ابوالحسن حجاج علی بن فضل بن احمد گوید

پیچان درختی نام او نارون
چون سرو زرین پر عقیق یمن
نازنده چون بالای آن زاد سرو
تابنده چون رخسار آن سیمتن
شاخش ملون همچو قوس قزح
برگش درخشان همچو نجم پرن
چون زلف خوبان بیخ او پر گره
چون جعد خوبان شاخ او پر شکن
چون آفتاب و جزوی از آفتاب
چون گوهر و با گوهر از یک وطن
چون دلبری اندر عقیقین و شاخ
چون لعبتی در بسدین پیرهن
نالنده همچون من ز هجران یار
لرزنده و پیچنده بر خویشتن
گویی گنهکاریست کو راهمی
در پیش خواجه گفت باید سخن
دستور زاده شاه ایران زمین
حجاج تاج خواجگان بوالحسن
پرورده اندر دامن مملکت
پستان دولت روز و شب در دهن
آزادگی آموخته زو طریق
رادی گرفته زو رسوم و سنن
او برگرفته راه و رسم پدر
چون جستن او طاعت ذوالمنن
و آزادگان را بر کشیده ز چاه
چاهی که پایانش نیابد رسن
بس مبتلا کو را رهاند ازبلا
بس ممتحن کو را رهاند از محن
ایزد کند رحمت برآن کس که او
رحمت کندبر مردم ممتحن
اندر کفایت صاحب دیگرست
واندر سیاست سیف بن ذوالیزن
او ایدر ست ورای وتدبیر او
گردان میان قیروان تا ختن
فرمان او وامراو طوقهاست
بر گردن میران لشکر شکن
گر کلک بر کاغذ نهد از نهیب
شمشیر کاغذ گردد و مرد زن
هر ساعتی زنهار خواهد همی
از کلک او شمشیر شمشیر زن
از عدل او آرام یابد همی
با شیر شرزه اشتر اندر عطن
چندان بیان دارد به فضل از مهان
کاندر محاسن حور عین ز اهرمن
اوآتش تیزست بر تیغ کوه
وان دیگران چون شمع بر بادخن
چونانکه دستش را پرستد سخا
بت را پرستیدن نیارد شمن
با بردباری طبع او متفق
با نیکنامی جود او مقترن
سختم شگفت آید که تا چون شده ست
چندان فضایل جمع در یک بدن
گرمایه فضلست بس کار نیست
فرزند فضلست آن چراغ زمن
نزد خردمندان نباشد غریب
بوی از گل و نور از سهیل یمن
زایر کز آنجا باز گردد برد
دیبا به تخت و رزمه و زر به من
بس کس که او چون قصد وی کرد باز
بانهمت و با کام دل شد چو من
بر ظن نیکو قصد کردم بدو
آزادگی کرد و وفا کرد ظن
روز نخستم خلعتی داد زرد
از جامه ای کآن را ندانم ثمن
با جامه زری زرد چون شنبلید
با زر سیمی پاک چون نسترن
زان زر و سیمم روز و شب پیش خویش
بر پای کرده کودکی چون وثن
مهتر چنین باید موال نواز
مهتر چنین باید معادی شکن
ای آفتاب صد هزار آفتاب
ای پیشکار صد هزار انجمن
جشن سده ست از بهر جشن سده
شادی کن و اندیشه از دل بکن
می خور ز دست لعبتی حور زاد
چون زاد سروی پر گل ویاسمن
ماهی به کش در کش چو سیمین ستون
جامی به کف برنه چو زرین لگن
تا می پرستی پیشه موبد ست
تا بت پرستی پیشه برهمن
قسم تو باد از این جهان خرمی
قسم بداندیش تو گرم و حزن
از تیرهای حادئات جهان
دولت گرفته پیش رویت مجن
باغ امیدت پر گل و لاله باد
چون باغ فضلت پر گل و نسترن

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پیچان درختی نام او نارون
چون سرو زرین پر عقیق یمن
هوش مصنوعی: درختی به نام نارون وجود دارد که به زیبایی و شکوه شبیه سرو زرین می‌باشد و مانند عقیق یمن، جذاب و دلربا است.
نازنده چون بالای آن زاد سرو
تابنده چون رخسار آن سیمتن
هوش مصنوعی: بازیگر زیبایی، مانند درخت سرو که در بلندی ایستاده است و چهره‌اش درخشان و دلرباست، زیبایی خاصی به وجود می‌آورد.
شاخش ملون همچو قوس قزح
برگش درخشان همچو نجم پرن
هوش مصنوعی: شاخ آن درخت رنگش مانند رنگین‌کمان است و برگ‌هایش درخشان و زیبا مثل ستارگان در آسمان می‌درخشند.
چون زلف خوبان بیخ او پر گره
چون جعد خوبان شاخ او پر شکن
هوش مصنوعی: مثل زلف زیبا رویان که پیچ و گره دارد، مانند موهای خوش حالت آن‌ها که پر از انحنا و لطافت است.
چون آفتاب و جزوی از آفتاب
چون گوهر و با گوهر از یک وطن
هوش مصنوعی: شما همچون آفتاب می‌درخشید و جزئی از روشنی آن هستید. مانند جواهری ارزشمند که از یک سرزمین و با یکدیگر آمده‌اند.
چون دلبری اندر عقیقین و شاخ
چون لعبتی در بسدین پیرهن
هوش مصنوعی: دلبری همچون جواهر در دل سنگ‌ها و شاخی که به زیبایی در دنیای شاداب و رنگارنگ جلوه‌گری می‌کند.
نالنده همچون من ز هجران یار
لرزنده و پیچنده بر خویشتن
هوش مصنوعی: کسی مانند من که به خاطر دوری محبوبش درد می‌کشد، به شدت نالان و معذب است و در درون خود دچار تلاطم و اضطراب می‌شود.
گویی گنهکاریست کو راهمی
در پیش خواجه گفت باید سخن
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که شخصی در مقابل صاحب قدرت و مقام قرار دارد و احساس می‌کند که گناهکار است. او در تلاش است تا در این وضعیت نگران کننده، به صحبت کردن بپردازد و از مشاور و راهنمایش کمک بخواهد.
دستور زاده شاه ایران زمین
حجاج تاج خواجگان بوالحسن
هوش مصنوعی: فرمانده‌ای از نسل شاه ایران، حجاج، که بر سرداران فرمانروایی می‌کند، با نام بوالحسن.
پرورده اندر دامن مملکت
پستان دولت روز و شب در دهن
هوش مصنوعی: تحت حمایت و نعمت کشور، روز و شب در حال بهره‌برداری از مواهب آن هستی.
آزادگی آموخته زو طریق
رادی گرفته زو رسوم و سنن
هوش مصنوعی: آزادی را از او یاد گرفتم و راه و رسوم و سنت‌ها را از او دریافت کرده‌ام.
او برگرفته راه و رسم پدر
چون جستن او طاعت ذوالمنن
هوش مصنوعی: او سبک و سلوک پدر را دنبال کرده و به همین دلیل در مسیر اطاعت از کسی که در حقش نیکی کرده، قرار گرفته است.
و آزادگان را بر کشیده ز چاه
چاهی که پایانش نیابد رسن
هوش مصنوعی: آزادگان را از چاهی نجات داده‌ای که انتهای آن هرگز به ته نمی‌رسد.
بس مبتلا کو را رهاند ازبلا
بس ممتحن کو را رهاند از محن
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد گرفتار درد و رنج هستند و نیاز دارند که کسی آنها را از مشکلات و سختی‌ها نجات دهد.
ایزد کند رحمت برآن کس که او
رحمت کندبر مردم ممتحن
هوش مصنوعی: خداوند بر کسی رحمت می‌آورد که او نیز به مردم محبت و لطف کند.
اندر کفایت صاحب دیگرست
واندر سیاست سیف بن ذوالیزن
هوش مصنوعی: در کفایت و توانایی، یک فرد دیگر نسبت به سیف بن ذوالیزن وجود دارد و در زمینه رهبری و مدیریت، او ممکن است از سیف برتری داشته باشد.
او ایدر ست ورای وتدبیر او
گردان میان قیروان تا ختن
هوش مصنوعی: او همین‌جا در بین دو مکان بزرگ، همچون آسمانی و زمین و در فضای وسیع و بی‌نهایت، زندگی می‌کند و در گردش بین این دو نقطه بزرگ یعنی قیروان و ختنی است.
فرمان او وامراو طوقهاست
بر گردن میران لشکر شکن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فرمان و دستورات او بر گردن فرماندهان و رهبران جنگی همانند گردنی است که به گردن سربازان در صف رزم آویزان است. این امر نشان‌دهنده قدرت و نفوذ او بر نظامیان و اهمیت اطاعت از دستورات او در میدان جنگ است.
گر کلک بر کاغذ نهد از نهیب
شمشیر کاغذ گردد و مرد زن
هوش مصنوعی: اگر قلم بر روی کاغذ بیفتد، صدای شمشیر باعث می‌شود که کاغذ به شعور انسانی تبدیل شود و انسان هم به سمت اندیشه و تفکر برود.
هر ساعتی زنهار خواهد همی
از کلک او شمشیر شمشیر زن
هوش مصنوعی: هر لحظه انسان باید مراقب باشد، زیرا نقشه‌های او ممکن است منجر به آسیب و خطر گردد.
از عدل او آرام یابد همی
با شیر شرزه اشتر اندر عطن
هوش مصنوعی: از انصاف و عدالت او، حتی شیر درنده‌ای که با دشواری‌های زندگی روبه‌روست، آرامش پیدا می‌کند.
چندان بیان دارد به فضل از مهان
کاندر محاسن حور عین ز اهرمن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فضائل و خوبی‌های انسان‌ها به اندازه‌ای زیاد است که حتی در زیبایی‌های حوریان هم نمی‌توان همچون آن‌ها را پیدا کرد. داستان این است که بیان خوبی‌ها و فضایل انسان‌ها به قدری کامل و پرمحتواست که می‌تواند برخی زیبایی‌ها را که به خصوص در حوریان وجود دارد، تحت‌الشعاع قرار دهد.
اوآتش تیزست بر تیغ کوه
وان دیگران چون شمع بر بادخن
هوش مصنوعی: او مانند آتش تند و سوزان است که بر لبه کوه می‌خروشد، ولی دیگران مانند شمعی هستند که در وزش باد می‌سوزند و غیرقابل اعتمادند.
چونانکه دستش را پرستد سخا
بت را پرستیدن نیارد شمن
هوش مصنوعی: اگر کسی دستانش را به خوبی پرستش کند، نمی‌تواند به خوبی به سخاوت احترام بگذارد.
با بردباری طبع او متفق
با نیکنامی جود او مقترن
هوش مصنوعی: با صبر و شکیبایی، طبیعت او هماهنگ است و در کنار نیکنامی، بخشندگی او نیز وجود دارد.
سختم شگفت آید که تا چون شده ست
چندان فضایل جمع در یک بدن
هوش مصنوعی: سخت در شگفتم که چگونه چنین ویژگی‌های برجسته‌ای در یک بدن جمع شده است.
گرمایه فضلست بس کار نیست
فرزند فضلست آن چراغ زمن
هوش مصنوعی: علم و دانش منبع حرارتی است که کارهای زیادی را ممکن می‌سازد. فرزند دانش، همانند نوری است که از من تجلی می‌کند.
نزد خردمندان نباشد غریب
بوی از گل و نور از سهیل یمن
هوش مصنوعی: در نزد افراد بافرهنگ و دانا، هیچ چیز عجیب و غریب نیست، چه بویی از گل و چه نوری از ستاره سهیل.
زایر کز آنجا باز گردد برد
دیبا به تخت و رزمه و زر به من
هوش مصنوعی: زائری که از آنجا به خانه برمی‌گردد، با خود پارچه‌ نازک و زیبا، همچنین چیزهای باارزش و گرانبهایی مانند زیورآلات و طلا می‌آورد.
بس کس که او چون قصد وی کرد باز
بانهمت و با کام دل شد چو من
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که وقتی به خواسته‌ام فکر کردند، همچون من به تلاش و اراده رسیدند و با دل خوش، به نتیجه‌ای که می‌خواستند دست یافتند.
بر ظن نیکو قصد کردم بدو
آزادگی کرد و وفا کرد ظن
هوش مصنوعی: با اعتماد به خوبی او، تصمیم گرفتم با او رابطه‌ای آزادانه برقرار کنم و او نیز با وفا رفتار کرد.
روز نخستم خلعتی داد زرد
از جامه ای کآن را ندانم ثمن
هوش مصنوعی: در روز نخست، لباسی زرد رنگ به من دادند که نمی‌دانم قیمت آن چقدر است.
با جامه زری زرد چون شنبلید
با زر سیمی پاک چون نسترن
هوش مصنوعی: شخصی با لباسی زرد رنگ شبیه به شنبلید و با نقره‌ای درخشان مانند گل نسترن توصیف شده است.
زان زر و سیمم روز و شب پیش خویش
بر پای کرده کودکی چون وثن
هوش مصنوعی: از طلا و نقره‌ام روز و شب در برابر خود، کودکانی را چون بت بالا برده‌ام.
مهتر چنین باید موال نواز
مهتر چنین باید معادی شکن
هوش مصنوعی: بزرگان باید با محبت و لطف به جوان‌ترها رفتار کنند و همچنین باید به جوان‌ترها فرصت رشد و پرورش دهند.
ای آفتاب صد هزار آفتاب
ای پیشکار صد هزار انجمن
هوش مصنوعی: ای خورشید، تو مانند صد هزار خورشید درخشان و درخشان‌تر هستی، تو سرور و رهبر صدها گروه و جمعیت هستی.
جشن سده ست از بهر جشن سده
شادی کن و اندیشه از دل بکن
هوش مصنوعی: جشن سده فرا رسیده است؛ به خاطر این جشن خوشحال باش و از افکار ناراحت‌کننده دوری کن.
می خور ز دست لعبتی حور زاد
چون زاد سروی پر گل ویاسمن
هوش مصنوعی: از دست زیبای زنی باکره شراب بنوش، چرا که او چون درخت سرو با گل‌ها و یاس‌من زیباست.
ماهی به کش در کش چو سیمین ستون
جامی به کف برنه چو زرین لگن
هوش مصنوعی: ماهی در تله‌ای که به شکل ستونی نقره‌ای است گرفتار شده و در دستش جامی دارد که مانند کاسه‌ای طلایی است.
تا می پرستی پیشه موبد ست
تا بت پرستی پیشه برهمن
هوش مصنوعی: هر دینی و آئینی اصول و آداب خاص خود را دارد. موبد، که نماینده زرتشتیان است، به پرستش نیکان و یکتا پرستی می‌پردازد، در حالی که بریهمن، نشان‌گر گروهی دیگر، به پرستش بت‌ها و خدایان مختلف می‌پردازد. این تفاوت‌ها در اعتقادات و شیوه‌های عبادی نشان‌دهنده تنوع فرهنگی و مذهبی در جوامع مختلف است.
قسم تو باد از این جهان خرمی
قسم بداندیش تو گرم و حزن
هوش مصنوعی: به تو قسم می‌خورم که از این دنیا شادی و خوشی نصیبت شود، اما بداندیشی تو باعث گرما و اندوه در دل می‌آورد.
از تیرهای حادئات جهان
دولت گرفته پیش رویت مجن
هوش مصنوعی: از سختی‌ها و چالش‌های زندگی، به عنوان فرصت‌هایی برای رسیدن به موفقیت استفاده کن و با شجاعت به جلو حرکت کن.
باغ امیدت پر گل و لاله باد
چون باغ فضلت پر گل و نسترن
هوش مصنوعی: باغ امیدهای تو مانند باغ فضیلتت، پر از گل و زیبایی باشد.